عملیات نصر۴ با هدف آزادسازی شهر ماووت عراق و ارتفاعات منطقه آغاز شد. حمیدرضا در آن عملیات به عنوان معاون عملیات شرکت کرده بود.
ارتفاعات را فتح کرده بودیم هدف جدید، ارتفاعات دیگر بود، و ما مشغول برنامه ریزی.
ناگهان حمیدرضا بلند شد و به سمت قله دوید و به حالت سجده خود را به زمین انداخت و سجده شکر به جا آورد!
دشمن در کمین بود و حمیدرضا در همان حالت سجده، بدون واهمه!
با خودم فکر میکردم که کاش من هم در کنار او همچین سجده شیرینی را به جا میآوردم.
محو حمیدرضا بودم که دیدم بلند شد و به سمت من آمد. پشتش به سمت دشمن بود.
آخرین بارِ لذت بخشی بود که می دیدمش.
ناگهان گلوله یکی از نیروهای عراقی مستقیما به قلب مبارکش اصابت کرد.
به سمتش رفتم، دیدم به شهادت رسیده است. دشمن در حال حمله بود و شرایط به گونهای نبود که بتوانیم جنازه او را با خودمان به عقب بیاوریم. فقط توانستم با مقداری گلاب که به همراه داشتم پیشانی حمیدرضا را که پر از شن و ماسه بود بشویم.
هر لحظه آتش دشمن سنگینتر میشد و ما مجبور به رها کردن جنازه شدیم ولی از دور نگاه میکردیم که خدای نکرده جنازه را با خود نبرند یا به او بیاحترامی نکنند. دو، سه روزی طول کشید تا توانستیم حمیدرضا و دیگر بچههایی که شهید شدهاند را به عقب و به معراج شهدا برسانیم.
سرانجام در ۱۱ تیر ماه سال ۱۳۶۶ حمیدرضا به خاک سپرده شد.
* شهید حمیدرضا نظام در ۱۱ تیرماه ۱۳۶۶ در عملیات نصر ۴، در منطقهی مائوت عراق به شهادت رسید.
بازتولید (جمع آوری اینترنتی و فضای مجازی)