حتی با ویلچر

خیلی با مردم صمیمی بود. برای رفع گرفتاری مردم با وجود جسم ناتوانش هر کاری می‌توانست انجام می‌داد.

خیلی با مردم صمیمی بود. برای رفع گرفتاری مردم با وجود جسم ناتوانش هر کاری می‌توانست انجام می‌داد.

یک‌روز به شهرداری رفته بود، شهردار خودش را به او رساند و گفت: «چرا شما آمده‌اید؟! زنگ می‌زدید خدمت‌تان می‌رسیدیم!»

حاج حسن گفت: «من تا به حال برای کار خودم به شهرداری نیامدم. اگر اینجا هستم برای رفع گره از کار مردم است!»

حتی وقتی که وضعیت جسمانی‌اش وخیم‌تر شده بود، از کار خیر دست نمی‌کشید!

یک بار هم برای وساطت ازدواج یک زوج، با همان ویلچر چهار طبقه را بالا رفت تا واسطه‌ی امر خیر شود. با وساطت حاج حسن، خانواده دختر قبول کردند و ازدواج صورت گرفت.

*شهید حاج حسن کولیوند فرمانده گروهان ادوات گردان حضرت علی اکبر (علیه السلام )، در ۳بهمن‌ سال ۶۵ در عملیات کربلای ۵ ، ۷۰ درصد جانباز، و پس از ۲۹ سال جانبازی در ۱۳۹۳/۱۰/۱۴به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

سایر شهدا

درباره شهید

اشک شوق

درباره شهید مجید آخوندزاده ۷ ساله که بود، پدرش را از دست داد. مادرش بافندگی می کرد و روزگار می گذراندند. مجید برای یاد گرفتن

درباره شهید

هنر رسول

هنر رسول درباره شهید رسول کشاورز نورمحمدی به روایت برادر شهید برادرم دو سال بیشتر نداشت که پدرمان از دنیا رفت و ما را تنها

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search