شهید اسماعیل حیدری

نام: اسماعیل

نام خانوادگی: حیدری

نام مادر: رقیه

نام پدر: اسدالله

تاریخ تولد: ۱۳۴۳/۵/۲

محل تولد: تهران

وضعیت تاهل: متأهل

میزان تحصیلات: دیپلم انسانی

سن: ۱۹ سال

تاریخ شهادت: ۱۳۶۲/۱۲/۴

محل شهادت: طلائیه، جزیره مجنون

عملیات: خیبر

گردان: حضرت قاسم (ع)

یگان خدمتی: لشکر ۱۰ سیدالشهدا علیه‌السلام

سمت: اطلاعات عملیات، خط‌شکن

مزار: بهشت زهرا(س) – قطعه‌۵۰ ردیف ۵۶ شماره ۴

  • ۲۳ روز پس از عقد به جبهه رفت و دیگر بازنگشت.
  • هیچکس نفهمید چگونه به شهادت رسید.
  • پیکرش پس از ۱۴ سال به آغوش خانواده بازگشت.
  • در آخرین اعزام، از مادر خود خواست دست و پای پسر را حنا بگذارد. گویی می دانست این بار به شهادت می رسد.
زندگی‌نامه

شهید اسماعیل حیدری دومین روز از دومین ماه تابستان ۱۳۴۲ در تهران دیده به دنیا گشود.

او در سال ۱۳۴۸ تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه مشگان طبی آغاز نمود و سال های باقی مانده دوره دبستان را در مدرسه خواجه نصیر ادامه داد. در دبیرستان رشته علوم انسانی را انتخاب کرد و تحصیلات خود را به اتمام رسانید.

از همان سنین نوجوانی عضو بسیج شد و به مسجد سیدالشهدا(ع)، مسجد علی اکبر(ع) و مسجدالهادی(ع) رفت و آمد داشت. وی محافظ شخصی امام جماعت وقت، آقای عرفانی بود و همچنین مسئولیت اسلحه خانه بسیج مسجد سیدالشهدا را نیز به عهده داشت.

سال ۱۳۶۱ به عضویت رسمی سپاه درآمد.

در سال ۱۳۶۲ از اقوام نزدیک خویش را به همسری برگزید و بیست و سه روز بعد از مراسم عقد عازم جبهه شد و دیگر بازنگشت.

وی در چهارمین روز از سومین ماه زمستان ۱۳۶۲ در طلائیه جزیره مجنون درحالی که جزو نیروهای اطلاعات عملیات و خط شکن بود، در عملیات خیبر به درجه ی رفیع شهادت نائل گردید. هیچکس از نحوه ی به شهادت رسیدن او اطلاع ندارد. پیکر پاکش پس از چهارده سال به آغوش خانواده بازگشت و در قطعه ۵۰ بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد.

خاطرات

خودش با مشورت خانواده تصمیم به ازدواج گرفت و یکی از اقوام نزدیک را برای این امر برگزید، اما دل در گرو عشق بزرگتری داشت. چنانکه ۲۳ روز پس از عقد، راهی جبهه شد و دیگر بازنگشت.

آخرین بار که عازم جبهه بود، از مادر خواست دست و پای او را حنا بگذارد که صبح شهادت حکم روز عروسی او را داشته باشد. گویا به او الهام شده بود این بار با دفعات قبل فرق می کند و راهی که امروز خود با اشتیاق و اختیار می پیماید، فردا نمی تواند با پای خود برگردد. شاید به همین خاطر بود که لحظه ی رفتن، بارها سر به عقب چرخاند و به اهل خانه نگریست تا نگاهش از آنان سیراب شود.

نمایه محتوا : گنجینه ل۱۰ / تولید

گالری تصاویر

سایر شهدا

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

درباره شهید

کربلا در کلام شهیدان

فرازهایی از وصایای شهدای لشکر ۱۰ سیدالشهدا(ع) در ارتباط با کربلای سیدالشهدا(ع)

درباره شهید

چون دُرّ

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید: زیاد اهل تعریف کردن نبود. هرچه از او می‌پرسیدی به جوابی کوتاه بسنده می‌کرد. گاهی که به

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search