بدونِ شهید بابایی

خاطره ای از زبان برادر سعید اکبری:

کم کم به طرف غروب که میره دلم می گیره ساعت حدود ۳ بعدازظهر ۱۲مرداد دوشنبه سال ۱۳۶۲ چند نفر ازبچه های گردان پدافند انصارالحسین جمع شده مروری به قبضه های تک لول ۱۴/۵انتقال یافته به بالای ارتفاع های کدو نزدیک ترین نقطه به مواضع دشمن از پهلو و مسقیم بصورت قطعه و قطعه دو قبضه هر کدام حدود ۴۰۰۰ عدد مهمات خشاب مربوط مشرف به ۲۵۱۹ معروف به سرخه، لازم است بگویم تمام مهمات، قبضه، امکانات سنگر، آذوقه ازحدود ۱۵۰۰متر مانده به بالا توسط نفر کولبری انجام گرفته بود درزمان یکروزه سخت نفس گیر جسه کوچک نفرات کم هر قبضه چهار نفر… خسته راه ستون کشی قبل تز کوه دشت لرستان تا نقده روی صندلی آهنی توپ چهارلول بکسل به عقب آیفا کامیون آماده به جنگ هوشیاری براط حفاظت ستون یک تیپ نیرو وامکانات درحال حرکت ستونی جاده کردستان…

خدا بیامرزد یادش گرامی فرمانده دلاور ستون شهید حاج احمد غلامی عزیز… خود فرمانده پدافند پشت قبضه کل مسیر شهید والا علی اصغر بابایی عزیز… خسته خسته شیب ارتفاع بالا می رویم مرور کار شب آتش دشمن این ور اون ور زمین میخورند بی‌خیال مسیر طی شد به محل اجرای آتش شب قبضه اختفاء کردیم می رسیم شهید بابایی عزیز نحوه اجرای آتش روی دشمن وقتی گردان های درگیر شدند. وارتباط با فرماندهی عملیات مرور شد… راه افتادیم به قرارگاه تیپ۱۰سیدالشهدا وقبضه دومی… کسب تکلیف شب وگرفتن آخرین اطلاعات عزیزان جمع اند زیر ارتفاع پشت سخره مانند سلام سلامتی فرمانده شهید تیپ، آقای محقق آتقی، آقای شفق، رضایی فرمانده گردان حجر… ودیگر عزیزان با حاجی رستگار شهید بابایی صحبت داشتن تا دیر نشه به تاریکی نخوریم معرفی مسئول آتش جناح جنوبغرب محل ایستای ما روی کدو به عملیات ارتباط محوربا بی سیم از سنگر مخابرات گرفته خدا حافظی طلب حلالیت راهی شدیم حال مانده جدایی من شهید بابایی نصیحت، وصیت وتوصیه اشک دونفر جاری… ان شاء الله عملیات موفق بشه سعی اگه هر کسی شهید شد طبق قرار شفاعت دیگری… گردان پدافند رو رها نکن اگه من شهید شدم هروقت جبهه اومدی بیا پدافند تجربه استفاده کن… شب کار عملیات توانستیم به ماموریت محوله کمک نیروهای عمل کننده به درخواست طرح‌های خود بچه‌های پدافند انجام می شد عمل کنیم…اما روز بعد ۱۳مرداد سه‌شنبه بی سیم بابا بابا، نامدار بگوشم صدا مو داری بیا اینجا موقعیت ما بابا….. بابایی چه… شهید شد… خداوندا تنها چکار کنم قبضه سپردم به بچه‌ها توصیه کردم فقط مواظب هلیکوپتر وهلی برد دشمن باشید راه افتادم بطرف تپه سرخه از طرف دید دشمن تا رسیدم شهید بابایی برده بودند قبضه ای بود تعمیر و ترمیم کردم برای استفاده مجدد آماده شد سنگری بپا کردیم به کمک نیروهای گردان حضرت قاسم… آماده نبرد باشمن وبهترین عملکرد در پاسخ به پاتک وآتش به هلیکوپتر داشت قویترین سلاح روی ارتفاع ۲۵۱۹ بود برای ما…

ارواح تمامی شهدای عملیات والفجر ۲ بسیجیان، فرماندهان، پاسداران، سربازان گمنام امام خمینی (ره) دفاع مقدس شاد یادشان گرامی باد

سایر شهدا

درباره شهید

اشک شوق

درباره شهید مجید آخوندزاده ۷ ساله که بود، پدرش را از دست داد. مادرش بافندگی می کرد و روزگار می گذراندند. مجید برای یاد گرفتن

درباره شهید

هنر رسول

هنر رسول درباره شهید رسول کشاورز نورمحمدی به روایت برادر شهید برادرم دو سال بیشتر نداشت که پدرمان از دنیا رفت و ما را تنها

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search