انسان های ناب

هنوز هم وقتي به ياد مي آورم كه شهید«شعبانعلي نژادفلاح» حتي درآن شبهاي سرد زمستان كه برف و باران و كولاك رفت و آمد به روستا را غيرممكن مي كرد

دوخاطره از شهید شعبانعلی نژادفلاح:

* سالهای اول جنگ بهداری سپاه کرج علاوه بر این که وظیفه درمان مجروحین را به عهده داشت. کار تعاون را هم انجام می داد. در واقع قبل از این که تعاون سپاه تشکیل بشود. همان تعداد نیروهای اندکی که دربهداری فعالیت می کردند انجام کارهای تعاون را هم به عهده می گرفتند. تعداد شهدا روز به روز بیشتر می شد و رسیدگی به خانواده های شهدا زمان نیرو و امکانات بیشتری را طلب می کرد. کم کم حجم کارها به حدی رسید که وسائل و امکانات موجود به هیچ وجه تامین نیازهایمان را نمی کرد. عمده کارهای تعاون هم احتیاج به وسیله داشت و ما تنها یک ماشین برای این همه کاردر اختیار داشتیم. برادر نژاد فلاح از بچه هایی که وسیله ای داشتند؛ چه موتور و چه ماشین، خواهش می کرد که روزهایی را که به سپاه می آیند وسیله شخصی خود را هم همراهشان بیاورند تا این که برای انجام کارهای سپاه از آنها شود بچه ها هم به جان و دل قبول می کردند و وسیله های خود را در اختیار سپاه می گذاشتند حتی اگر خودشان هم توانایی کارنداشتند آن را دراختیار شخص دیگری قرار می دادند تا او با آن وسیله مشغول کار شود باجرات می توانم بگویم که این محیط همکاری خالصانه و ایثارگرانه تنها در سایه مدیریت و اخلاص «برادرشعبانعلی نژاد فلاح» شکل گرفته بود.

( راوی: نادرخدابین )

***

* هنوز هم وقتی به یاد می آورم که شهید«شعبانعلی نژادفلاح» حتی در آن شبهای سرد زمستان که برف و باران و کولاک رفت و آمد به روستا را غیرممکن می کرد. شب های پنجشنبه یا جمعه با چه روحیه و احساس و علاقه ای با یک لندور خود را به روستا می رساند تا به خانواده شهیدی که دوتا بچه کوچک داشت سر بزند و نیازهایشان را برطرف کند. از روحیه و ایمان بالای او، قلبم به لرزه می افتد که چه انسانهای نابی در کنار ما بودند و ما ازآنها غافل بودیم.

(راوی: قباد فلاح نژاد)

*شهید شعبانعلی نژادفلاح معاونت بهداری لشکر۱۰ سیدالشهدا علیه السلام در تاریخ ۱۳۶۵/۱۰/۴هنگام گرفتن وضو براثر اصابت ترکش خمپاره به قلب در سن ۲۸ سالگی به عرش الهی قدم گذارد.

سایر شهدا

درباره شهید

اشک شوق

درباره شهید مجید آخوندزاده ۷ ساله که بود، پدرش را از دست داد. مادرش بافندگی می کرد و روزگار می گذراندند. مجید برای یاد گرفتن

درباره شهید

هنر رسول

هنر رسول درباره شهید رسول کشاورز نورمحمدی به روایت برادر شهید برادرم دو سال بیشتر نداشت که پدرمان از دنیا رفت و ما را تنها

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search