او که در غرب، ماندنی شد

روایت «اکبر غمخوار» از شهید «سید باقر طباطبایی‌نژاد»

«سید باقر طباطبایی‌نژاد» در عین شجاعت بسیار زیاد، بدن بسیار قوی داشت. زمانی که کشتی می‌گرفت، همه را زمین می‌زد و کسی حریف او نبود.

از سویی دیگر معلومات اسلامی بسیار بالایی داشت و بسیار فرد متدینی بود؛ در حدی که همه او را به‌عنوان پیش‌نماز قبول داشتیم. هیچ‌وقت یادم نمی‌آید که نماز شب او ترک شده باشد.

***

سال ۱۳۵۹ که در ستاد مرکزی سپاه در واحد پرسنلی مشغول کار بودم، یک‌روز دیدم جوان زیبا و قدبلندی به واحد ما مراجعه کرد. دیگران گفتند وی «سید باقر طباطبایی‌نژاد» است که قرار است کار‌های ارزیابی و مصاحبه با افرادی که می‌خواهند گزینش شوند را انجام دهد.

بعد از چند ماه که با هم بودیم، شهید «محمد بروجردی» از غرب کشور به تهران آمد و گفت: من یک تعداد نیروی داوطلب برای اعزام به غرب کشور می‌خواهم؛ چون آنجا با توجه به مشکلات جنگ و قائله کردستان، نیرو نداریم؛ اگر کسی داوطلب است، بیاید که به غرب کشور بریم.

یکی از داوطلبان؛ «سید باقر طباطبایی‌نژاد» بود. رفتن او به کردستان همان و ماندگار شدنش در آنجا همان. تا آنکه عاقبت خون پاکش در همان مناطق بر زمین ریخت.

منبع: بازنویسی از نت

سایر شهدا

درباره شهید

اشک شوق

درباره شهید مجید آخوندزاده ۷ ساله که بود، پدرش را از دست داد. مادرش بافندگی می کرد و روزگار می گذراندند. مجید برای یاد گرفتن

درباره شهید

هنر رسول

هنر رسول درباره شهید رسول کشاورز نورمحمدی به روایت برادر شهید برادرم دو سال بیشتر نداشت که پدرمان از دنیا رفت و ما را تنها

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search