تا آخرین نفس

خاطره دکتر حسن حیدری نراقی

درباره شهید یدالله کلهر

در عملیات کربلای ۵ در منطقه شلمچه، داشتم خودم را به سه راهی مرگ، کنار کانال ماهی که زیر آتش گلوله بود میرساندم. وارد سنگر کوچکی شدم. سردار کلهر را دیدم که داخل آن نشسته و در حال باز کردن کاوری بود که برای التیام زخمهای قبلی بدنش بسته بود.

با دیدنش خیلی خوشحال شدم. سلام احوال پرسی کردم و کنارش نشستم. همینطور که حاج یدالله بدنش را که پر از جای بخیه تیر و ترکش بود ماساژ می‌داد تا بتواند حرکت کند، یکساعتی را با هم درخصوص وضعیت و موقعیت گذشته و حال صحبت کردیم. بعد از تمام شدن حرفهایمان، قرار شد من بروم قرارگاه و ایشان هم برود سمت سنگرهای نونی شکل نزدیک رودخانه. چون دو تا وسیله نقلیه داشتیم، بعد از روبوسی و حلالیت گرفتن، از یکدیگر جدا شدیم. من سوار موتور شدم و ایشان سوار ماشین جیپ شد و من هم سوار بر موتور، با کمی فاصله راه افتادم به سمت قرارگاه.

بین راه، یک خمپاره ۱۲۰ در نزدیکی‌ام خورد و تعدادی از رزمنده ها که اطرافم بودند به شهادت رسیدند. من هم همانطور که در حال حرکت بودم، به زمین خوردم و تا آمدم خودم را جمع و جور کنم حاج یدالله را دیدم که بالای سرم ایستاده و دارد کمکم می کند که خودم را پیدا کنم. بعد از کمک به مجروح ها و رفع عیب موتورسیکلتی که حالا دیگر دسته کلاج هم نداشت، با سردار کلهر دوباره کنار نونی ها خداحافظی کردم و حدود نیم ساعت بعد به قرارگاه رسیدم.

بلافاصله بعد از رسیدن به قرارگاه، در کمال ناباوری خبر شهادت شهید کلهر را شنیدم.

او بعد از آنکه به ما کمک کرده و از ما جدا شده بود، کنار همان سنگرهای نونی شکل، خمپاره‌ای به ماشینش اصابت کرده بود و همانجا به فیض شهادت رسیده بود.

روحش شاد و یادش گرامی که تا آخرین نفس به فکر کمک به رزمندگان بود

ارسالی کاربران

سایر شهدا

درباره شهید

اشک شوق

درباره شهید مجید آخوندزاده ۷ ساله که بود، پدرش را از دست داد. مادرش بافندگی می کرد و روزگار می گذراندند. مجید برای یاد گرفتن

درباره شهید

هنر رسول

هنر رسول درباره شهید رسول کشاورز نورمحمدی به روایت برادر شهید برادرم دو سال بیشتر نداشت که پدرمان از دنیا رفت و ما را تنها

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search