گرمای محبت

خاطره برادر احمد شجاعی درباره سردار شهید حاج یدالله کلهر

 

یک بار در منطقه، به همراه حاج یدالله و حاج علی فضلی در موقعیت سختی قرار گرفته بودیم. هوا سرد بود و امکانات زیادی هم نداشتیم.

آنموقع هنوز مجروحیت‌های قبلی حاج یدالله خوب نشده بود و دوا و درمان و بیمارستان، حسابی او را ضعیف و ناتوان کرده بود. علاوه بر این، منتظر نشده بود تا کامل سلامتی‌اش را به دست آورد. هنوز خوب نشده بود که راهی جبهه شده بود، برای همین، سرما به او سخت‌تر می‌گذشت.

*   *   *

رفتم و هر طوری بود، چند پتو گیر آوردم و به هرکس یکی دادم. چون وضعیت حاج یدالله خوب نبود، یک پتو هم دور ایشان پیچیدم و بعد خوابیدم.

با آنکه هوا خیلی سرد بود، اما زود خوابم برد.

نیمه‌های شب بود که از خواب پریدم. نگاهی به دور و برم کردم و چشمم قفل شد روی حاج یدالله که بدون پتو خوابیده بود!

تعجب کردم!

خواستم از جایم بلند شوم بروم ببینم پتوی حاجی چی شده که یکدفعه چشمم به پتوی خودم افتاد.

وقتی فهمیدم بعد از آنکه خوابم برده بود، حاج یدالله پتوی خودش را هم کشیده روی من تا بهتر بخوابم، حال عجیبی پیدا کردم. جسم و دلم از محبتش گرم و مِهرش تا همیشه به قلبم مُهر شد…

سایر شهدا

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

درباره شهید

کربلا در کلام شهیدان

فرازهایی از وصایای شهدای لشکر ۱۰ سیدالشهدا(ع) در ارتباط با کربلای سیدالشهدا(ع)

درباره شهید

چون دُرّ

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید: زیاد اهل تعریف کردن نبود. هرچه از او می‌پرسیدی به جوابی کوتاه بسنده می‌کرد. گاهی که به

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search