برای شادی روح شهید آینده صلوات

ساعت حدود ۱۲ شب بود که از قایق‌ها پیاده شدیم و به سمت ارتفاع شاخ شمیران که مشرف بر رودخانه و سد دربندیخان عراق بود برای انجام عملیات بیت المقدس ۴ حرکت کردیم. من به عنوان بیسیم چی با بچه‌های گروهان القدر از گردان حضرت زینب (س) وارد عملیات شدم و در همین حال نیز با معاون گروهان؛ «سید مصطفی فتاحی» و چند نفر از غواص‌ها که برای شکستن سنگر کمین حدود ۱۵۰ متر از ما جلوتر بودند ارتباط رادیویی داشتیم.

لحظه به لحظه مسیر حرکت را با ایشان چک می کردیم تا بتوانیم به سهولت از موانع سیم خاردار و مین‌های متعدد گوجه‌ای و والمری که عراقی ها بصورت گسترده و سطحی در مسیر پراکنده کرده بودند عبور نماییم. این ارتباط به صورت مستمر ادامه داشت تا اینکه از وی آخرین موقعیتش را پرسیدم که در پاسخ جواب داد: پای سنگر کمین هستم و می‌خواهم اقدام به پاکسازی سنگر کنم. لذا تا شنیدن صدای انفجار، ارتباطم را با شما قطع می‌کنم.

لحظه ای بعد صدای رگبار و انفجار نشان می داد که سید کار را شروع کرده است و قرارمان بر این بود که پس از شنیدن انفجار مجدداً ارتباطم را با سید برقرار کنم اما هرچه بیسم را پچ کردم جوابی نشنیدم. لذا با تصمیم مسئول گروهان (برادر مرندی) به راه خود ادامه دادیم و زمانی که پای سنگر کمین رسیدیم، دیدم که جسم سید با همان لباس غواصی نقش بر زمین شده و در حدود ۶ یا ۷ گلوله به بدنش اصابت کرده و شهید شده است.

جریان از این قرار بود که سید پس از استقرار در زیر سنگر کمین نارنجکی را به داخل سنگر می اندازد و در همین حین با توجه به هوشیاری قبلی دشمن، او نیز اسلحه را بدون هدف به سمت پایین سنگر نشانه می‌گیرد و سید را در حدود ساعت ۲ بامداد ۰۵/۰۱/۶۷ به آرزوی دیرینه خود می‌رساند و همزمان نیز با انفجار نارنجک پرتاب شده از سوی سید، خودش هم به درک واصل می‌شود.

اینجا بود که یاد آخرین صبحگاه قبل از عملیات در محوطه کنار رودخانه در دزفول افتادم که یکی از بچه ها در پایان مراسم صبحگاه گروهان با صدای بلند این جمله را فریاد زد که : «برای شادی روح شهید آینده، شهید سید مصطفی فتاحی صلوات» و سید هم با آن چهره جدی و دارای جذبه، لبخند به یاد ماندنی و زیبایی بر چهره‌اش نقش بست.

راوی: منوچهر خرم آبادی

سایر شهدا

درباره شهید

اشک شوق

درباره شهید مجید آخوندزاده ۷ ساله که بود، پدرش را از دست داد. مادرش بافندگی می کرد و روزگار می گذراندند. مجید برای یاد گرفتن

درباره شهید

هنر رسول

هنر رسول درباره شهید رسول کشاورز نورمحمدی به روایت برادر شهید برادرم دو سال بیشتر نداشت که پدرمان از دنیا رفت و ما را تنها

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search