دست نوشته شهید حاج احمد غلامی درباره گردان حضرت علی اصغر (ع)

برادر داود حیدری چهره جوان خوش‌سیما و بلندبالا، بچه محله هاشمی بود، داود همیشه مثل فیزیک بدنی‌اش تند و با سرعت حرف می‌زد. قدی بلند و چهارشانه و با چشمانی مشکی که انگار سرمه کشیده، ‌خنده همیشگی‌اش عصبانیتش را می‌پوشانید. همیشه نیروهای کم سن‌وسال در این گردان جمع بودند قبل از عملیات والفجر ۲ برادر داود حیدری فرمانده گردان علی اصغر شد این گردان مربوط به بچه‌های، غرب تهران میدان هاشمی بود، بچه‌های غرب تهران  ییش داود می‌رفتند میانگین سنی بسیجی‌های این گردان‌ از همه گردان‌ها کمتر بود و معروف به گردان دانش‌آموزی شده بود. داود خودش از جوان‌ترین بود، فکرش جوان، کارش جوان، تلاش فیزیکی هم جوان‌پسند بود و انرژی بسیار بالا در این گردان جمع شده بود ، خط‌شکن از ویژگی‌های این گردان بود رزم انفرادی این گردان بی‌نظیر بود، تصرف خط های سرعتی مخصوص گردان حضرت علی اصغر و داود حیدری استاد سرعتی و نفوذی در خط اول دشمن بود.

از ابتدا تاسیس بچه های این گردان از منطقه ری بودند که همیشه همه کادر و پرسنل و بسیجی آن از این منطقه در گردان حاضر بودند. شهر ری دو گردان در تیپ سیدالشهدا (ع) را پُر می‌کرد چون شهرری از منطقه جنوبی تهران است. که منطقه ورامین و محدوده آن همه دارای سابقه‌های انقلاب بودند به این گردان گرایش داشتند.

 البته مؤسسین این تیپ هم بیشتر از اهالی ری بودند، مثل شهید حاج کاظم رستگار، مثل حاج احمد(غلامی) و حاج داود (فرخ زاد)و…. البته معروف به داشی های تهرون بودند چون لهجه تهرونی اصیل مربوط به شاه‌عبدالعظیم می‌باشد. حاج علی موحددانش هم از شمرونی‌های جداشده و ساکن در محدوده ری- قیامدشت بود.

این گردان از بچه‌های باتجربه جنگ بودند و همیشه یک طرف بحث عملیاتی به این گردان و کادرش می‌رسید. گردانی مقاوم و اهل مقاومت به خصوص در پاتک‌های سنگین دشمن، ابزار دست فرمانده تیپ بود اگر خطی نیاز به ترمیم داشت اولین گزینه این گردان بود که در زیر آتش سنگین دشمن تحمل بسیار بالایی داشتند.

منبع: فرهاد امتی

سایر شهدا

درباره شهید

اشک شوق

درباره شهید مجید آخوندزاده ۷ ساله که بود، پدرش را از دست داد. مادرش بافندگی می کرد و روزگار می گذراندند. مجید برای یاد گرفتن

درباره شهید

هنر رسول

هنر رسول درباره شهید رسول کشاورز نورمحمدی به روایت برادر شهید برادرم دو سال بیشتر نداشت که پدرمان از دنیا رفت و ما را تنها

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search