تدبیر فرمانده

به روایت اصغر احمدی

شهید منصور مختاری فرمانده‌ی محبوب بچه‌ها بود. همه دوستش داشتند. من هم از زمانی که به جمع آنها اضافه شدم تحت تاثیر وقار و شخصیت ایشان قرار گرفتم. به حدی که با دل و جان کنارش ماندم و خدمت‌گزاری کردم.

او هم رسم فرماندهی را خوب به جا می‌آورد و هم همواره هم‌دل و همراه نیروهایش بود و در شرایط حساس ما را رها نمی‌کرد و تا آخرین لحظاتی که دشمن پاتک می‌زد کنار ما بود. فقط وقتی که خیالش از بابت عدم وجود هیچ خطری برای ما آسوده می‌گشت به سراغ کارهای خود می‌رفت.
زمان جمع کردن غنائم جنگی هنگامی که کوله‌های عراقی ها را بررسی می‌کردیم و پول می دیدیم، شهید مختاری می‌گفت بهتر است این پول‌ها را برای پشتیبانی استفاده کنیم و همینطور بقیه‌ی اجناسی که به دست می‌آوردیم.

یادم می‌آید عملیات عاشورای ۳ در پیش بود. شهید مختاری به دلیل تجربه و تبحر زیادی که داشت به عنوان نیروی کمکی با گردان حضرت قاسم همراه شد. دستور داد پل روی رودخانه خراب شود. با این تدبیر، یک تیر و دو نشان زد. چرا که هم خسارت بزرگی به دشمن بعثی وارد می‌کرد و هم آنها را از تعقیب بچه‌ها باز‌می‌داشت.

با توجه به ایذایی بودن عملیات، خود ایشان با چندی از نیروهایش به منظور متلاشی کردن پل جلو رفتند اما دیگر هیچ خبری از آنها نشد…

منبع: گنجینه ل۱۰

سایر شهدا

درباره شهید

اشک شوق

درباره شهید مجید آخوندزاده ۷ ساله که بود، پدرش را از دست داد. مادرش بافندگی می کرد و روزگار می گذراندند. مجید برای یاد گرفتن

درباره شهید

هنر رسول

هنر رسول درباره شهید رسول کشاورز نورمحمدی به روایت برادر شهید برادرم دو سال بیشتر نداشت که پدرمان از دنیا رفت و ما را تنها

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search