حسرت روزه داری

شهید سید مصطفی فتاحی به روایت برادر خوشنام (همرزم شهید)

ماه رمضان بود و ما در میاندوآب بودیم. از آنجا که مقلد حضرت امام(ره) بودیم، تکلیفی برای روزه گرفتن نداشتیم، چون ایشان فرموده بود رزمندگان نمی‌توانند روزه بگیرند. از طرفی، اختیار دست خودمان نبود که قصد ۱۰ روزه کنیم. هر روز و هر لحظه ممکن بود از منطقه‌ای جا کن و در منطقه‌ای دیگر، جا گیر شویم.

همه‌مان از اینکه نمی توانیم روزه بگیریم، حسرت عمیقی در دلهایمان داشتیم، اما خوب به خاطر دارم که رزمندگانی همچون شهید سید مصطفی فتاحی، گویی روزه بودند.

سید از لحظه لحظه ماه رمضان استفاده می‌کرد. مثلا شب‌ها احیا می‌گرفت و با خدا راز و نیاز می‌کرد. کمتر غذا می‌خورد. کمتر حرف می‌زد. بیشتر ذکر می‌گفت. او هر فرصتی را برای عبادت، مغتنم می‌شمرد.

سید همیشه برای اعمال و مراسم عبادی و مذهبی، اهمیت خاصی قائل بود. هم در مراسم اعیاد حضور داشت، هم در مراسم عزاداری.

مثلا همرزمان تعریف می‌کنند که یک بار در روز میلاد امام علی علیه السلام، در منطقه در حال ماموریت بودند. بچه‌ها که تعدادشان زیاد هم نبود، دوست داشتند مراسمی هر چند کوچک داشته باشند، اما مداح هم میانشان نبود.

یکدفعه سید مصطفی از میان جمع بلند شده بود و شروع کرده بود به مداحی.

او آن روز نیروها را خندانده بود در حالی که هیچکس انتظار نداشت سید با آنهمه جذبه، چنین کاری کند.

منبع: گنجینه ل۱۰

سایر شهدا

درباره شهید

اشک شوق

درباره شهید مجید آخوندزاده ۷ ساله که بود، پدرش را از دست داد. مادرش بافندگی می کرد و روزگار می گذراندند. مجید برای یاد گرفتن

درباره شهید

هنر رسول

هنر رسول درباره شهید رسول کشاورز نورمحمدی به روایت برادر شهید برادرم دو سال بیشتر نداشت که پدرمان از دنیا رفت و ما را تنها

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search