به روایت جعفر طهماسبی
نیمه های دیماه ۱۳۶۵ بود… عملیات کربلای ۴ شکست خورده بود و عملیات کربلای ۵ در پیش بود.
به محوطهی صبحگاه آمدیم. آن روز مصادف شده بود با ولادت حضرت زینب سلام الله علیها و اولین گردانی هم که وارد میدان صبحگاه شد گردان حضرت زینب بود. حال و هوای نیروهای گردان جور خاصی بود و با همهی روزهای تاریخ جنگ فرق میکرد. کفن به تن کرده بودند و پوتینهایشان را درآورده و دور گردان انداخته بودند. یک پلاکارد بزرگ جلویشان گرفته بودند که حدود ده هزار نفر از کل گردانها آن را امضا کرده بودند. جلوتر که آمدند متن پلاکارد واضحتر شد. روی پلاکارد، که بعدها تقدیمش کردند به حضرت امام، نوشته شده بود:
«اماما! ما اهل کوفه نیستیم که شما را تنها بگذاریم…»
متن عاشقانه و خالصانهی لشکریان سیدالشهدا، سند بیعت دوبارهشان بود با امام عزیز.
همهی گردانها سر حال و آماده وارد صبحگاه شدند و این قوت قلبی بود برای فرماندهان و نشان میداد نیروها آمادهی نبرد با دشمن هستند.
***
قرار شد حاج علی فضلی، فرمانده لشکر، چند دقیقهای برای رزمندگان لشکر صحبت کند. او از سختیهای گذشته گفت و از اینکه مدتهاست رزمندهها مشغول آموزش بودند و مرخصی نرفتند. حالا که قرار بود دوباره عملیات باشد، فرمانده گفت:
«رزمندگان اسلام! این روزها، روزهای کربلایی و عاشورایی است. من دقایقی صورتم را برمیگردانم… هر کس مشکلاتی دارد و میخواهد برود، هیچ مانعی ندارد و خودش را از صف رزمندگان جدا کند.»
این ها را گفت و…
دقایقی بعد که برگشت به سمت رزمندهها، حتی یکنفر هم از صف این میدان صبحگاه جدا نشده بود. همه یکصدا فریاد میزدند: «ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند.»