شهادتت مبارک…

شهید محمد موافق به روایت همرزم محمد باقر رزمجو مین

گردان مسلم بن عقیل از صبح زود و همراه با آغاز عملیات، کار پشتیبانی و رساندن آذوقه و تسلیحات را به رزمندگان در خط مقدم داشت و رزمندگان این گردان با مشقت فراوان از پایین کوه؛ مهمات و آذوقه را بر پشت قاطر می‌بستند و تا بالای کوه و تقسیم بین دیگر رزمندگان می‌بردند و با توجه به حساسیت و نوع کار در بسیاری مواقع در تیررس مستقیم تک تیراندازان بودند.

نزدیک ظهر بود که محمد موافق به من گفت: ما هم برویم بالای کوه تا اوضاع کار را از نزدیک ببینیم و راهی شدیم در بین راه چند قاطر را دید که بر اثر اصابت ترکش خمپاره یا تیر زخمی شده بودند، به سمتشان می‌رفت و با چاقویی که داشت بند حمایل حیوان را پاره می‌کرد و بارش را از روی پشتش به زمین می‌انداخت و می‌گفت: این حیوان بیچاره زخمی است بارش را برداریم تا بیش از این رنج نکشد.

به بالای کوه رسیدیم، از رزمندگانی که می‌دید احوالات دیگر رزمندگان را جویا می‌شد و شهدا را جستجو می‌کرد و در همان حال بالای پیکر آنها می‌رفت و به آنها شهادتشان را تبریک می‌گفت. آخرین شهیدی را که زیارت کردیم شهید حسین مختار بود و بعد پیش کریم محمدی‌زاده که جان‌پناه کوچکی کنده بود و درونش سه نفر نشسته بودند رفتیم تا اوضاع را بررسی کنیم.

ما ۵ نفر بودیم شهید موافق (فرمانده گردان حضرت مسلم)، شهید کریم محمدی‌زاده (فرمانده گروهان)، من(پیک گردان)، محمد انیسه و یک نفر بیسیم‌چی؛ روی تپه دوقلو در توابع شهرماووت عراق بودیم که خمپاره ۸۱ میلی متری دشمن بین ما اصابت کرد و از ما سه نفر شهید شدند، یکنفر جانباز ۷۰ درصد(محمد انیسه) و به اذن خدا به من هیچ آسیب جسمی نرسید و از غافله جاماندم.

*   *   *

محمود و محمد موافق، دو برادر بودند. محمود دبیر درس حرفه و فن بود. وی بسیار فعال، شلوغ و دوست‌داشتنی بود. اما محمد گوشه‌گیر و کم‌حرف بود. عکاس ورزیده‌ای بود. عکس‌های زیادی از رزمندگان گرفت که الان موجود است. در جنگ خیلی جدی بود. دوست داشت کلاسیک باشد. سعی می‌کرد کمترین تلفات را بدهد. خیلی کارش را منظم انجام می‌داد. خیلی کم‌حرف بود ولی محمود از سیر تا پیاز جبهه را تعریف می‌کرد و اما محمد هیچ اطلاعاتی نمی‌داد.

محمود سال ۱۳۳۴ و محمد سال ۱۳۳۷ به دنیا آمده بودند و با فاصله شش ماه از هم به شهادت رسیدند. محمود که در گردان زهیر لشگر بود ۱۹ دی ۶۵ در عملیات کربلای ۵ شهید شد و محمد فرمانده گردان مسلم بن عقیل هم ۱۴ تیر ۶۶ در حین آزاد‌سازی قله ماووت کردستان عراق آسمانی شد.

 

 

روحشان شاد و راهشان پر رهرو

 

سایر شهدا

درباره شهید

اشک شوق

درباره شهید مجید آخوندزاده ۷ ساله که بود، پدرش را از دست داد. مادرش بافندگی می کرد و روزگار می گذراندند. مجید برای یاد گرفتن

درباره شهید

هنر رسول

هنر رسول درباره شهید رسول کشاورز نورمحمدی به روایت برادر شهید برادرم دو سال بیشتر نداشت که پدرمان از دنیا رفت و ما را تنها

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search