جلوتر از امام جماعت!

شهید محمود زارعی مقدم به روایتِ حاج محسن حبیبی امام جماعت مسجد المهدی عج

شش سالی می شد که با محمود از طریق مسجد آشنا شده بودم.

هرچه می گذشت، معنویش بیشتر می‌شد.

گفتارش آنقدر شیوا و رفتارش چنان مودبانه بود که همه را جذب خودش می کرد، بخصوص هم سن و سالانش. ندیدم کسی که او را بشناسد و شیفته اش نشود.

کمتر پیش می آمد که بروم مسجد برای نماز و محمود آنجا نباشد!

همیشه در انجام هر کاری پیشقدم بود؛ چه کار بزرگ و مهم، چه کار کوچک و کم اهمیت.

مربی فرزندان شهدا بود و رابطۀ نزدیکی با خانواده هایشان داشت. جای پدر را برایشان پر کرده بود. به آنها درس می داد، می بردشان اردو و…

محمود خیلی بزرگتر از سن و سالش بود. شکر خدا که به آنچه لایقش بود رسید و فیض عظمای شهادت نصیبش شد.

سایر شهدا

درباره شهید

اشک شوق

درباره شهید مجید آخوندزاده ۷ ساله که بود، پدرش را از دست داد. مادرش بافندگی می کرد و روزگار می گذراندند. مجید برای یاد گرفتن

درباره شهید

هنر رسول

هنر رسول درباره شهید رسول کشاورز نورمحمدی به روایت برادر شهید برادرم دو سال بیشتر نداشت که پدرمان از دنیا رفت و ما را تنها

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search