خاطره برادر صفرعلی جعفرپور درباره شهید سلمان ایزدیار
عملیات والفجر ۸ که تمام شد، از واحد اطلاعات عملیات به گردان حمزه رفتم و همراهشان به جزیره مجنون رفتیم برای پدافند.
مأموریتمان در جزیره که تمام شد و برگشتیم به اردوگاه، اغلب نیروها تسویه حساب کردند و رفتند.
من هم از آنجا که وضعیت گردان مشخص نبود و بلاتکلیف بودم، اقدام به تسویه حساب کردم.
آن زمان، سلمان ایزدیار؛ جانشین گردان حمزه بود.
وقتی برای امضای برگه ام، به او مراجعه کردم، گفت: جعفرپور کجا میخواهی بروی؟ یک مقدار صبرکن و در گردان بمان؛ بالاخره یا اینوری میشویم (زنده برمیگردیم) یا اونوری (شهید میشویم).
من که تصمیمم را گرفته بودم، گفتم: فعلا تسویه میکنم و میروم؛ اگر عملیات شد، باز برمیگردم.
من رفتم و توفیق نشد به عملیات بعدی که آزادسازی شهر مهران بود برسم
سلمان ایزدیار در همان عملیات به خیل شهدا پیوست.
من اینوری شدم و او آنوری.
ارسالی کاربران