در آغوش آب…

شهادت سید محمود اعتصامی

نیمه شب ۲۰ بهمن ۱۳۶۴ عملیات والفجر ۸ که یک عملیات آبی-خاکی بود، آغاز شد…

نیروها با قایق از اروندرود می گذشتند و می رفتند به سمت جزیره ام الرصاص.

دشمن آتش خود را می ریخت روی اروند. بعضی همان وسط رود، قایقشان مورد اصابت قرار گرفت و به شهادت رسیدند.

باک بنزین یکی از قایق ها منفجر و قایق دو نیم شد. سید محمود اعتصامی که در همان قایق بود، پیش از آنکه وارد جزیره شود به شهادت رسید و آب اروندرود او را با خود برد.

برادر بزرگترش؛ سید رسول، قبل از آغاز عملیات، سید محمود را در آخرین قایق گذاشت، چون قبلا برادر دیگرشان سید احمد به شهادت رسیده بود، می خواست مواظب این یکی باشد. به این ترتیب خود سید رسول سوار اولین قایق شد و قرار شد سید محمود با آخرین قایق بیاید.

قایق ها راه افتادند. قایق اول و به دنبال آن قایق های دیگر، به جزیره رسیدند ولی… سید رسول هرگز تصورش را هم نمی کرد که اتفاقا آخرین قایق هدف موشک قرار بگیرد و برادرش برای همیشه مهمان اروند شود.

کسانی که در آن قایق بودند می گفتند همینطور که قایق به طرف جزیره می رفت، لحظات آخر، سید محمود انگار که منتظر چیزی یا کسی باشد، بلند شد ایستاد. همان لحظه موشک خورد وسط قایق.

وقتی سید رسول در جزیره سراغ برادرش را می گرفت هیچکس به او نگفت که چه اتفاقی افتاده تا اینکه خود او هم مجروح و به تبریز منتقل شد. ۱۰ روز بعد تازه فهمید که سید محمود هم به شهادت رسیده است و او دیگر هیچ وقت حتی پیکر برادرش را هم نخواهد دید. البته سید محمود هم آخرین شهید خانواده اعتصامی نبود و این خاندان تا آخر جنگ، شهدای زیادی را تقدیم کردند به طوری که بچه ها به شوخی می گفتند اگر جنگ، کمی دیگر ادامه پیدا می کرد، نسل اعتصامی ها منقرض می شد!

آرشیو سایت گردان علی اکبر(ع)

سایر شهدا

درباره شهید

اشک شوق

درباره شهید مجید آخوندزاده ۷ ساله که بود، پدرش را از دست داد. مادرش بافندگی می کرد و روزگار می گذراندند. مجید برای یاد گرفتن

درباره شهید

هنر رسول

هنر رسول درباره شهید رسول کشاورز نورمحمدی به روایت برادر شهید برادرم دو سال بیشتر نداشت که پدرمان از دنیا رفت و ما را تنها

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

One Comment

  1. ۱۳ اسفند ۱۳۹۹ at ۱۱:۴۳ ق٫ظ

    ناشناس

    پاسخ

    مادرها همیشه دسته گل به اب می دهند
    گاهی به نیل
    گاهی به فرات
    گاهی به اروند…
    روحشان شاد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search