خلنگ‌زار اسارت

درباره شهید رضا ایزدیار

در روزگاری که دنیا، ظلمت و پلیدی را آبستن بود، غیور مردانی از سرزمین دل ها پر کشیدند تا میان خلنگ‌زارهای اسارت، گلستان آزادی را به ملت های بی گناه هدیه دهند. پناه و بهانه ای برای لبخندهایِ‌شان باشند.

و دشمن یکه تازانه می تاخت و می کشت و می برد و دست غارت به سر و روی شهر ها می کشید و به خیال خام خود، خواب پنبه دانه می دید.

در این شرایط بود که مردان بزرگ سرزمین من، مرزی شدند بین اسارت و حریت. دلاورانه ایستادگی کردند و اجازه ندادند دست متجاوز به حریم امن مردمانی بیگناه پیشروی کند. مردمانی که شاید زبان و فرهنگ و موقعیت جغرافیایی حیاتشان کیلومترها با این دلاوران فاصله داشت اما ندایی واحد همگی آنها را بهم پیوند می داد. آن ندا “انسانیت” بود. ندایی که به واسطه ی آن کودکان کم سن و سال بفهمند تنفس در هوای آزادی چه رنگ و طعمی دارد، که بزرگ ترها خیالشان آسوده شود، که مشتی شود بر سر و صورت و بدن جاهلانی که گوششان را به ناحق پر کرده اند و غفلت هوش و حواسشان را ربوده.

این غیور مردان سرزمین من دلی دریا دارند. الفبای عشق را به درستی آموخته اند و تلاش می کنند پرچم ولایت را سر افراز نگه دارند تا سرانجام روزی به دست صاحب حقیقی اش برسد.

تا جهان را با عدالت فرش کنند. خون و خون ریزی و جنگ رخت بر ببندد و دنیا فارغ شود.

تا آن زمان این پرچم را باید بالا نگه داشت.

زینب رسولی

سایر شهدا

درباره شهید

اشک شوق

درباره شهید مجید آخوندزاده ۷ ساله که بود، پدرش را از دست داد. مادرش بافندگی می کرد و روزگار می گذراندند. مجید برای یاد گرفتن

درباره شهید

هنر رسول

هنر رسول درباره شهید رسول کشاورز نورمحمدی به روایت برادر شهید برادرم دو سال بیشتر نداشت که پدرمان از دنیا رفت و ما را تنها

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search