دیدم می شناسمش

بسمه تعالی

به بهانه عروج ملکوتی جانباز سرافراز و فرمانده عزیز حاج اصغر پرده دار

رسم است وقتی تازه واردی به جمعی وشهری بیاید افراد موثر متعلق به شهر مهمان را عزیز می شمارند و به او خوش آمد می گویند .نگارنده از قم توفیق خدمت در لشکر پرآوازه ۱۰ حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) را پیدا کرده بودم .بزرگان و رزمندگان لشکر بر حقیر منت می گذاشتند وحقیر را شرمنده محبت و بزرگواری خود می کردند.در یکی از این جمع ها عده ای از دوستان آمدند و بخشی از خاطرات خود را می گفتند و مرا مشتاق تر از گذشته بر این حضور می کردند .اما در این میان چهره محجوب و خندانی که خنده اش را بیشتر از صدایش در کشش لبانش نشان می داد مرا مجذوب خود کرده بود .دوستان از ابتدا خودشان را معرفی کرده بودند و با احترام دوباره نام مبارکش را پرسیدم و خیلی متواضعانه فرمودند: اصغر پرده دار هستم ،تا اینجا از او فقط خاطراتش را از دوستانش شنیده بودم ،خیلی سریع بخشی از آنها بصورت نواری در ذهنم گذشت .

حاج اصغر و تربیت نسل جوان انقلابی که عده ای از آنها در لشکر خدمت می کنند از جمله :حامد،احمد،داریوش واز شمارش خارج است چون تربین نسل انفلاب را انجام داده است

حاج اصغرو هئیت هایش ، هئیت رزمندگان غرب کرج،هئیت رزمندگان کمال شهر ،و کدام هئیت بود که مدال نوکریش را برسینه مالامال از عشق به اهل بیت(ع) خود نداشت؛

حاج اصغر و موکب داریش در اربعین سالار شهیدان؛

حاج اصغر و موکب داریش در سرزمین خواهر خوبیها زینب کبری؛

حاج اصغر و مردم داریش در کمک به محرومین؛

حاج اصغر و میان داریش در روز های سخت برای مردم ؛

حاج اصغر و آبرو داریش برای آرامش مردم ؛

دیگر دلیل همه ی ارادتم و اشتیاقم به ایشان  روشن بود .در همان اولین دیدار احساس کردم  که می شناسیمش …و تصویرش را از پیش در خاطر داشته ام ، دیدم که می شناسیمش و آن “عهد ” تازه شد ،عهدی که آتش محبت  او بر دل  حقیر نقش بسته بود. دیدم که می شناسمش و دوستش دارم، دیدم که می شناسمش، از آن جاذبه ای که دل ها را بسوی خود می برد،انگار سالیان زیادی است که او را می شناسم طوری برخورد می‌کرد،  که صد سال است با هم رفیقیم .

حالا برویم سر مسئله عمل. آیا من و شما الآن واقعاً تصورمان این است که داریم با آمریکا به عنوان شیطان بزرگ و در مقابل تمام جنود شیطانی عالم می‌جنگیم؟ و مدل زندگی ما یک مدل جهادی و در حال مبارزه است؟ یا که گرفتار روزمرگی و وقت تلف کردن شده‌ایم؟ اگر ادعای بزرگ داشته باشیم، ملاک صدقش عمل و همت ماست و به قول یکی از رفقا: «حیف که همت شهید شد!»

ببینید! انسانی که با مبانی خاص انقلاب اسلامی شکل گرفت، یک سری مؤلفه‌هایی را در زندگی‌اش باید داشته باشد. چه قبل از جنگ و چه در دوران دفاع مقدس وبعد از دفاع مقدس.

این مؤلفه‌ها که من آنها را مؤلفه‌های زندگی جهادی می‌نامم، در واقع وجه مشترک جبهه دیروز و جبهه امروز حاج اصغر است که اگر ما هم آنها را رعایت کنیم، در حال جهاد خواهیم بود. در برخی روایات می‌بینم می‌گویند فلان آدمهای با این ویژگیها اگر حتی در بستر بمیرند، شهید‌ند: «انهم شهید ولو ماتو علی فروشهم»، یعنی می‌توانیم امید داشته باشیم که در باغ شهادت، هر چند ورود به آن سخت‌تر شده است و قبلاً به قول ما چهار طاق باز بود، اما بسته نشده است. البته این کار، مرد میدان می‌خواهد و کار هر کسی نیست و باب جهاد، باب خاص اولیای الهی است که ان‌ شاء الله، ما و شما جزء اینها بشویم. در طول نزدیک به سه سال هر مسجدی که رفتم ،هر هئیتی که رفتم،یادواره شهیدی که رفتم و…در آن جمع حتما کسی ذکر خیری از او را می گفت .وقتی خبر عروجش را شنیدم به فرمانده محترم ناحیه امام سجاد (علیه السلام ) پرسیدم صحت خبر را با بغض گفت بچه های ناحیه یتیم شدند و همه گریه می کنند .من قصدم این است که این مؤلفه‌ها را در حریم حاج اصغر پرده دار بصورت کوتا بیان کنم و شرحش را به شاهدان حضورش که  با اوحشر و نشر داشتند می سپارم.

  • در خلوت و جمع یکی بود؛
  • صادق بود (صدق زبان، صدق نیت، صدق عزم، صدق مقامات )؛
  • دانش انقلابی داشت؛
  • گویش انقلابی داشت؛
  • بینش انقلابی داشت؛
  • منش انقلابی (سبک زندگی)داشت؛
  • گرایش انقلابی (حب و بغض/ تولی و تبری)داشت؛
  • اهل  زهد و محبت و توکل و خوف و رجا و رضا بود؛
  • تلاش خستگی‌ناپذیر توأم با بذل جان و مال در راه خدا (تحت پرچم ولی خدا) داشت؛
  • مؤمن حقیقی بود ( ایمان را با جهاد و نصرت همراه می‌کرد)؛
  • رزمنده تمام صحنه ها وزمان ها بود (توصیف و تحلیل دوران دفاع مقدسش را می سپاریم به هم رزمانش در دوران دفاع مقدس)؛

بلاشک علاقمندان و دوستان حاج اصغر مؤلفه‌هادیگری را بر این فهرست اضافه خواهند کرد .نوشته کوتاه خودم را با فرمایش حضرت آقا به پایان می برم که فرمود:«وقتى براى خدا کار مى‌کنید و مخلصانه کار مى‌کنید، خداى متعال هم محبت و هم هیبت شما را در دل مردم مى‌اندازد(مقام معظم رهبری ، ۱۳۸۴ ) این محبت را در روز تشیع پیگر مطهر حاج اصغر دیدیم که اشک های جاری علاقمندان،شهادت آیت الله مدرسی هنگام نماز بر پیگرش ،هدایای معنوی بر بدرقه و همراهی پیگرش (تبرکی حرم سیدالشهدا،(علیه السلام)،چفیه حضرت آقا، انگشتر آیت الله مدرسی و… شهادت هزاران مومن که بر زبان و دل جاری شد همه وهمه نشان دهنده این حقیقت می باشد که حاج اصغر زنده است چون تربیت یافتگانش،عمل صالحش روزانه منبع خیر و برکت می باشد .خدایا حاج اصغر پرده دار ما را بر سرسفره دوستان شهیدش با سالار شهیدان حضرت ابا عبدالله الحسین(علیه السلام) محشور بگردان.

 

قسمت دوم :حالا برویم سر مسئله عمل. آیا من و شما الآن واقعاً تصورمان این است که داریم با آمریکا به‌عنوان شیطان بزرگ و در مقابل تمام جنود شیطانی عالم می‌جنگیم؟ و مدل زندگی ما یک مدل جهادی و در حال مبارزه است؟ یا که گرفتار روزمرگی و وقت تلف کردن شده‌ایم؟ اگر ادعای بزرگ داشته باشیم، ملاک صدقش عمل و همت ماست و به قول یکی از رفقا: «حیف که همت شهید شد!»
ببینید! انسانی که با مبانی خاص انقلاب اسلامی شکل گرفت، یک سری مؤلفه‌هایی را در زندگی‌اش باید داشته باشد. چه قبل از جنگ و چه در دوران دفاع مقدس و بعد از دفاع مقدس.
این مؤلفه‌ها که من آن‌ها را مؤلفه‌های زندگی جهادی می‌نامم، درواقع وجه مشترک جبهه دیروز و جبهه امروز حاج اصغر است که اگر ما هم آن‌ها را رعایت کنیم، در حال جهاد خواهیم بود. در برخی روایات می‌بینم می‌گویند فلان آدم‌های با این ویژگی‌ها اگر حتی در بستر بمیرند، شهید‌ند: «انهم شهید ولو ماتو علی فروشهم»، یعنی می‌توانیم امید داشته باشیم که در باغ شهادت، هرچند ورود به آن سخت‌تر شده است و قبلاً به قول ما چهارطاق باز بود، اما بسته نشده است. البته این کار، مرد میدان می‌خواهد و کار هرکسی نیست و باب جهاد، باب خاص اولیای الهی است که ان‌ شاء الله، ما و شما جزء این‌ها بشویم. در طول نزدیک به سه سال هر مسجدی که رفتم، هر هیئتی که رفتم، یادواره شهیدی که رفتم و…در آن جمع حتماً کسی ذکر خیری از او را می‌گفت. وقتی خبر عروجش را شنیدم به فرمانده محترم ناحیه امام سجاد (علیه‌السلام) پرسیدم صحت خبر را با بغض گفت بچه‌های ناحیه یتیم شدند و همه گریه می‌کنند. من قصدم این است که این مؤلفه‌ها را در حریم حاج اصغر پرده‌دار به‌صورت کوتاه بیان کنم و شرحش را به شاهدان حضورش که با او حشرونشر داشتند می‌سپارم.
۱- در خلوت و جمع یکی بود؛
۲- صادق بود (صدق زبان، صدق نیت، صدق عزم، صدق مقامات)؛
۳- دانش انقلابی داشت؛
۴- گویش انقلابی داشت؛
۵- بینش انقلابی داشت؛
۶- منش انقلابی (سبک زندگی) داشت؛
۷- گرایش انقلابی (حب و بغض/ تولی و تبری) داشت؛
۸- اهل زهد و محبت و توکل و خوف‌ورجا و رضا بود؛
۹- تلاش خستگی‌ناپذیر توأم با بذل جان و مال درراه خدا (تحت پرچم ولی خدا) داشت؛
۱۰- قدرت بسیج کنندگی داشت
۱۱- ظرفیت ساز بود و حداکثر استفاده از ظرفیت ها را داشت
۱۲- متخلق به اخلاق اسلامی بود
۱۳- سادگی و صفا
۱۴- مردمی بودن
۱۵- امت‌محوری
۱۶- ارتباط با جوانان
۱۷- آرامش و طمأنینه
۱۸- اخلاص(اخلاص و دوری از تظاهر و ریا )
۱۹- ارادت و تمسک به اهل‌بیت (ع)
۲۰- ولایت‌مداری
۲۱- تعبد
۲۲- مراقبت از حدود شرعی
۲۳- تحمل زحمت.
۲۴- در میدان عمل بود
۲۵-
۲۶- ادب( بندگی،نفس،سربازی،رزمندگی،استقامت)
۲۷- مهارت ارتباط گیری
۲۸- مؤمن حقیقی بود (ایمان را با جهاد و نصرت همراه می‌کرد)؛
۲۹- رزمنده تمام صحنه‌ها و زمان‌ها بود (توصیف و تحلیل دوران دفاع مقدسش را می‌سپاریم به هم‌رزمانش در دوران دفاع مقدس)؛


بلاشک علاقه‌مندان و دوستان حاج اصغر مؤلفه‌ها دیگری را بر این فهرست اضافه خواهند کرد. نوشته کوتاه خودم را با فرمایش حضرت آقا به پایان می‌برم که فرمود: «وقتى براى خدا کار مى‌کنید و مخلصانه کار مى‌کنید، خداى متعال هم محبت و هم هیبت شمارا در دل مردم مى‌اندازد.» (مقام معظم رهبری، ۱۳۸۴) این محبت را در روز تشیع پیکر مطهر حاج اصغر دیدیم که اشک‌های جاری علاقه‌مندان، شهادت آیت‌الله مدرسی هنگام نماز بر پیکرش، هدایای معنوی بر بدرقه و همراهی پیکرش (تبرکی حرم سیدالشهدا، (علیه‌السلام)، چفیه حضرت آقا، انگشتر آیت‌الله مدرسی و… شهادت هزاران مو من که بر زبان و دل جاری شد همه و همه نشان‌دهنده این حقیقت هست که حاج اصغر زنده است چون تربیت‌یافتگانش، عمل صالحش روزانه منبع خیروبرکت هست. خدایا حاج اصغر پرده‌دار ما را بر سر سفره دوستان شهیدش با سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (علیه‌السلام) محشور بگردان.

دوستدار و شاگرد کوچک  حاج اصغر پرده دار سرتیپ دوم پاسدار رستمعلی رفیعی آتانی

 فرمانده لشکر عملیاتی مردم پایه ۱۰ حضرت سیدالشهدا(علیه السلام)  

سایر شهدا

درباره شهید

اشک شوق

درباره شهید مجید آخوندزاده ۷ ساله که بود، پدرش را از دست داد. مادرش بافندگی می کرد و روزگار می گذراندند. مجید برای یاد گرفتن

درباره شهید

هنر رسول

هنر رسول درباره شهید رسول کشاورز نورمحمدی به روایت برادر شهید برادرم دو سال بیشتر نداشت که پدرمان از دنیا رفت و ما را تنها

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search