روحیه دار و روحیه بخش

درباره شهید ابوطالب مبینی به روایت جعفر طهماسبی

شهید ابوطالب مبینی

در منطقۀ عملیات بودیم. درگیری هنوز شروع نشده بود و منتظر اعلام رمز عملیات و فرمان شروع بودیم. هوا تاریک بود. اما دشمن منور می زد که دید داشته باشد.

ساعت حدودا ۱۱ شب بود که قرار شد غواصها با قایق بروند برای شکستن خط در عملیات بیت المقدس ۴. سوار قایق ها شدیم. من و ابوطالب و ۹ نفر دیگر در یک قایق بودیم. من کناردست سکاندار نشستم و ابوطالب روبروی من.

در همین حین منوری توی آسمون روشن شد و صدای رگبار خشک کالیبر۲۳ میلیمتری که تیررسام بود بالای سرمان شروع شد. چون قایق اول بودم و مسئولیت غواصها را داشتم یک لحظه دلم ریخت. گفتم حتما دشمن ما را دیده.

منوّر دوم که روشن شد، نگرانی من بیشتر شد.

زیر نور منوّر به اولین کسی که نگاهم افتاد و دیدم آماده درگیری است، شهید ابوطالب مبینی بود. با دست بدون صدا اشاره کردم: چطوری؟

اون هم سرش را به سمت آسمان برد و دو تا دستش را به‎علامت شکر بالا برد. با اشاره به من فهماند که روحیه‏اش عالی است.

نگران بودم که منوّرها و آتش هرچند ایذایی روحیه بچه‎ها را خراب کند، چون بچه‎های غواص اکثراً نوجوان بودند و این حرکت شهید ابوطالب به ما روحیه داد.

منبع: بازنویسی از سایت الوارثین

صفحه شهید ابوطالب مبینی

سایر شهدا

درباره شهید

اشک شوق

درباره شهید مجید آخوندزاده ۷ ساله که بود، پدرش را از دست داد. مادرش بافندگی می کرد و روزگار می گذراندند. مجید برای یاد گرفتن

درباره شهید

هنر رسول

هنر رسول درباره شهید رسول کشاورز نورمحمدی به روایت برادر شهید برادرم دو سال بیشتر نداشت که پدرمان از دنیا رفت و ما را تنها

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search