مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا ﴿احزاب ۲۳﴾
انا لله و انا الیه راجعون
جانباز سرافراز سردار اصغر پرده دار، پس از سالها تحمل جراحات ناشی از مجروحیت شیمیایی، در آستانهی ماه ضیافت الهی، مهمان همرزمان شهیدش شد.
دلنوشته سردار خادم حسینی
بسم الله الرحمن الرحیم
انا لله و انا الیه راجعون
سرداری بزرگ از صفوف مجاهدان بسیجی فی سبیل الله به نام اصغر پرده دار به یاران شهیدش پیوست و لقاء یار را به بهانه بیماری با تکمیل جراحت شیمیایی اش در اولین روز ماه خدا پذیرفت و به شهادت رسید و به عهد خود در تبعیت و دفاع از دین خدا تا آخرین نفس عمل نمود که من المومنین رجال صدقو ما عاهدو الله علیه و منهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و مابدلو تبدیلا همگان شهادت می دهند او مخلصانه جهاد کرد و مشتاقانه خدمت، او برادری بینظیر برای دوستانش و پدری آسمانی برای جوانان و فرزندانش بود همه ما میدانیم در کوران خون و شهادت جنگ هرگاه اصغر از میان ما میرفت بدنبالش بسرعت برایمان مهمات و آذوقه و آب و عناصر حیات به ارمغان میآورد و امروز هم که او پر کشیده یقینا داریم با یاران شهیدمان اسباب و لوازم حیات شیرین ابدی را برای همه ما در جوار مولایش حسین علیه السلام فراهم میکند که او همیشه در جنگ و غیر جنگ اینگونه اهل خدمت بود. پس بر همه ماست که تمام غم و اندوه هجرت این فرزند آفتاب ولایت را به مناجات و عبادتی خالصانه تبدیل کنیم و از حضرت دوست بخواهیم درجات و اجرش را متعالی ترین قرار دهد و برای ما که قطعا بدنبالش خواهیم رفت آخرین نفس و لحظات حیاتمان را چون پرده دار مومن ،مخلص، مجاهد،صالح و شاهد قرار دهد و معامله عمر و جانمان را جهاد در راه خودش و عاقبتمان را فیض عظمای شهادت در مسیر ولایت قرار دهد. والعاقبه للمتقین
برادر داغدارشما
معز خادم حسینی
۲۵ فروردین ۱۴۰۰
اول رمضان ۱۴۴۲
دلنوشته سردار اسدی
برخی اهل دل به سایرین نصیحتی می کنند که دل قوی دار، اما مساله این است که همه ما اهل دل نیستیم که دلی قوی داشته باشیم. دلمان با شنیدن یا دیدن هر واقعه ای اسفناک، می لرزد، می شکند، فرو می ریزد و پودر پودر می شود. آخر، دلمان تنگ می شود برای رفیقانمان، مثل وقتی که شنیدیم بامداد روز ۲۵فروردین ودراولین روز مهمانی خدا حاج اصغرعزیزمان به آسمان پر کشیدو از میان ما رخت بربست.
من قبلا داغ برادر دیده بودم، اما داغ برادری که رفیق باشد رانه،داغ رفیقی که مثل برادرم دوستش داشتم، امروز به روی دوش خود رفیقی را تشییع کردیم که تمام لحضات زندگی دوران جنگ وبعد جنگمان مملو از خاطراط شیرین اوست.
حاج اصغر عزیزم،امشب که بین نماز مغرب وعشاء برایت نماز لیله الدفن خواندم با خودم گفتم کاش جایی بارفقای داغدارت جمع میشدیم وبرایت شام غریبان میگرفتیم،مثل همان شام غریبانی که برای رفقای کربلای ۵گرفتیم، همان شبی که یکی یکی ستون خیمه ها رامیکشیدیم وهمچون مولا وسرورمان حسین ابن علی(ع) که ستون خیمه حضرت ابوالفضل(ع) راکشید به نشانه اینکه این خیمه دگر صاحب ندارد.
اما دیدم توغریب نیستی،غریب ماییم که رفیقی مثل تورااز دست دادیم، امشب یکی بیاید برای من شام غریبان بگیرد که بغض گلویم راگرفته،دلم میخواهد فریاد بزنم،امروز مثل مرغ پرکنده برایت بال بال میزدم.
اصغرجان،تو امروز ازبین مارفتی ودرکنار دوستان شهیدت آرمیدی، امروز وقتی دستنوشته شهیدناصرتنها رادیدم که مرقوم فرموده بود اصغرپرده دار راشفاعت میکنم،به حالت غبطه خوردم،تو امان نامه داشتی،توامان نامه های زیادی داری، آن روز که درشرایط سخت عملیات ها برای رزمنده ها غذا ومهمات می آوردی،آنروز که در هیات اباعبدالله الحسین(ع) دست برسینه جلوی درب حسینیه می ایستادی،آنروز که خادم زائرین امام حسین(ع) درمسیرکربلای معلی بودی امان نامه گرفتی.
رفیق عزیزم: تو چقدرزیبا زندگی کردی وچه عمربابرکتی داشتی. امشب درکنار رفقای شهیدت برای ما هم دعا کن،سلام مارا به آنها برسان،به ناصر،به فرهاد،به داودی ،به نظام و به همه آنهایی که افتخار درکنارشان راداشتیم.
امشب بگو برایمان دعا کنند که مثل تو عاقبت بخیر بشویم.
حاج اصغرعزیز: نمی دانم درچه حالی ودرچه جایی ملک الموت روحم راقبصه خواهد کرد،اما مرگی را همچون مرگ تومیخواهم(ماه رمضان،شب جمعه،خادم الحسین، خادم مردم،بسیجی،عاشق،سبک بال ودارای امان نامه.
دیدار به قیامت عزیز دلم.
برادر داغدارت اسدی
دلنوشته سید مجید میر محمدی
رفتنت چه آشناست
اوایل هفته بود که مطلع شدم یل میدان جنگ به بستر بیماری افتاده، ومن که تو را شیر مرد عرصه پیکار می دانستم با اضطرابی همراه با امیدواری، لحظه لحظه دعایت می کردم که خداوند برادری خوب چون تو را برایمان نگه دارد.
با دوستان قرار گذاشتیم که برای سلامتی تو و همه بیماران ختم صلوات برداریم و هزاران صلوات به نیت شفای تو تقدیم روح مطهر حضرت زهرا(س) کنیم.
در هیاهوی دعا و نذر ونیاز دلمان هوای کوی فاطمه کرد و بیاد مادر بنا شد در ساعت ۹ شب چهارشنبه، چهل نفر همزمان با هم حدیث مظلومانه کساء را بخوانند. اما به یکباره دلم لرزید که نکند …که نکند…
لیست عاشقانه لحظه به لحظه زیادتر میشد و من امیدوار اما نگران در انتظار رسیدن ساعت موعود ثانیه ها را نیز می شمردم.
اما افسوس و صد افسوس که مثنوی تکراری فراق از جانب عرش الهی سرودن آغاز کرد.
آری خداوند آنگاه که نظاره کرد ما دست به دامان مادر شدیم برای این که تقدیرش عروج زیبای تو بود قبل از ساعت ۹ و حتی چندین ساعت قبل تر در سحر اولین روز ماه رمضان آهنگ جدائیت را در طبل روزگار دمید و تو چه آرام با دلی شاد و روحی سبکبال به دیار حق شتافتی.
عزیز دل لحظه ای که نیت چله حدیث کساء به دلم افتاد دلم لرزید و همه اش با خود می گفتم که مبادا این چله بالی شود برای پروازت !
ولی باز هم امیدوارانه به لطف حق دل بسته و قلب ترک خورده ی خویش را بند زده و با خود تکرار می کردم که او به دعای نفسهای پاک حتما لباس عافیت بر تن خواهد کرد. اما غافل از این که عافیت تو در عروجت بود و چه مظلومانه ما را به داغ خویش نشاندی!!!
راستی حاج اصغر کدام یک از دوستان شهیدت تو را صدا کردند ؟؟؟؟
حاج اصغر امشب که شب لیله الدفن توست وامام رضا (ع) به عهد خویش وفا میکند، نایب الزیاره ما هم باش .
زمانی که دوستان شهیدمان را دیدی که به مشایعت تو آمدند ، سلام ما را به آنان برسان و از آنان بخواه که برایمان دعا کنند .
حاج اصغر به رسم رفاقت ما را دعا کن .
روحت شاد.
التماس دعا
دلنوشته مهندس مجید نجمی
خوشا به حال حاج اصغر که تضمین به این محکمی رو از ناصر تنها داشت و دست پر از این دنیای فانی به لقاءالله پیوست.
تضمین محکمتر حاج اصغر عزیز اعمال و عملکرد دلاورانه او در دوران جنگ و بنظرم رفتار بینظیر او در دوران پس از جنگ وخستگی ناپذیری او در انجام وظیفه و انجام همه خدماتی بود که همه ما شاهد و ناظر آن بودیم.
خدایا ما را به وظایف خودمان آشنا بگردان و حاج اصغر رو شفیع ما قرار بده.
ما را قدر دان شهیدان زنده که مانده اند تا ماموریت خود را تکمیل کنند قرار بده.
۱۰ Comments
۹ اردیبهشت ۱۴۰۰ at ۸:۳۷ ب٫ظ
سید محسن طبایی
حاج اصغر از سابقون السابقون بود و به دوستان و همرزمان شهیدش پیوست . روحش شاد و یادش همواره گرامی و پر ره رو باد.
۴ اردیبهشت ۱۴۰۰ at ۱۱:۲۶ ب٫ظ
اسدپور
برای شادی روحش فاتحه وصلوات.انسان پاک وشریفی بودانشاالله باایمه اطهار ع محشورشونداسدپور
۲ اردیبهشت ۱۴۰۰ at ۹:۰۴ ب٫ظ
رفیعی آتانی
دیدم می شناسمش
به بهانه عروج ملکوتی جانباز سرافراز و فرمانده عزیز حاج اصغر پرده دار
رسم است وقتی تازه واردی به جمعی وشهری بیاید افراد موثر متعلق به شهر مهمان را عزیز می شمارند و به او خوش آمد می گویند .نگارنده از قم توفیق خدمت در لشکر پرآوازه ۱۰ حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) را پیدا کرده بودم .بزرگان و رزمندگان لشکر بر حقیر منت می گذاشتند وحقیر را شرمنده محبت و بزرگواری خود می کردند.در یکی از این جمع ها عده ای از دوستان آمدند و بخشی از خاطرات خود را می گفتند و مرا مشتاق تر از گذشته بر این حضور می کردند .اما در این میان چهره محجوب و خندانی که خنده اش را بیشتر از صدایش در کشش لبانش نشان می داد مرا مجذوب خود کرده بود .دوستان از ابتدا خودشان را معرفی کرده بودند و با احترام دوباره نام مبارکش را پرسیدم و خیلی متواضعانه فرمودند: اصغر پرده دار هستم ،تا اینجا از او فقط خاطراتش را از دوستانش شنیده بودم ،خیلی سریع بخشی از آنها بصورت نواری در ذهنم گذشت .
حاج اصغر و تربیت نسل جوان انقلابی که عده ای از آنها در لشکر خدمت می کنند از جمله :حامد،احمد،داریوش واز شمارش خارج است چون تربین نسل انفلاب را انجام داده است
حاج اصغرو هئیت هایش ، هئیت رزمندگان غرب کرج،هئیت رزمندگان کمال شهر ،و کدام هئیت بود که مدال نوکریش را برسینه مالامال از عشق به اهل بیت(ع) خود نداشت؛
حاج اصغر و موکب داریش در اربعین سالار شهیدان؛
حاج اصغر و موکب داریش در سرزمین خواهر خوبیها زینب کبری؛
حاج اصغر و مردم داریش در کمک به محرومین؛
حاج اصغر و میان داریش در روز های سخت برای مردم ؛
حاج اصغر و آبرو داریش برای آرامش مردم ؛
دیگر دلیل همه ی ارادتم و اشتیاقم به ایشان روشن بود .در همان اولین دیدار احساس کردم که می شناسیمش …و تصویرش را از پیش در خاطر داشته ام ، دیدم که می شناسیمش و آن “عهد ” تازه شد ،عهدی که آتش محبت او بر دل حقیر نقش بسته بود. دیدم که می شناسمش و دوستش دارم، دیدم که می شناسمش، از آن جاذبه ای که دل ها را بسوی خود می برد،انگار سالیان زیادی است که او را می شناسم طوری برخورد میکرد، که صد سال است با هم رفیقیم .
۳۰ فروردین ۱۴۰۰ at ۲:۳۰ ق٫ظ
اسدالهی
خداوند با ائمه محشور بفرماید ایشان را.
اخلاق نیک
خدمت به خلق
توجه به جوانان
از صفات بارز این فرمانده والا مقام بود.
۲۹ فروردین ۱۴۰۰ at ۹:۱۱ ب٫ظ
ناشناس
حاج اصغر و پدره عزیزم فقط این را بگم که خداوند جانشینی از جانشینان پاک و دلسوز زمینش را به سوی اربابش امیرالمومنین علیه السلام برد و جایش دگر پر نخواهد شد خوشا به حالت که در اولین روز مهمانی ماه مبارک رمضان خداوند دعوتت کرد و تو نیز دعوتش را با اشتیاق بله گفتی و رفتی تولدت مبارک ای شهید بر حق من شهادت میدهم که عمرت عبادت(صرف خدمت به خلق خدا )و مرگت شهادت بود فقط عزیز پدره شهیدم مرا هم شفاعت کن که عمرم عبادت و مرگم شهادت شود.
دوستدارت رسول مهدوی
دگر که دست بر شانه ام بگذارد و لبخند زند (مخلصانه بگوید) که با خلق خدا رفیق باشو کارش را راه انداز و بگذر( فدای لبخندت حاجی جان )
۲۸ فروردین ۱۴۰۰ at ۱۱:۲۱ ق٫ظ
لیلا فخریان
سلا م بر حسین (ع) و یاران حسین (ع) سردار التماس و شفاعت برای ما
۲۸ فروردین ۱۴۰۰ at ۱۱:۱۷ ق٫ظ
لیلا فخریان
سردار بزرگ سفا رش ما رانیز به امام حسین (ع) و حضرت ابو الفضل (ع) برسانید
۲۸ فروردین ۱۴۰۰ at ۹:۵۲ ق٫ظ
صادق بیگلری
خدا رحمتش کنه مزار مادر در امامزاده محمد رو مدیون ایشونیم ،روحش شاد من یکبار دیدمشون ولی واقعا تا اخر عمر لطفش یادم نمیره روحش شاد
۲۸ فروردین ۱۴۰۰ at ۲:۰۱ ق٫ظ
رضا محمدی
سلام به روح بزرگ ومهربان ملکوتی حاج اصغر پردهدار حاجی رفتی چه رفتنی سلام ما را به اقا امام حسین (ع) برسان.خوشا به حالت در ماه خدا پیش خدا رفتی .امید دارم شهادت گونه به سویت بیایم .من را میشناسی شما را قسم به حضرت عباس(ع) من را هم شفاعت کن. یاحیدر ،یا علی مددی.خداحافظ حاج اصغر پردهدار فرمانده عزیز.
۲۷ فروردین ۱۴۰۰ at ۹:۴۷ ب٫ظ
علیرضا
بسم الله الرحمن الرحیم
از لحظه ای که خبر عروجش رو شنیدم هنوز مبهوتم، فقط خاطراتم رو از بچگی که حاجی فرماندمون بود مرور میکنم،
واقعا زبانم قاصره، حاج اصغر فقط فرماندمون نبود، برامون پدر بود، برادر بود ، استاد اخلاق بود و تو نوکری برای امام حسین(علیه السلام) الگوی بی بدیلی بود.
ان شاء الله با حضرت علی(ع) و مادرمون حضرت زهرا(س) محشور باشه.