شهید حسین (حمید) عبدالرضایی

نام: حسین

نام مستعار: حمید

نام خانوادگی: عبدالرضایی

نام مادر: اکرم

نام پدر: حسن

تاریخ تولد: ۱۳۴۴/۷/۲۶

محل تولد: تهران

وضعیت تاهل: مجرد

میزان تحصیلات: دوم دبیرستان

سن: ۱۸ سال

تاریخ شهادت: ۱۳۶۲/۱۲/۱۰

محل شهادت: جزیره مجنون

عملیات: خیبر

گردان: حضرت قاسم

یگان خدمتی: لشکر ۱۰ سیدالشهدا علیه‌السلام

مسئولیت: آرپی‌جی زن، خمپاره‌چی

مزار: تهران، بهشت زهرا(س)، قطعه۲۷، ردیف۴

  • دانش آموز راهنمایی بود که در کنار درس، در مغازه هم به پدرش کمک می کرد.
  • با شروع جنگ، تحصیلش را نیمه کاره رها کرد و به جبهه شتافت.
  • از شهادتش مطمئن بود و آن را پیش بینی کرده بود.
  • بسیار خیّر بود و به فکر نیازمندان بود.
زندگی‌نامه

حسین عبدالرضایی آخرین روزهای اولین ماه پاییز ۱۳۴۴ در شهر تهران دیده به جهان گشود.

سال ۱۳۵۱ به دبستان محمدی رفت و تحصیل خود را آغاز نمود. سال ۱۳۵۶ وارد مدرسه راهنمایی محمودی در خیابان ری، کوچه امامزاده یحیی شد. گاهی اوقات هم در کنار درس، در مغازه پدرش کار می‌کرد. تحصیلاتش با شروع جنگ نیمه‌تمام ماند. شور شهادت او را به سمت جبهه کشاند. دو بار از طرق مختلف و پایگاه‌های متفاوت عازم جبهه شد و حدود هفت‌ماه خدمت کرد.

سرانجام در تاریخ ۱۰ اسفند ۶۲ در حالی که مسئولیت آرپیجی زن را بر عهده داشت، ترکش به سینه اش اصابت کرد و او رابه فیض شهادت رساند.

وصیت‌نامه

قال الحسین علیه السلام: مومنین برای یکدیگر مایۀ آرامش روح و اطمینان روان هستند.

بزرگوارتر از همۀ مردم کسی است که پرهیزگارتر باشد. (حضرت محمد صلی الله علیه و آله)

همه شما، همه ما، زن و مرد، هر مکلف، همانطور که باید نماز بخواند، همانطور باید سرنوشت خودش را تعیین کند.

هیچ دینی مانند اسلام پیروان خود را به نیرومندی دعوت نکرده است. تاریخ صدر اسلام نشان داد که اسلام چقدر برای اینکه اجتماعی را از نو بسازد و پیش ببرد، تواناست. (ویل دورانت)

دنیا محل عذاب جسمی مومن است ولی جهنم محل عذاب کافر. چون کافر در دنیا شاد است ولی مومن در آخرت و منافق به خاطر دورویی اش در هر دو جهان در حال عذاب است.

خاطره
  • قرضی که باب رفاقت شد

درباره شهید حسین (حمید) عبدالرضایی

به روایت خواهر شهید

 روزی برادرم در اتوبوس نشسته بود. بغل دستش مردی بود که از بی پولی می نالید و برای او درد و دل می کرد.

پیرمرد ۱۵ هزار تومان پول نیاز داشت و ازقضا حمید آن روز همان مقدار  پول همراه خود برده بود. او بی آنکه معطل کند، پولش را بی چشمداشت تقدیم پیرمرد کرد، بی آنکه بخواهد رسیدی از او طلب کند.

وقتی به خانه آمد و ماجرا را برای ما گفت، پدر خیلی عصبانی شد و به او توپید که: چرا بی آنکه از او رسید بگیرد پول بی زبان را داده است رفته؟ پدر آنقدر از این موضوع آشفته شده بود که حمید به ناچار به دنبال آدرس آن مرد گشت و پیدایش کرد. ماجرا را برای او گفت و ایشان هم رسیدی به حمید داد.

وقتی حمید به خانه برگشت، رسید را به پدر نشان داد و گفت: کاری که کردم اصلا درست نبود. من که به جبهه خواهم رفت و شهید خواهم شد ولی شما می مانید و او. دوستی صمیمانه ای بین تان شکل می‌گیرد.

برادرم رفت و هر آنچه وعده داده بود اتفاق افتاد.

دل‌نوشته

دلنوشته شهید (حمید) حسین عبدالرضایی

بسم الله الرحمن الرحیم

خدایا نمیدانم درمقابل اینهمه لطف و کرم و بخشش تو چطور سپاسگزاری کنم.

ای ربّ زبانم درمقابل عظمت تو لال میشود و گوشم درمقابل عظمت تو کر میشود و چشمم درمقابل درک عظمت تو کور است.

خدا جانم با اینکه میدانم چه لطف و مرحمتی داری نسبت به من، باز درمقابل فرمانت و حکم اکیدت، باز نفسم سرکشی میکند و کاری خلاف دستور تو میکند. چشمم به نامحرم نگاه میکند و گوش حرف نباید شنیدنی را گوش میکند و لب هم توهین و ناسزا را پیشه خود کرده. بعد با این حال خدا تو میگویی هرکه توبه کند توبه اش قبول است اگر خالصانه باشد. ای خدا جانم که هستی و نیستی من در دست توست. باز اینهمه از مهر و شفقت و دلسوزی تو است که با آن گناهان که پشت هرکسی را خم میکند و هر آدم باانصافی که بفهمد شرمنده میشود. تو میبخشی گناهش را و آیا جز این است که فقط از توان خالق بااراده و حکیمی که همانا جز تو کسی نیست برمی آید.

پس ای خدا، ای معبودا، ای الها، گناهانم را ببخش که من تاب و توان مقابله کردن با آتش دوزخ تو را ندارم. پس خدایا در این دنیا و در آن دنیا چیزی به من عطا کن که از آتش خشم تو در امان باشم که همانا هیچکس اراده آن را نخواهد داشت که با تو برابری کند. خدایا من را جزء بهشتیان قرار ده که از عذاب تو در امان باشم آخر من با این بدن حقیر و ضعیف و ناتوان که طاقت آتش این دنیا را که ۷۰ مرتبه سبکتر از آن دنیاست، ندارد، چه رسد آن آتش جانگداز که هیچکس از آن در امان نخواهد بود. مگر حب تو را داشته باشد.

خدایا مرا عزتی ببخش که همچو مولایم علی تو را به خاطر خدایی ات و بخاطر خدابودنت و بخاطر بزرگ بودنت پرستش کنم، نه آنکه مانند ترسیدگان از عذاب تو که بخاطر ترس از عذاب تو را پرستش میکنند و مانند آن کسانی که همچون تاجر هستند و تو را پرستش میکنند که با تو معامله کردند درمقابل بهشت به امید تو که بحق لایق پرستشی و جز تو کسی لایق این مقام نیست.

جزیره مجنون

۴ اسفند ۱۳۶۲

حسین (حمید) عبدالرضایی

 

دستنوشته های شهید حمید حسین عبدالرضایی

شهید با شهادتش عده کمی را ممکن است بسازد، ولی جهاد تو خواهرم عده بیشتری را خواهد ساخت.

دنیا خودش خوب است، ولی محبت آن بد است.

نمایه محتوا: گنجینه ل۱۰ / تولید

گالری تصاویر

سایر شهدا

درباره شهید

اشک شوق

درباره شهید مجید آخوندزاده ۷ ساله که بود، پدرش را از دست داد. مادرش بافندگی می کرد و روزگار می گذراندند. مجید برای یاد گرفتن

درباره شهید

هنر رسول

هنر رسول درباره شهید رسول کشاورز نورمحمدی به روایت برادر شهید برادرم دو سال بیشتر نداشت که پدرمان از دنیا رفت و ما را تنها

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search