نام: حسین | نام خانوادگی: اجاقی | نام پدر:
تاریخ ولادت: آذر ۱۳۴۳ | محل ولادت: کرمانشاه | سن: ۲۳
تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۴/۱۶ | شهادت: کربلای یک
مزار: کرمانشاه
#آرشیو گردان حضرت علی اکبر(ع)
زندگینامه شهید حسین اجاقی
زندگی شهید را میتوان به چند دوران تقسیم نمود:
دوران کودکی
شهید در آذرماه ۱۳۴۳ در شهر کرمانشاه محله فردوسی کوچه ابراهیم پور چشم به جهان گشود و به دلیل اینکه در شب تولد امام حسین (ع) متولد شده بود نامش را حسین نامیدند و از آنجا که ائمه معصومین همیشه مایه برکت و خیر هستند، نام مقدس امام حسین(ع) نیز تأثیر بسیاری در شکلگیری رفتار و روحیات ایشان نهاد و باعث شد که حضور ایشان در هیئتهای مذهبی و مراسم محرم به همراه پدر بزرگوارشان بیشتر باشد و از همان کودکی مایه افتخار و سربلندی خانواده گردند و در رفتار و ادب نمونه و زبانزد فامیل باشند.
دوران تحصیل
او تحصیلات ابتدائی را در مدرسه فردوسی، راهنمائی در مدرسه دکتر معین و دبیرستان نیز در مدرسه کزازی سپری نمود و در انجام تکالیف مدرسه کوشا و در بین دوستان مدرسه نیز از مدیریت و محبوبیت خاصی برخوردار بودند. از همان دوران راهنمائی پس از تعطیلی مدرسه و انجام تکالیفشان در منزل به مغازه پدرشان میرفتند و در امورات کاری به ایشان کمک مینمود.
فعالیتهای ورزشی
شهید علاقه زیادی به ورزش باستانی و کشتی به جهت روحیه جوانمردی که در این دو ورزش بود داشت و در رشته کشتی زیر نظر آقای علی جواهری در سالن گمرک به تمرین میپرداخت و در زورخانه گمرک نیز به ورزش باستانی مشغول شدند.
فعالیتهای سیاسی
فعالیتهای سیاسی شهید در دوران دبیرستان که مصادف بود با سالهای ۵۶ و ۵۷ که با پخش اعلامیه و شرکت در تظاهراتها آغاز شد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی در گروههای مقاومت مساجد که در آن زمان جهت حفظ و حراست از منازل و شهر تشکیل شده بود حضور یافت. با آغاز حمله عراق به مرزهای استان کرمانشاه در شهریور ۵۹ به عضویت گروههای شبه نظامی ضربت درآمد و به مقابله با اشرار و منافقین مشغول شدند.
فعالیتهای اجتماعی
ایشان با وجود سن کم در بین خانواده و اقوام از نفوذ کلام بالائی برخوردار بودند و امر تشکیل خانواده را یک تکلیف شرعی میدانستند و در زمان خواستگاری نیز به خانواده همسرشان میگویند که در راهی که او قدم نهاده جانبازی و شهادت، امر دور از ذهن نمیباشد، با هم رزمانشان بسیار دوست بودند. حتی با وجود اینکه خود تازه ازدواج کرده بودند و دو اطاق از منل پدریشان در اختیارشان بود ولی وقتی که یکی از دوستانشان که بچه شهرستان بودند ازدواج مینمود با خانواده صحبت میکنند و یک اطاق را در اختیار آنان قرار میدهند. از آنجا که شهدا تعلقات دنیائیشان را به حداقل می رساندند هیچگاه با مادر، همسر و خانواده در مجامع عمومی حاضر نمیشدند که نکند مادر شهید یا خانواده شهیدی با دیدن چنین منظرهای برایشان دلتنگی ایجاد شود. در ایام مرخصی تمام وقت خود را به سرکشی از خانواده شهدا و رفع مشکلات آنان میپرداخت تا آنجا که به عمو حسین لقب یافت.
در زمان حضور در منزل به دلجوئی از خانواده میپرداختند به رهنمود اخلاقی و مذهبی برادر و خواهران خود میپرداخت، احترام خاصی برای پدر و مادرشان قائل بودند، از مسائل و مسئولیتهایشان در منطقه اصلاً صحبتی نمیکردند و هرگاه از او پیرامون این موضوعات مطلبی پرسیده میشد موضوع را سریع عوض میکرد، از دیگر جنبههای اجتماعی ایشان دوربینی بود و بمنظرو بیمه نمودن خانواده از گردابهای اجتماعی حسینیهای با نام سرور و سالار آزادگان در منزل بنا نهاد تا در ایام شب شهادت ائمه معصومین زیارت عاشورا در آن قرائت شود.
آخرین درس اخلاقیش به خانواده، دل نبستن به تعلقات دنیا بود و این در گذشتن از لذت بازی با فرزند دخترش که چند روزی از تولدش نمیگذشت منصه ظهور قرار داد.
فعالیت نظامی
شهید از آنجا که روح بلندش دیگر با اینگونه فعالیتها اغنا نمیشد سنگر تحصیل را در سن ۱۷ سالگی و ابتدای سال چهارم دبیرستان ترک نمود تا در سنگر جهاد به نبرد با جهل و استکبار بپردازد و در مهر ماه ۱۳۶۰ در واحد عملیات سپاه کرمانشاه که تنها واحد نظامی سپاه در آن زمان بود به پاسداری از نظام و دستاوردهای انقلاب پرداخت.
در اوایل سال ۱۳۶۱ جهت دوره آموزش نظامی به پادگان شهید منتظری اعزام میشوند و پس از بازگشت مسئلویت یکی از گروهانهای گردان ۲۰۱ شهید اشرفی را به ایشان محول میکنند. بعدها با ادغام گردان های ۲۰۱، ۲۰۲، ۲۰۳ شهید اشرفی و تبدیل به تیپ نبی اکرم (ص) ایشان به عنوان جانشین گردان خیبر انتخاب میشوند و بعد از مدتی فرماندهی گردان حنین را به ایشان میسپارند.
او که در عملیاتهای کانی مانگا، والفجر، میمک و … حضور یافتند و در دو مرحله مجروح شدند و این امر نه تنها اشتیاق ایشان را کم نکرد بلکه عطششان جهت حضور در میادین نبرد حق علیه باطل بیشتر شد چرا که میدیدند دوستی و غرابتشان به ذات اقدس الهی بیشتر شده و این امر با قبول قسمتی از جسم فانیشان در محضر خالق خود متجلی گردیده است.
آمادگی جهت سفر آخر
شهید بعد از مجروحیتها گوئی که وصال به معبودش را دور نمیدید و به دلیل سادگی و علقه خاصی که مادرشان به ایشان داشت، شروع به آماده نمودن زمینه روانی خانواده و همسرش جهت شنیدن خبر شهادت خودش نمومد و به برادر و خواهرانش به صورت گوشه و کنایه می گفت که بعد از خودش جای خالیش را برای مادر و پدرش پر نمایند تا موجب تسلی خاطر آنان شود. در خداحافظی آخر رفتارهایی از شهید مشاهده میگردید که برای تمامی اعضاء خانواده و به خصوص پدر و مادرشان غیر منتظره بود او که هیچ گاه ایام مرخصی را در منزل بند نمیشد این بار مدت بیشتری را در کنار مادر و خانواده گذراند و هنگام خداحافظی نیز چون مادرشان همیشه او را از زیر قران عبور میدادند و این جمله را بیان میکردند که من شما را به خدا و قرآن امانت میدهم و او که شعاع دیدش آینده را میدید و به دلیل سادگی مادرشان نمیخواستند حتی سرسوزنی خلل در باورهای دینی ایشان به وجود آید با زیرکی خاصی نگذاشتند که این بار او را به بیان مادرش به امانت بسپارند تا در صورت عدم برگشتشان خدای ناکرده بدبینی نسبت به قرآن پیدا کنند، یا اینکه او که عادت نداشت با خانواده در اماکن عمومی ظاهر شود این را به پدرشان گفتند که منتظر او بماند و قبل از رفتن به مغازه او را به محل خدمت ببرند.
شهادت
از آنجا که سختی رزمندگان هنگامی بود که میبایست خبر شهادت همرزمانشان را به خانوادههای آنان میدادند و شهید حسین نیز از این قاعده مستثنا نبود و این بار سنگین را به نقل از پدر شهیدان گرامی نقشبندی در حالی که پیکر شهید حاج تقی ضیائیان را غسل میدهند این دعا زیر لب زمزمه میکنند: که خدایا این آخرین پیکری باشد که غسل میدهم و اگر شهادت را نصیب نمودی بگونهای قرار ده که بدنم قابل غسل نباشد و بعد از آن چون مشیت الهی بر پرواز او بود به لشکر سیدالشهدا علیه السلام خود را منتقل مینماید تا در عملیات و آزمایش دیگر خود را قرار دهد و دعای او در ۱۶/۴/۱۳۶۵ در سن ۲۳ سالگی و در عملیات کربلای یک هنگامی که مسئولیت قائم مقام گردان علی اکبر از لشکر سیدالشهدا علیه السلام را بر عهده داشتند مستجاب گردید.
#آرشیو گردان حضرت علی اکبر(ع)
فرازهایی از وصیتنامه شهید حسین اجاقی
آری، یاران ما رفتند در حالی که ناراحت آینده بودند و شما آیندگان هوشیار باشید که شهدا ناظر بر اعمال شما هستند و مبادا کاری کنید که روی این خونها پا بگذارید، میزی که شما پشت آن نشستهاید بر دریایی از خون شهدا استوار است و شما مسئولیت سنگینی بر عهده دارید! یا حسینی باشید یا زینبی، در غیر اینصورت یزیدی هستید.
آنقدر به جبهه میروم تا رحمت خداوند شامل حالم شود و شهید شوم.
بارالها! تو شاهد باش که من عاشق امام و روحانیت پیرو خط امام و این برادران بسیجی که عاشقانه جانفشانی میکنند و از تمام قید و بندهای مادی و دنیوی گذشتند و خالصانه در راه خدا پا به میدان جهاد نهادهاند، هستم.
با سلام عاشقانه به محضر مقدس امام زمان (عج) و نایب بر حقش امام امت و خانواده محترم شهدا، امت حزبالله و همیشه در صحنه.
ای امام عزیز! هر وقت صدای ملکوتی و الهی تو را میشنویم خوشحال میشویم که در کنار حسین زمان هستیم و خدا را همه روزه شکرگذاریم که ما را در این برهه از زمان قرار داد.
ای امت حزبالله! مبادا که همانند مردم کوفه رهبر عزیزمان، امام امت را تنها بگذارید. ای امت حزبالله! اگر ما نبودیم و کربلا را ندیدیم، زمینهای سرخ شده از خون غرب و جنوب را دیدیم. اگر عباس را ندیدهایم، هزاران عباس بیدست را میبینیم که دستهای خودشان را به درگاه الهی هدیه کردهاند. اگر زینب را ندیدهایم که در فراغ اهل بیت (ع) گریه کند و چنان سخن گوید که کاخ یزید را به لرزه در آورد، لیکن زینبیان را میبینیم که همچون او استوار در مرگ عزیزانشان کلام حق را میرانند. اگر علی اکبر نوجوان را ندیدهایم، لیکن علی اکبرها را میبینیم که چگونه به یاری حسین زمان لبیک گفتند. اگر «حنظله» را ندیدهایم، ولی حنظلهها را دیدهایم که از حجله عروسی به بستر شهادت شتافتند. اگر «حبیب بن مظاهر» را ندیدهایم، لکن حبیب بن مظاهرها جبهه را پر کردهاند.
ای حسین جان! عاشورای تو تنها یک شب بود و کربلایت یک مکان، اما بنگر که هر شب ما عاشورا و هر زمین ما کربلاست.
چه بگویم از غم تنهایی، خدایا یاران همه رفتند و ما را در این وادی تنها گذاشتهاند، این دنیا برای آنها خیلی کوچک بود آنها به دنیا پشت کرده بودند، دنیا را وسیلهای برای بهدست آوردن آخرت انتخاب کردند و در این دنیا، با اعمال صالح، با اخلاق نیکو، با خلوص نیت، صداقت، راستگویی، خون دل خوردن، تهمتها را شنیدند، ولی تمام توجه آنها به خدا بود و برای آنها همین بس که دعوت حق را لبیک گفتند، مدتها در عشق سوختند تا به معشوق خودشان رسیدند.
بارالها! از یک سو باید بمانیم تا شهید آینده شویم و از سوی دیگر باید شهید بشویم تا آینده بماند، هم باید بمانیم که فردا شهید نشود و هم باید شهید شویم تا فردا بماند، عجب دردی است چه میشد که امروز شهید میشدیم و فردا زنده و دوباره شهید میشدیم.
آری، یاران ما رفتند در حالیکه ناراحت آینده بودند و شما آیندگان هوشیار باشید که شهدا ناظر بر اعمال شما هستند و مبادا کاری کنید که روی این خونها پا بگذارید، میزی که شما پشت آن نشستهاید بر دریایی از خون شهدا استوار است و شما مسئولیت سنگینی بر عهده دارید! یا حسینی باشید یا زینبی در غیر اینصورت یزیدی هستید.
در خاتمه از شما میخواهم که برای رضای خدا کار کنید، حرف بزنید، برای رضای خدا تمام سختیها و مشقتها را تحمل کنید، دلسرد نشوید، زیرا خدا با شما است، زیرا آیه قرآن است که [میگوید] بعد از هر سختی یک آسانی هست: «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا».
انشاءالله… پاداش همه سختیها، دوریها، مشتقها، رنجها، زجرها، رضای خدا و زیارت کربلا و قدس عزیز [است] و چه زیباست آن روزیکه همه در صحن و سرای [حضرت] اباعبدالله (ع) پشت سر امام امت همراه خانواده محترم شهدا، جانباران، معلولین، اسرا و رزمندگان سر بر سجده حق تعالی گذاریم و با اراده مصممتر از پیش رو به قدس حرکت کنیم و با خدای خود و با امام خود دوباره تجدید پیمان نماییم که امام با تو هستیم و تا انقلاب حضرت مهدی (عج) تو را تنها نمیگذاریم (انشاءالله)
سلام گرم مرا به خانواده محترم شهدا و اسرا برسانید و بگویید که من همیشه از روی شما خجالت میکشیدم و از شما همگی برادران و دوستان، اساتید اخلاق و اخلاص میخواهم که مرا حلال کنید و از خدا برایم طلب مغفرت نمایید.
#آرشیو گردان حضرت علی اکبر(ع)
۴ Comments
۹ دی ۱۴۰۱ at ۲:۳۵ ب٫ظ
فاطمه
من شهید حسین اوجاقی را در قلبم احساس میکنم
۹ دی ۱۴۰۱ at ۲:۳۴ ب٫ظ
ناشناس
من شهید حسین اوجاقی دوست دارم 😘 😘
۹ تیر ۱۴۰۱ at ۳:۰۴ ب٫ظ
ناشناس
سلام ۱۵ ساله سر خاک شهید اجاقی میرم. خودم متولد ۱۳۶۶ هستم. همین عشق به شهید اجاقی باعث شد برم وارد بسیج بشم و بعد رفتم سوریه شدم مدافع حرم. الآن هم جانباز شیمیایی هستم. خدا رو شکر
۱۰ تیر ۱۴۰۱ at ۷:۴۵ ق٫ظ
admin2
سلام علیکم. خوشا به سعادتتان
التماس دعا