درباره شهید مجتبی اکبری نسب به روایت مادر شهید
همیشه میگفت میترسم سفره جمع شود و من بهرهای از آن نبرده باشم. از من خواست بگذارم به جبهه برود و پدرش را هم راضی کنم.
پدرش خیلی مجتبی را دوست داشت. وقتی به دنیا آمده بود، با خوشحالی می گفت: خوب است که بچه اول پسر باشد، پشت و پناه پدرش میشود.
حالا من باید راضی اش میکردم به رفتن پسرش رضایت دهد!
وقتی راضی شد، مجتبی به من گفت: انشاءالله بتوانم جبران کنم.
صبح که شد، کیفش را برداشت و رفت.
منبع: سایت الوارثین