شهید محمدرضا خدیور

نام: محمدرضا

نام خانوادگی: خدیور

نام مادر: ماه سلطان

نام پدر: حسین

تاریخ تولد: ۱۳۴۳/۱/۱

محل تولد: شهر ری

وضعیت تاهل: مجرد

میزان تحصیلات: دوم دبیرستان

سن: ۱۹ سال

تاریخ شهادت: ۱۳۶۲/۱۲/۱۲

محل شهادت: جزیره مجنون

عملیات: خیبر

گردان: گردان زهیر

یگان خدمتی: لشکر ۱۰ سیدالشهدا علیه‌السلام

مزار: تهران، بهشت زهرا(س)، قطعه۲۷، ردیف۱، شماره۱۵

زندگی‌‎نامه

شهید محمدرضا خدیور سال ۱۳۴۳، در تهران چشم به جهان گشود. پدرش حسین و مادرش ماه سلطان نام داشت. وی چهارمین فرزند خانواده بود.

دوران تحصیلات ابتدایی را در مدرسه صادقین گذراند. در سال ۱۳۵۷ که سال پیروزی انقلاب اسلامی ایران بود رضا ۱۴ ساله بود و در تظاهراتهای روزانه و پستهای شبانه بسیج شرکت می کرد.

محمدرضا تا کلاس دوم متوسطه درس خواند. از نظر تحصیلی به گفته خانواده اش ضعیف بود اما به مرور زمان و با ورود به دبیرستان وضعیت تحصیلی‌اش خوب شد. رضا در کنار وضعیت تحصیل رشد معنوی خاصی هم به دست آورد و به طور فوق العاده ای رشد معنوی پیدا کرد.

رضا در سال ۱۳۶۰ و در سن ۱۷ سالگی به جبهه های حق علیه باطل اعزام شد و در گردان تخریب لشکر سیدالشهدا(ع) فعالیتش را آغاز کرد. در یکی از عملیات ها بر اثر موج انفجار مجروح و در بیمارستان لواسانی بستری شد.

وی که به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافته بود، در دوازدهمین روز از دوازدهمین ماه سال ۱۳۶۲، با سمت خنثی ساز مین در جزیره مجنون عراق بر اثر انفجار مین به فیض شهادت رسید.

مزار او در بهشت زهرای تهران قطعه ۲۷ ردیف ۱ شماره ۱۵ واقع است.

وصیت‌نامه

بسم الله الرحمن الرحیم

ای (جان مومن) نفس آرام گیرنده باز گردد به سوی پروردگارت خشنود پسندیده پس داخل شو در صف بندگانت و در آی در بهشتم.

مسجد الشهداء (مسجد جامع) سلام علیکم

مسجد عاشقان سلام علیکم

بسیج مسجد الشهداء، سلام علیکم

با درود و سلام بر یگانه منجی عالم بشریت آقا امام زمان (عج) و با سلام و صلوات بر نایب بر حقش قلب تمامی عاشقان امام خمینی.

خدایا، معبودا، پاک پروردگارا، خالقا، تو میدانی هدف من از این وصیتنامه چیست؟ یا الله، تو میدانی که چقدر دلم برای برادران شهیدم تنگ شده. خداوندا تو میدانی که به جبهه نیامده ام مگر برای رضای تو. خداوندا تو میدانی که چقدر برای امام حسین (ع) سینه زدم. خداوندا تو میدانی که چقدر آقا امام زمان را صدا زدم. خداوندا تو میدانی که چقدر زحمت کشیدم تا به جبهه آمدم. کریما تو میدانی که چه عزیزانی داشتیم و به سوی تو آمده اند. پروردگارا تو میدانی که این برادران بسیج چه زحمتهایی برای تو کشیده اند، چه زمستانهایی را پشت سرگذاشته اند. یا الله تو میدانی که فعالیتهایمان را با بودجه ی صفر شروع کردیم. خداوندا چه عزیزانی که هنوز پیکر مطهرشان در منطقه باقیست و چه عزیزانی پیکر مطهرشان در گلزار بهشت زهرا مدفون است. خداوندا چه عزیزانی را گرفتی که پروانه مجالس ما بودند. خداوندا تو میدانی که هرگاه خبر شهادت یکی از عزیزان را می آوردند چقدر خجالت میکشیدم و در آن هنگام توفیق شهادت را از تو خواستم. خداوندا تو میدانی که در این زندان دنیا چقدر زجر کشیدم. خداوندا آیا وقت آن نشده که این بنده ذلیل و مسکین، خار، حقیرت را بشارت بهشت دهی؟ یا الله یعنی میشود که آقا امام حسین (ع) و آقا امام زمان(عج) من را هم بپذیرد؟ یا که هنوز لیاقت این را پیدا نکرده ام؟ یا الله نکند که در بستر مرگ بمیرم. یا الله نکند که در راه غیر از تو بمیرم. یا الله به ما گفته اند که آقا امام حسین(ع) فرش حرمش را جارو کرده تا رزمندگان بیایند. یا الله یعنی میشود قبر شش گوشه‌اش را زیارت کرد؟ یعنی میشود امام حسین را ملاقات کرد؟ خداوندا یعنی میشود سالار شهیدان را ببینم؟ خداوندا این توفیق را نصیبم میکنی که افغانی و فلاح و میر محمدی و ایوبی و طنوریان و قدرت بداغی و دیگر عزیزان را ببینم؟ پس ای خدا مرگم را برسان دیگر تحمل این زندان دنیا را ندارم.

الهی و ربی من لی غیرک اسئله کشف ضری

برادران بسیج حرفم با شماست من از شما توقع دارم چون در کنارتان در یک سنگر (سنگرمسجد الشهداء) با دشمنان زبون میجنگیدیم.

برادران وصیت این حقیر را گوش کنید، برادران نماز نماز نماز.  از خدا بخواهید که توفیق بدهد که از اقامه کنندگان نماز باشیم. از خدا بخواهید نیرویی عطا کند که بتوانیم قرآن بخوانیم و درک کنیم که قران چه میگوید. از خدا بخواهیم که نیرویی به ما عطا کند که بتوانیم در راه او قدم برداریم و در راه او کشته شویم.

برادران عزیزم مجالس دعا را با شکوهتر برگزار کنید. رفتن به خانه شهدا را ترک نکنید .

برادران تا میتوانید برای رضای خدا فعالیت کنید و از هیچ چیز واهمه نداشته باشید. جلسات را حتما با تلاوت قران شروع کنید. تا میتوانید قران بخوانید. تا میتوانید نماز قضا و نماز مستحبی بخوانید. صلات اللیل را فراموش نکنید. حتما نماز شب بخوانید و در نمازتان این حقیر را یاد کنید.

عزیزان همیشه به یاد مرگ باشید. بر روی قلبهایتان کار کنید تا الهی شود. تا میتوانید آقا امام زمان را صدا کنید تا انشاالله هر چه زودتر ظهور کند. از خدا بخواهید که امام این نور چشمان بسیج و سپاه و ارتش و حزب الله را حتی در کنار مهدی نگه دارد و هر چه زودتر راه کربلا را باز کند. از غیبت و تهمت بپرهیزید و از مجالس غیبت و تهمت و حرام دوری نمایید. فقط از خدا کمک بگیرید. از تهدید کردن مترسید. به یکدیگر خیلی محبت کنید و در آخر از تمامی عزیزان میخواهم که این حقیر را حلال کنند که حتما  برایم دعا کنید.

برادران بسیج خدا یار و نگهدارتان و خداحافظ امام .

لا اله اله الله محمد رسول الله

الحقیر محمدرضا خدیور

خاطره

رضا در دوران کودکی، زیاد همبازی نداشت. بیشتر اوقات کنار مادرش بود. فقط گاهی اگر پدرش هیئت یا مسجد میرفت رضا را هم میبرد. گاهی هم در خانه با رضا همبازی میشد و با هم بازی میکردند.

***

رضا در سن ۱۶ – ۱۷ سالگی به رشد معنوی رسید و این را میتوان در وصیت نامه اش به وضوح دید.

***

هر چند ماه، به مدت یک هفته برای مرخصی به تهران می آمد. از خانواده اش هم تقاضا میکرد که بهش نگویند برای مرخصی بیا. می گفت: بچه های مردم ماهاست که به مرخصی نرفته اند و خانواده‌شان را ندیده اند.

***

در یکی از ا اعزامها به علت موج انفجار مجروح و برای درمان در بیمارستان لواسانی بستری شده بود. پزشک معالجش او را از خواندن کتاب و قرآن یا هر چیزی که مغز را درگیر خودش کند، منع کرده بود، اما رضا بعد از مرخصی در خانه نمازش را ترک نمی کرد و قرآن خواندن را کنار نمی گذاشت.

به گفته خواهران رضا، قنوت یکی از نمازهایش آنقدر طولانی شده بود که به خاطر کسالتی هم که داشت از حال رفته بود.

وقتی به هوش آمده بود، جواب سوالات خانواده را با سکوت و خنده داده  و گفته بود: خودم را بر بال فرشتگان می دیدم.

***

محمدرضا در حال خنثی سازی مین بود که خمپاره ای کنارش خورد. ترکش خمپاره باعث شد مینی که او در حال خنثی سازی اش بود نیز منفجر شود و رضا شربت شهادت را بنوشد.

***

شب قبل از اینکه خانواده خبر شهادت رضا را بشنوند، خواهرش شهادت برادر را در خواب دیده بود. صبح روز بعد، پس از پیگیری، متوجه شده بودند آن خواب، رویای صادقه بوده و رضا حقیقتا به شهادت رسیده است. مادر و خواهر او، بی آنکه کسی چیزی بهشان بگویند، خود به پزشکی قانونی رفته و دیده بودند پیکر خونین رضا منتظرشان است.

***

عکسی که می بینید، لحظه ای زیبا از حیات دو رفیق را نشان می دهد که در مینی بوس و احتمالا هنگام حرکت آنان به سمت مناطق عملیاتی گرفته شده است. شهید “سید‌عطاءالله میرمحمدی” (شخصی که درخواب است- متولد ۱۳۳۳) (و مداح شهید”محمدرضا خدیور”(متولد ۱۳۴۳). عکس از صمیمیت و نزدیکی فراوان این دو پاسدارِ شهیدِحکایت دارد. جالب آن که این دو عزیز، در یک عملیات (خیبر)، در یک محل (جزیره مجنون) و به فاصله پنج روز از یکدیگر به شهادت رسیده اند و در بهشت زهرای تهران، در نزدیکی هم به خاک سپرده شده اند. خدا این قبیل رفاقت ها را، قسمت همه بندگان خوبش کند در این واویلای آخرالزمان.

***

یاد شورهای سینه زنی قبل از عملیات خیبر

بقول معروف گوشواره های نوحه ها رو تند سینه میزدیم

و این شور سینه زنی ها بود

خدایی همه حیدری سینه میزدن بچه ها

توی این نوار برای شور بخشیدن به سینه زنی شهید خدیور آه میکشه

این من رو یاد خاطره ای انداخت

قبل از عملیات کربلای یک گردان تخریب تقریبا نیروی کامل گرفته بود و دسته ها تشکیل شده بود و آموزش بچه ها هم در جریان بود. یعنی گردان عملیاتی بود و خیلی شلوغ

عزاداری شب های چهارشنبه و دعای توسل رونق داشت

من و شهید مسعود تابش خوننده های گردان بودیم وبین خودمون تقسیم کرده بودیم که چه کسی نوحه بخونه، یا دعا و زوضه بخونه.

و خدا رو شاهد میگیرم که خیلی هوای هم رو داشتیم و سعی نمیکردیم توی مداحی رقابت کنیم هر دو رفیق بودیم

یه شب من داشتم توی چادر نوحه میخوندم و یادم نمیاد که بلندگو بود… و شهید تابش میونداری میکرد و بچه ها خیلی پرشور سینه میزدند.

شهید مجید برخورداری که توی عملیات  کربلای یک شهید شد ، قدش از همه بلندتر بود و هی وسط نوحه آه میکشید و سرصدا میکرد چند بار هم دستش خورد به فانوس وسط چادر

به شهید تابش اشاره کردم که مسعود کنترلش کن

تابش بهش تذکر داد اما اون گوش نکرد

داشت جلسه بهم میخورد

به مسعود گفتم کار خودمه… تو واحد بخون من میرم سر وقتش.

شهید تابش واحد رو شروع کرد و من در کنار شهید برخورداری قرار گرفتم و گفتم برادر بگذار با هم سینه بزنیم او نازنین مودب و عزیز و دوست داشتنی قبول کرد.

خدایی مثل بارون از چشمهاش اشک میومد

حقش شهادت بود

انشاءالله نوحه خونشون رو شفاعت کنند

به روایت جعفر طهماسبی

***

سه شهید خیبری در یک قاب:

از سمت راست

نفر اول سردار شهید عباس حسنی شهادت ۸ اسفند۶۲

نفر دوم شهید اکبر عباسی شهادت ۸ اسفند ۶۲

نفر پنجم شهید محمد رضا خدیور ۱۲ اسفند ۶۲

نفرششم سردار جانباز شهید حاج امیر یحیوی

خیبری ها به خاک افتادند

تامبادا قدی خمیده شود

تا مبادا به دست نامحرم

چادری از سری کشیده شود

به روایت قاسم نعمتی

خبر

صبح آدینه هشتم اسفندماه مراسم بزرگداشت سی و یکیمن سالگرد شهادت شهید سیدعطااله میرمحمدی و شهیدان عباسی، محمدرضا خدیور و علی حیدری با قرائت زیارت عاشورا توسط مداحان اهل بیت و بیان خاطرات توسط خواهر شهید محمدرضا خدیور و برادر شهید علی حیدری در قطعه ۲۶ گلزار شهدای بهشت زهرا(س) برگزار گردید.

در پایان این مراسم مزار این شهدا توسط خانواده های معظم شهدا و ایثارگران گلباران شد.

***

تجلیل مدیرعامل پست بانک ایران از شهید محمدرضا خدیور

خسرو فرحی مدیرعامل پست بانک ایران به همراه اسد گرامی رئیس اداره‌کل امور کارکنان و همچنین رؤسای ادارات کل حوزه مدیریت و روابط عمومی و رئیس شعبه شهیدمفتح تهران ضمن دیدار با سارا خدیور (خواهر شهید محمدرضا خدیور) همکار مدیریت شعب منطقه دو تهران، از مقام شامخ و والای این شهید بزرگوار تجلیل کرد.

نمایه محتوا : بازتولید (جمع آوری اینترنتی و فضای مجازی)

گالری تصاویر

سایر شهدا

درباره شهید

اشک شوق

درباره شهید مجید آخوندزاده ۷ ساله که بود، پدرش را از دست داد. مادرش بافندگی می کرد و روزگار می گذراندند. مجید برای یاد گرفتن

درباره شهید

هنر رسول

هنر رسول درباره شهید رسول کشاورز نورمحمدی به روایت برادر شهید برادرم دو سال بیشتر نداشت که پدرمان از دنیا رفت و ما را تنها

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search