خاطره ای درباره شهید حاج یدالله کلهر و شهید نادعلی رستمی به روایت جواد عبداللهی
زمانی که حاج یدالله در عملیات والفجر هشت به شدت زخمی شد؛ پسرعمه اش نادعلی رستمی هم به شهادت رسید.
با شنیدن خبر مجروحیت حاجی، خودم را با هر مشقتی بود به بیمارستان نجمیه تهران رساندم.
حاج یدالله از شهادت نادعلی اطلاعی نداشت. جراحتش هم خیلی زیاد بود و به راحتی نمی توانست صحبت کند. با همان حال، سراغ نادعلی را از من گرفت. من در گوشش حرف می زدم و برای اینکه حرف های حاجی را متوجه شوم، گوشم را جلوی دهانش می گذاشتم.
چون نمی خواستم از شهادت نادعلی با خبر شود، اظهار بیاطلاعی کردم و گفتم خبری از او ندارم.
بعدازظهر همان روز، حاج یدالله دوباره دستم را فشار داد و سراغ نادعلی را گرفت.
مجبور شدم جریان شهادت نادعلی را به حاجی بگویم.
با شنیدن این خبر، گریه اش گرفت.
اشک هایش را پاک کردم.
دیدن اشک های حاج یدالله کلهر؛ از سخت ترین لحظات عمرم بود.
چیزی نگذشت که او هم به نادعلی و سایر همرزمان شهیدش پیوست.