شوخی فرماندهان

حاج علی فضلی؛ فرمانده لشکر ۱۰ سیدالشهدا علیه السلام حین کار، خیلی جدی بود و بسیار قانونمند. بعضی وقتها که کار، خوب پیش نمی‌رفت، چنان داغ می‌کرد که اگر نمی شناختی‌اش، گمان می‌کردی این مرد، همیشه همینطور است!…

اما اینطور نبود!…

سردار فضلی؛ به موقعش، شوخی‌هایی می‌کرد که اصلا باورت نمی‌شد او، فرمانده یک لشکر باشد!…

مثلا یکبار معاونش؛ حسین پروین، یک حمام صحرایی درست کرده بود. خودش هم رفته بود و داشت حمام می‌کرد.

حاج علی که آن روز، روی خوشش بود، از آن بالا شامپو می‌ریخت روی سر پروین. حسین پروین هم بی آنکه متوجه ماجرا شود، هر چه سرش را می‌شست، می‌دید باز کف می‌کند!…

او که حسابی کلافه شده بود، وقتی صدای خندۀ بچه‌ها را شنید، متوجه ماجرا شد.

* مرحوم حاج حسین پروین؛ قائم مقام لشکر۱۰ سیدالشهدا علیه السلام بود که جوانی و سلامتی‌اش را فدای اسلام و آرمانهای انقلاب نمود.

بازتولید (جمع آوری اینترنتی)

سایر شهدا

درباره شهید

اشک شوق

درباره شهید مجید آخوندزاده ۷ ساله که بود، پدرش را از دست داد. مادرش بافندگی می کرد و روزگار می گذراندند. مجید برای یاد گرفتن

درباره شهید

هنر رسول

هنر رسول درباره شهید رسول کشاورز نورمحمدی به روایت برادر شهید برادرم دو سال بیشتر نداشت که پدرمان از دنیا رفت و ما را تنها

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search