شهید علی احمد احمدوند

شهید علی احمد احمدوند

 

نام پدر: محمد

تاریخ تولد: ۱۳۳۶

مـحل تـولـد :همدان – تویسرکان – روستای باباکمال

سـن :۲۹ سـال

وضـعیت تاهل: متاهل

تاریخ شهادت: ۱۳/اردیبهشت/۱۳۶۵

محل شهادت: فکه

عملیات: سیدالشهدا(ع)

گردان: نامشخص

مزار: شهریار – بی بی سکینه – قطعه ۱ ردیف ۱ شماره ۷

بازتولید(جمع آوری اینترنتی و فضای مجازی)

 

زندگینامه شهید احمد احمدوند

شهید احمد احمدوند در اولین روز بهار سال ۱۳۳۶، در ده «بابا کمال» در تویسرکان همدان دیده به جهان گشود. وی چند سالی از دوران خردسالی و کودکی را در زادگاهش گذراند و بعد از گذشت هشت سال به همراه خانواده اش به «محمدآباد» هجرت کرد و با ثبت نام درکلاسهای اکابر تا کلاس چهارم  ادامه تحصیل داد و بعد به کمک پدر در امرار معاش خانواده شتافت و سپس به سربازی رفت.

پایان خدمت سربازی او، همزمان با اوج گیری تظاهراتها و راهپیمائی ها علیه رژیم شاه بود که او هم شرکت فعالانه داشت. بعد از پیروزی انقلاب به عضویت بسیج درآمد و با شروع جنگ، به جبهه رفت.

او در اولین اعزام  همراه چندتن از برادران بسیج محل در جبهه «کرخه نور» شرکت کرد و بعد در عملیاتهای «فتح المبین»، «بیت المقدس» و «والفجر مقدماتی»، «خیبر»، «بدر» و عملیات سیدالشهدا در«فکه» شرکت کرد و سرانجام در تاریخ ۱۳ اردیبهشت ۱۳۶۵، در فکه به درجه رفیع شهادت نایل آمد. پیکر پاک وی در گلزار شهدای بی بی سکینه شهریار به خاک سپرده شد.

بازتولید(جمع آوری اینترنتی و فضای مجازی)

 

وصیتنامه شهید علی احمداحمدوند

بسم الله الرحمن الرحیم سوره مبارکه آل عمران آیه ۱۶۹

«وَلا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ» ﴿۱۶۹﴾

(ای پیامبر!) هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند، مردگانند! بلکه آنان زنده‌اند، و نزد پروردگارشان روزی داده می‌شوند.

با سلام و درود فراوان به منجى عالم بشریت مهدى موعود (عج) که جانها و قلبها و دلها و چشمها همه و همه منتظر وى هستند و با درود و سلام فراون به قلب تپنده ملت مستضعف جهان یعنى خمینى کبیر که این بزرگترین نعمت الهى است که خداوند به ملت مستضعف جهان هدیه نموده است و اوست که راه را براى ظهور منجى عالم بشریت باز نموده و همواره نماید و با سلام و درود فراوان به شهیدان راه حق و حقیقت که پاسدار حرمت خون اسلام و قرآنند و با درود و سلام فراوان به رزمندگان که سلاح آتشین را به یک دست و قرآن محمدى را به دست دیگر گرفتند و عاشقانه مى جنگند و مى رزمند و کاخ ستمگران را به کوخ مبدل مى سازند.

با درود و سلام فراوان به شما اى پدر و مادر مهربانم که اینجانب در دانشگاه یعنى دامن شما پرورش یافته ام. باید شما بر خود ببالید و فخر کنید که همچون فرزندانى تربیت کرده که بتوانند راه شهیدان را ادامه دهند و اینجانب نصایحى ناچیز به شما ابراز مى دارم که همیشه پیرو خط ولایت فقیه باشید و در راه اسلام و قرآن جان فشانى نموده و دست از این رهبر و انقلاب برمدارید که مى ترسم خداى نکرده خداوند عذابى بر ما وارد کند که زمین اهل خودش را فرو ببرد.

نصایح من آن نیست که برایم گریه کرده و حجله ببندید بلکه آن است که جامه سرخ شهادت را پوشیده و سلاح آتشین را به دست گرفته و آماده کارزار شوید و این همیشه باید به فکرتان باشد که جامعه ظلم و ستم باید نابود گردد و ملت محروم و مستضعف جهان که چندین قرن در زیر چکمه هاى استعمار و استثمار به سختى نفس مى کشیده اند آنان را آزاده کرد و حکومت عدل على (ع) و پرچم «لا اله الله» را به روى خاکهاى کرملین و واشینگتن به احتزاز در آورید و این آیه قرآن را به اثبات برسانید. خداوند نوید داد حکومت روزى از آن مستضعفان مى گردد و این حتما باید بشود و قدس عزیز باید از چنگال صهیونیستها گرفته شود و به دست ملت محروم و مظلوم فلسطین واگذار شود یعنى تا کى باید ملت محروم و مظلوم فلسطین در زیر چکمه هاى جانیان خدا بى خبر یعنى صهیونیستها باشد آیا نباید اینان آزاد شوند آیا نباید به سزاى آنان پاسخ داد، بلى باید آنچنان پاسخى داد که با شعار الله اکبر دیوار صوتى را بشکنیم و تمام کاخهایشان را ویران سازیم.

در ضمن پدر و مادر عزیزم از شما مى خواهم که اگر چنانچه شهادت این فیض عظیم نصیبم گردید در مصیبت من به همدیگر تبریک گفته و مبادا تسلیت بگویید به خاطر اینکه من به بالاترین آرزویم رسیدم و اگر مى توانید برایم از خدا مغفرت بخواهید و برایم قرآن بخوانید. ان تنصر الله ینصرکم و یثبت اقدامکم. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

سوم بهمن ماه ۱۳۶۱

خدایا! خدایا! تا انقلاب مهدى خمینى را نگه دار

بازتولید(جمع آوری اینترنتی و فضای مجازی)

 

خاطراتی درباره شهید علی احمداحمدوند

  • همرزم شهید:

– روزهای قبل از عملیات فکه، خوشحالی محسوسی در وجودش بود…

– روزی که عازم عملیات بودیم، به مسئول تقسیم غذا سفارش کرد: “نکند سهم غذای رزمنده های دیگر را به ما بدهی با این فکر که ما داریم به خط مقدم می رویم! یکوقت آنها را از ما ناراحت نکنید!”

بازتولید(جمع آوری اینترنتی و فضای مجازی)

 

سایر شهدا

درباره شهید

اشک شوق

درباره شهید مجید آخوندزاده ۷ ساله که بود، پدرش را از دست داد. مادرش بافندگی می کرد و روزگار می گذراندند. مجید برای یاد گرفتن

درباره شهید

هنر رسول

هنر رسول درباره شهید رسول کشاورز نورمحمدی به روایت برادر شهید برادرم دو سال بیشتر نداشت که پدرمان از دنیا رفت و ما را تنها

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

One Comment

  1. ۱ آذر ۱۴۰۱ at ۱۰:۲۹ ب٫ظ

    ناشناس

    پاسخ

    عباس احمدوند روستای میانده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search