بمب روحیه

سردار شهید حاج یدالله کلهر به روایتِ برادر دانش احمدی

 

حاج یدالله برای هر که می‌شناختش، الگو بود. شهدا الگوی کلهر بودند و کلهر الگوی ما. ما با تمام وجود، در کلاس درس رفتار و گفتارش حاضر می‌شدیم و می‌آموختیم درس صبر و تقوا را، درس گشاده‌رویی در اوج سختی‌ها را، درس عدالت‌پیشگی را. او هرگز بین افراد، تبعیض قائل نمی‌شد و همه را به یک چشم نگاه می‌کرد.

کلهر؛ پیش از اینکه فرمانده باشد، معلم اخلاق بود و بیش از آنکه بر جسم‌ها فرمان دهد، بر قلب‌ها حکومت می‌کرد.

نیروها شب عملیات، از او روحیه می‌گرفتند.

کلهر یک شخص نبود، یک دانشگاه بود.

*   *   *

در عملیات کربلای۵، دشمن در کانال موسوم به کانال ماهی پیشروی کرده بود و با تمام توان، تلاش می‌کرد و از دو طرف به ما فشار می‌آورد تا پل را بگیرد.

من به همراه حاج علی فضلی و حاج یدالله کلهر، رفتیم به طرف خط مقدم.

شب را در سرمای استخوان سوز زمستان، به صبح رساندیم تا با لودر، در مقابل دشمن خاکریز بزنیم.

خاکریز را زدیم اما دست آخر، دشمن هم لودر را زد.

هوا که روشن شد، نیروهایی که آنجا بودند، با دیدن فرمانده و جانشین لشکر، روحیه گرفتند و توانستند آنجا را در مقابل هجمۀ عجیب و غریب دشمن، حفظ کنند. اوضاع سختی بود. امکانات نظامی به بچه‌ها نمی‌رسید و دشمن هم با تمام قوا فشار می‌آورد تا پل را پس بگیرد. در این شرایط که بمب نظامی در کار نبود، حضور شهید کلهر و حاج علی فضلی، بمب روحیه بود.

*   *   *

هوا رو به تاریکی می‌رفت و ما عملاً محاصره شده بودیم. آتش دشمن، هر لحظه سنگین‌تر می‌شد. به هر ضرب و زوری که بود با عقبه تماس گرفتیم و قرار شد روی دشمن، آتش بریزند. از آنجا که فاصله ما با دشمن، خیلی کم بود، جان حاج علی و حاج یدالله هم در خطر بود.

نگران جان آن دو بودیم.

شهید خلیفه خودش را روی سردار فضلی انداخته بود و می‌گفت: بگذارید ما کشته شویم، چون به وجود ما احتیاجی نیست، اما شما باید بمانید.

من هم خودم را انداختم روی حاج یدالله کلهر تا پیشمرگش شوم. حاجی ناراحت شد و گفت: اگر مرگ بیاید که فرقی نمی‌کند.

*   *   *

در طول مدت ۴ ماهی که به دلیل شدت جراحت در بیمارستان بستری بود، ناآرام و بی‌قرار بود، اما دلیل بیقراری‌اش، دردی نبود که امانش را بریده بود، بلکه درد دوری از جبهه بود که طاقتش را طاق کرده بود. سردار شهید کلهر، مرد نبرد بود، مرد رزم و پیکار. دست آخر هم هنوز کاملاً بهبود نیافته بود که عازم جبهه شد.

وجود امثال کلهرها، روحیه عجیبی در ما ایجاد می‌کرد. حضورشان؛ حلال مشکلات بود.

بعد از شهادت حاج یدالله کلهر، همۀ لشکر، منقلب شده بود. دلها همه جریحه‌دار و چشمها اشک‌آلود و قلبها متأثر از شهادت این بزرگمرد بود.

سایر شهدا

درباره شهید

اشک شوق

درباره شهید مجید آخوندزاده ۷ ساله که بود، پدرش را از دست داد. مادرش بافندگی می کرد و روزگار می گذراندند. مجید برای یاد گرفتن

درباره شهید

هنر رسول

هنر رسول درباره شهید رسول کشاورز نورمحمدی به روایت برادر شهید برادرم دو سال بیشتر نداشت که پدرمان از دنیا رفت و ما را تنها

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search