نام: محمد
نام خانوادگی: جبرئیلی ریزی
نام مادر: فاطمه
نام پدر: رضا
تاریخ تولد: ۱۳۳۳
محل تولد: اصفهان، روستای لنجان
وضعیت تاهل: متاهل (سه فرزند)
میزان تحصیلات: پنجم ابتدایی
سن: ۳۳ سال
تاریخ شهادت: ۱۳۶۶/۱/۱۸
محل شهادت: شلمچه
عملیات: کربلای۸
گردان: حضرت قاسم
یگان خدمتی: لشکر ۱۰ سیدالشهدا علیهالسلام
مزار: تهران، بهشت زهرا(س)، قطعه۲۹، ردیف۱۱۰، شماره۲
- به دلیل شرایط خانواده و محل زندگی، هیچگاه نتوانست به مدرسه برود. اما خواندن و نوشتن را در یک دوره سه ماهه به طور کامل آموخت.
- در یکی از عملیاتها دست او از مچ قطع شد و به افتخار جانبازی نائل آمد.
- با وجود جانبازی، باز هم به جبهه رفت تا به فیض شهادت رسید.
زندگینامه
شهید محمدجبرئیلی زمستان سال ۱۳۳۳ در روستای لنجان استان اصفهان دیده به جهان گشود. خانوادهی او از لحاظ اقتصادی در سطح متوسطی به سر میبردند. محمد هیچگاه به مدرسه نرفت فقط در یک دوره سه ماهه خواندن و نوشتن را فراگرفت. با وجود سن کمی که داشت بیرون خانه کار میکرد. ابتدا در یک قصابی مشغول بود اما بعد در کارخانهی سیمان فعالیت خود را ادامه داد و سپس عضو بسیج کارخانه شد. برای خدمت سربازی به بیرجند رفت و پس از گذشت دو سال موفق به اخذ کارت پایان خدمت خود شد. سال ۱۳۵۶ بنا به صلاحدید خانواده دختری متناسب با شرایط خود برگزید و ازدواج کرد. ثمره ی این ازدواج سه فرزند بود، دو دختر و یک پسر.
پس از فرمان امام مبنی بر ضرورت وجود نیروهای تازه نفس در جبهه ها، محمد راهی میدان نبرد با دشمن بعثی شد. دو سال در جبههی جنگ خالصانه خدمت کرد و در عملیات بیت المقدس دستش جراحت برداشت و از مچ قطع شد و به افتخار جانبازی نائل آمد.
او همیشه شهادت را از معبود خود میطلبید و در تب و تاب برآورده شدن چنین آرزویی روز و شب میگذراند. آخرین بار سال ۱۳۶۵ بود که از طریق پایگاه شهدای هفتتیر دوباره به جبهه رفت و این بار در منطقه شلمچه و عملیات کربلای۸ دعوت حق را لبیک گفت و جام شیرین شهادت را سر کشید.
وصیتنامه
بسم الله الرحمن الرحیم
کسانی را که در راه خدا کشته شدهاند مرده مپندارید، بلکه زندهاند و شما نمیدانید.
حمد و سپاس خداوند متعال را که به ما توفیق عنایت فرمود تا به دیار عاشقانش بشتابیم.
سلام و درود بر رهبر کبیر انقلاب و رزمندگان اسلام، مجروحین و معلولین انقلاب و جنگ تحمیلی. با این آرزو که همچون کبوتران خونینبال با پری آغشته به خون پر کشم وصیتنامهام را آغاز میکنم. خدایا صدها هزار بار تو را شکر میگویم که توانستم همراه کاروان حضرت مهدی عازم جبهه شوم و خدمت ناچیزی در راه اسلام انجام دهم. شاید بتوانم اینگونه دین خود را نسبت به اسلام ادا کنم. درخت انقلاب اسلامی برای بارور شدن به خون نیاز دارد و بر ملت مسلمان ایران واجب است که با خون خود آبیاریاش کنند. خداراشکر که مهلتی داد تا اسلام واقعی را بشناسم و در خاموشی جهل از دنیا نروم. من بر اساس رسالت و مسئولیتی که احساس میکردم در راه خدا و برای پاسداری از انقلاب کبیر اسلامی عازم جبهه شدم تا با نثار جان بیارزشم وظیفهام را انجام دهم. من قدم نهادن در این راه را یک فریضه میدانم. راهی که اگر بکشیم یا کشته شویم پیروزی با ماست.
برادران عزیزم بدانید این جبهه نیست که به ما نیاز دارد، بلکه این ما هستیم که به جبهه نیازمندیم. ما باید در این دانشگاه الهی درس ایمان و شهادت و شهامت و تقوا بیاموزیم. فراموش نکنید که دنیا روزی به پایان میرسد. دل به آن نبندید و خود را مهیای سفر آخرت کنید. بدانید که قلب انسان، پاک چون آینهای صاف است. مبادا با اعمال بد آن را کدر و تیره سازید. لحظهای از دعا برای سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان غفلت نکنید که گرفتاریها با این ظهور برطرف میشود و بهترین درمان برای تسکین دردها است. همیشه به یاد خدا باشید و در راه او قدم بردارید. رهبر عزیزمان را تنها نگذارید. در راه امام بیشتر دقیق شوید و سعی کنید عظمت او را دریابید. صداقت و اخلاصتان را همچنان حفظ کنید و قدر نائب مهدی، این نور جماران را بدانید. امیدوارم این انقلاب زمینهساز انقلاب مهدی(عج) باشد.
برادران بسیجی سعی کنید بیش از پیش در صحنه حضور داشته باشید و همه کارکنان و کارگران تلاششان در راه خدا باشد. مباد بگذارید افراد مخالف و منافق در میان شما رخنه کنند. به نگهبانی در بسیج اهمیت دهید که یک شب نگهبانی در راه خدا از هفتاد سال عبادت بهتر است. هرچه بیشتر به جبههها رو کنید. ان شاءالله موید و پیروز باشید.
دانش آموزان عزیز، ای سنگرداران مدارس، قلمتان تیری است بر فرق شرق و مغرب. می دانید شما تا وقتی میتوانید در کلاستان مشت بر دهان یاوهگویان برانید که پشتوانهی اسلام و انقلاب و رهبر و رزمندگان باشید.
خواهران حزبالله حجابشان زهرا پسند باشد و برادرها پیرو اسلام باشند.
مسلمین جهان را یاری کنید. امروز اسلام در خطر است پس باید به فرمان امام لبیک گفت.
جوانان، نکند در رختخواب ذلت بمیرید که امام حسین و یارانش در میدان نبرد شهید شدند. مبادا در غفلت باشید. حضرت علی در محراب به شهادت رسید.
مادر عزیزم از اینکه در طول زندگیام به شما رنج فراوان دادم و نتوانستم فرزند خوبی برای شما باشم مرا حلال کن و من از شما عذر میخواهم. از خداوند صبر و بردباری برای شما میخواهم. من به خودم نمیتوانستم بقبولانم که دیگران در جبهه باشند و من نباشم. انشاءالله اگر شهادت نصیبم شود نباید شما و اهل خانه ناراحت باشید و من از شما، همسرم، فرزندانم، خواهرانم، دیگر بستگان و دوستان و هرکه مرا میشناسد میخواهم برایم گریه نکنید. غم و گریه برای مظلومیت امامحسین، فرزندان، یاران و قهرمان صبر و اسوه مقاومت و پرستار اسیران خانم زینب ناله و گریه کنید. من کی ام؟! ما باید در مقابل هر لطمه، مصیبت، مشکلات و سختیها بایستیم که دشمنان همچون یزیدیان زمان، صدام خونخوار و اربابان شرقی و غربی و مزدوران و منافقین ناکام و ناتوان نابود و زبونند و با پیروزی از آن اسلام و قرآن و انقلاب.
و صحبتی دیگر با امت همیشه در صحنه دارم و آن اینکه مقاومت شما آخر به نابودی و خواری دشمنان منجر خواهد شد و ای شنوندگان، ای دوستان و خانوادهی گرام، من خودم شما را به نماز اول وقت دعوت میکنم و همواره دعوت بیشتر در سنگرهای مساجد جماعت، نمازجمعه. هر دستوری که امام و یاران او میدهند گوش فرا دهید و حاضر باشید که با همین در صحنه بودن است که دشمنان وحشت کردند و به زانو در آمدند و ان شاءالله افغانستان، ایران، لبنان و فلسطین به زودی زود با امام عزیزم، علمای اسلام و با فرج امام زمان همهی جهان از دست ظالمان ستمگران و کافران آزاد میشود، انشاءالله.
با سلام به همسرم ان شاءالله شما هم رفع کسالت شوید. بابا مهدی جان چطوری؟ انشاءالله که به حرفهای مادر گوش میکنی باباجان. مهدیه یادت هست به من میگفتی نماز میخوانم؟ انشاءالله میخوانی. الهام کوچولو چطوری؟ انشاءالله شما هم خوب باشید.
دیگر حرفی ندارم.
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی، حتی کنار مهدی خمینی را نگه دار.
برادر شما محمد جبرئیلی
نمایه محتوا: گنجینه ل۱۰ / تولید