شهید ابراهیم طلعت

نام : سیدرضا

نام خانوادگی : طباطبایی

نام مادر : زینب

نام پدر : قاسم

تاریخ تولد : ۱۳۴۳

محل تولد : آذربایجان شرقی – مرند

وضعیت تاهل : مجرد

میزان تحصیلات :

سن : ۱۹ سال

تاریخ شهادت : ۱۳۶۲/۱۲/۱۷

محل شهادت : جزیره مجنون

عملیات : پدافندی خیبر

جاویدالاثر

یگان خدمتی : لشکر ۱۰ سیدالشهدا علیه السلام

گردان: حضرت علی اکبر(ع)

مزار یادبود: روستای ارلان

زندگینامه

طلبه شهید ابراهیم طلعت در سال ۱۳۴۳ دیده به جهان گشود.

هفت ساله بود که تحصیل ابتدایی را در زادگاهش روستای «ارلان» آغاز کرد و در اندک مدتی به پایان رساند. کلاس اول راهنمایی راهنمایی را نیز در مرند خواند.

ابراهیم از نوجوانی علاقه بسیاری به روحانیت داشت و پس از طی سال دوم راهنمایی به حوزه‌ علمیه مرند رفت. وی پس از چند ماه به مدرسه طالبیه تبریز کوچ کرد و نزد فضلای آن دیار زانوی ادب و تلمذ زد. کمبود اساتید اهل فن در آن مدرسه و عشق به این سلک مقدس، عزم پیشرفت و ترقی او را ـ که از هوش و استعداد وافری برخوردار بود ـ دوچندان کرد و وی را به تهران و مدرسه علمیه عبدالحسین کشاند. ابراهیم عزیز علاقه بسیاری به حضرت امام(رحمه ‌الله علیه) داشت.

در راستای کلام امام مبنی بر حضور جوانان در جبهه‌های حق علیه باطل، بی درنگ عازم جبهه‌های جنوب گشت. او سال‌های نوجوانی را در پایگاه‌های بسیج -این مدرسه عشاق- گذرانده و سال‌ها در مدارس علمیه به جهاد اکبر برخاسته بود.

با رفتن به جبهه در همان اعزام نخستین ـ همانگونه که خود پیشاپیش گفته بود ـ به فیض عظمای شهادت رسید. مزار پاکش در روستای زادگاهش «ارلان» قرار دارد.

وصیتنامه

با سلام و درود فراوان به حضور مبارک و مقدس حضرت حجه بن الحسن العسکری ارواحنا و ارواح العالمین له الفدا و با سلام و درود به شهدای راه اسلام از بدر تا کربلا تا کربلای ایران و با سلام خالصانه به پدر و مادر عزیزم وصیت نامه‌ام را شروع می کنم:

پدر و مادر! از شما پوزش می طلبم به علت این که به جا نیاوردم آن چه را که خداوند برایم امر فرموده است که« وقضی ربک الا تعبدوا الا ایاه و بالوالدین احسانا اما یبلغن عندک الکبر احدهما او کلاهما فلا تقل لهما اف و لا تنهرهما و قل لهما قولاً کریما و اخفض لهما جناح‌الذل من الرحمه و قل رب ارحمها کما ربیانی صغیرا (اسراء/۲۳-۲۴)

خداوند در این آیه می فرماید:  نپرستید مگر خدا را. والدین خود را نیکی کنید ولی متأسفانه بنده به این روش- که خداوند فرمود- بر شما نور دو چشم، نیکی نکردم، اگر می دانستم شاید آن چه در توانم بود می‌کردم ولی من از حالا به برادرانم و به خواهرانم و به تمامی خواهران و برادران دینی‌ام عرض می کنم: هر چه می‌توانید به پدر و مادر خود نیکی کنید چرا که در آیه شریفه آمده است، بعد از اطاعت خدا، اطاعت از پدر و مادر است که می فرماید: «و بالوالدین احسانا» و اگر یکی از آنها یا هر دوتای آنها پیر شدند بر آنان یعنی به پدر و مادر خود اف نگویید که دلشان می‌شکند، آنان را زجر نداده خوشرفتاری کنید. وقتی یک تقاضا می‌کنند با خشونت حرف نزنید و در مقابل آن دو بال تواضع در بیاورید یعنی در مقابلشان تواضع کن نه از روی ترس یا از روی مزاج بلکه با مهربانی. از خدا آمرزش آنان را بخواه و بگو: خدایا رحمت کن بر پدر و مادرم هم چنان که مرا پرورش دادند. ای برادران عزیز! سعادت شما در این است که امر خدا را اطاعت کنید و به پدر و مادر خود نیکی و خوشرفتاری کنید.

پدر و مادر عزیزم! من نتوانستم در اواخر عمرم شما را زیارت کنم ولی از راه دل شما را زیارت کردم؛ امیدوارم مرا ببخشید و اگر خداوند شهادت نصیبم کرد، توصیه می‌کنم هیچگونه غمگین نباشید و اگر خواستید گریه کنید، بر علی اکبر و علی اصغر که امام حسین (علیه السلام) در کربلا، قربانی در راه خدا داده است؛ گریه کنید و دست از دامن امام خمینی نکشید که دامن خداوند و حسین (علیه السلام) است، برای طول عمر امام همیشه دعا کنید.

سلام علیکم ای جوانان عزیز! ای امیدهای امام امت، همان طوری که خوانده یا شنیده اید ما کاروانی هستیم، آمده‌ایم برای روز قیامتمان اساسیه مهیا کنیم و برویم… برادران ما دو راه داریم که به مستقیم غیر مستقیم تقسیم می‌شود، راه مستقیم عبارت است از همان راهی که پیامبران و امامان از اول تا آخرعمرشان امت‌ها را به آن دعوت کردند، امر به معروف کردند و رحلت فرمودند. اگر به شما بگویند که رسول خدا (صل الله علیه و آله) یا فلان قوم را به راه راست راهنمایی کرد و آنان نپذیرفتند؛ مسلماً تعجب می کنید که چرا با آن همه معجزه ها کناره گیری می‌کردند و نق می‌زدند. ای برادران عزیز بشنوید کلام خدا را که: «ان الله اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه» (توبه/۱۱۱) خداوند با مؤمنان معامله کرده است با جان و مالشان در مقابل این جنت را وعده داده است، هرکسی به وعده خود وفا کند در روز قیامت رو سفید و متنعم به رحمت خدا خواهد شد… به دست آوردن انقلاب سهل است لیکن محافظت از آن خیلی سخت، چرا که ما خودمان دیدیم که بعد ازپیروزی انقلاب احزاب زیاد شد و هر کس و هر حزبی به راهی دعوت می‌کند. ولی باید شناخت؛ باید روحانی را از غیر روحانی تمیز داد و دانست که کدام یک به راه راست هدایت می‌کند، دنبال آن روحانیون نشوید که وحدت ملت را به هم می‌زنند و بین مردم تشویش ایجاد می‌کنند؛ من به آنها توصیه ام این است که آقایان محترم!! بیایید وحدت اسلامی را حفظ کنید. امروز فرصت هست، خدای نکرده فردا اگر فرصت از دستمان رفت دیگر جهان خواران فرصت نمی‌دهند… ای برادران بیایید مسئولیتی به دست بگیرید و برای اسلام وملت اسلام خدمت کنید، برای ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) ننشینید. روحانیون عزیز فردا در روز قیامت نمی توانی بگویی که امکان نبود، همان طور که امام فرمودند اگر در زمان سابق به کسی می‌گفتی که آقا فلان مسئولیت را به عهده بگیر! قبول نمی‌کرد می‌گفت: مانع هست، ولی امروز این موانع نیست. بیایید و به آغوش اسلام بر گردید.

خاطرات

خاطراتی از شهید ابراهیم طلعت

 

  • خواهر شهید:

ابراهیم از شهدائی بود که در باتلاقهائی که دشمن دین خدا و یزید زمان صدّام ملعون به‌عنوان تاکتیک جنگی جهت گرفتاری لشکر ایران طراحی کرده بود، گرفتار و هنوز بعد از ۳۱ سال از جنازه ی مطهّرش خبری نیست.

روزی نبود که طی این چند سال مادرم بعد از نماز صبح آرزوی “ایکاش ابراهیم امروز بیاید” را نکند ولی بنا بر مصلحت الهی، پدر و مادرم بعد از سالهای متمادی انتظار و هجران و بدون اینکه هجرانشان بسر آید، و شام تار انتظارشان به صبح تبدیل شود و فرزند برومندشان را که انتظار عمامه بسری شان را داشتند ببینند، با این آرزو از دنیا رفتند و این آرزویشان در آخرت به امید تبدیل شد.

  • برادر بزرگ شهید:

ابراهیم آنچنان علاقه ای به روحانی بودن و روحانیت داشت که در راهنمائی به حوزه علمیه مرند مشرف شد و چون چند ماه در آن مدرسه درس عربی خوانده بود بعد از آن به مدرسه طالبیه تبریز مشرف شد و مدت  یکسال در این مدرسه دروس اسلامی را خواند. او آن چنان به احادیث و بیانات ائمه معصومین علاقه داشت که در کسب معارف اسلامی سر از جان نمی شناخت.  پس از گذراندن یکسال در آن مدرسه به علت کمبود استاد، به مدرسه شیخ عبدالحسین تهران که زیر نظر سازمان تبلیغات اسلامی می باشد مشرف شد. حدود چهار ماه بود که در این مدرسه درس می خواند که دهه فجر رسید. امام امت فرمان هجوم جوانان خداجو را به جبهه های نور علیه ظلمت صادر کردند. او هم عاشقانه به ندای هل من ناصر حسین زمان لبیک گفت.

  • هم حجره ای شهید:

من در خدمت او بودم وقتی امام سخنرانی فرمودند و گفتند که جوانها بروند به جبهه  و به کفار مهلت ندهند، طلعت در حالی که خنده در لبان مبارکش ظاهر بود گفت: من می روم جبهه، ولی بر نمی گردم! گویا به او الهام شده بود، که چنان شد و برنگشت.

  • هم حجره ای

من با او حدود شش ماه در یک منزل بودم و حدود ۷و۸ماه هم بحث بودم. نمی توانم ادعا کنم که حتی یک اخلاق ناپسند از او دیده باشم. کسی جرات نداشت در نزد او از مومنی غیبت کند یا پشت سر او حرف بزند. او در مبارزه با نفس، کوهی بود استوار که تن به هوای نفس نمی داد و به خواهش او نفس “لا” می گفت. در دروس خود آنقدر منظم و تیزبین بود که از درسی که می خواند  موشکافی می کرد و مطالبی را بیان میکرد که به ذهن هیچیک از هم بحث هایش نمی رسید. او سعی میکرد اگر درس را نفهمیده بالا نرود. به احادیث و روایات ائمه طاهرین(ع) خیلی علاقه داشت. هر وقت بیکار از درس بود می آورد کتابهای حدیث و تاریخ را که از زندگانی ائمه هدا(ع) بود درس اخلاق و خودسازی یاد بگیرد. من هروقت به چهره آقای طلعت نگاه می کردم تقوا، ورع، خداترسی در چهره اش مشاهده میکردم.

یادم هست روزی برادران طلبه قرار گذاشته بودند که شب جمعه آقای طلعت سخنرانی کنند و مارا نصیحت کنند و ایشان هم قبول کرده و به نوبه خود ما را نصیحت نمود. آن روز از قیامت صحبت کرد و فرمود : در روز قیامت همه را به پای محشر می کشند برای حساب و کتاب. نامه اعمال انسان را به دست راست یا چپش می دهند و این آیه را می گویند (اقر الکتاب بنفسک الیوم علیک حسیبا) بخوان نامه اعمالت را که کفایت می کند به نفس تو در این روز (قیامت) برای تو از حیث حساب.

بلی او همیشه قیامت را در نظر داشت که گناه نمیکرد.

  • همرزم شهید:

وقتی مارا از اسکله به جزیره مجنون انتقال دادند، در یکی از جاده های جزیره که کنار نیزارها بود مستقر شدیم. برای استراحت در کنار نیزارها به استراحت مشغول شدیم. باد پاییزی هم می وزید. طلعت به من گفت: این نیزارها شبیه باغچه پدرم است. وقتی به آنجا می رفتم، موقع استراحت، همینطور باد می وزید و صدای نی به گوش میرسید. وقتی باغچه پدرم به یادم می افتد دلم می گیرد، ولی می گویم ولش کن، تو آمدی به این طرف (یعنی بطرف خداوند) شاید نی ها می خواهند این شعر را تفسیر کنند:

بشنو از نی چون حکایت می کند                                              از جدائی ها شکایت می کند

وقتی که به خط مقدم اعزام شدیم نتوانستم با او آخرین بار خداحافظی کنم و او رفت آنچنان مقاومت کرد که دشمن به ستوه آمد. شهید طلعت چون کمک آرپیجی بود من پس از عملیات آرپیجی زن طلعت را دیدم که آمد پشت خط. گفتم کو طلعت؟ گفت: او نیامد. من مهمات و موشکم تمام شد به او گفتم بیا برویم عقب، گفت نه نه من هنوز فشنگ دارم و تا آخرین فشنگم مبارزه خواهم کرد. من نیامده ام که بروم. او ماند و من آمدم عقب. تانکها دیگر آنقدر نزدیک شده بودند که حتی بچه های دیگر آماده بودند که نارنجک ها را به لوله تانک بزنند.

نامه

نامه شهید ابراهیم طلعت

 بسمه تعالی

با سلام درود فراوان بمحضر مبارک حضرت حجت ابن الحسن العسکری ارواحنا وارواح العالمین لتراب مقدمه الفدا و با سلام درود به رهبر کبیر انقلاب نایب بر حق امام زمان و امید مسلمانان جهان بخصوص ملت مبارز ایران و سلام به شهیدان راه حق وحقیقت.

سلام علیکم پدرم و مادر عزیزم و سلام به خواهران عزیزم خدیجه و حمیده و سلام  به برادر بزرگترم علی طلعت و سلام به اهل خانواده اش سکینه و اسماعیل و محمد و مهدی .

پدرجانم  ما از مدرسه رفتیم به جبهه حق علیه باطل. از طرف من هیچگونه نگرانی نیست و نگران نباشید چرا که خداوند متعال در قرآن می فرماید (ما کان لنفس ان یموت الا باذن الله،) نیست بر نفسی که بمیرد مگر به فرمان خدا

پس ای پدرم و مادرم، هیچگونه نگران نباشید. فقط شما دعا را از یاد نبرید و به امام امت و پیروزی رزمندگان اسلام دعا کنید. انشاا… پیروزی رزمندگان نزدیک است.

پدر عزیزم، رضای پدر و مادر کمک زیادی می کند. امیدوارم شما هم از من راضی باشید تا با رضای شما رضای خداوند هم حاصل شود. پدر عزیزم خداوند در قرآن می فرماید: خداوند با جان و مال مومنان معامله کرده است. باید آنهائی که می خواهند به عهد خود وفا کنند. در موقعی که اسلام در خطر باشد مالشان را اول بدهند در راه اهدا اسلام. بعد اگر مالشان اثری نداشت در راه اهدا اسلام جانشان را بدهند. من از شما عاجزانه می خواهم اگر خداوند شهادت نصیبم کرد هیچگونه ناراحت نشوید و اگر خواستید دلتان را خالی کنید به امام حسین(ع) و به مظلومیت خانم فاطمه زهرا و علی(ع) گریه کنید و امیدوارم برادرانم اسلحه مرا زمین نگذارند و سنگر مرا خالی نگذارند.

و به مادران پیامم این است که بچه هائی که تربیت می کنند بعلت این باشد که بزرگ می کنم در راه اسلام فدا دهم زیرا اینگونه نیز عبادت است و رسول خدا فرموده است (انما الاعمال بالنیات) بجز این نیست که اعمال با نیت است و با نیت قبول میشود.

     خــــــداحـــــافظ به امیـــــــد دیـــــــــدار ابراهیـــــــم طلعـــت

نمایه محتوا : آرشیو سایت گردان حضرت علی اکبر(ع)

گالری تصاویر

سایر شهدا

درباره شهید

اشک شوق

درباره شهید مجید آخوندزاده ۷ ساله که بود، پدرش را از دست داد. مادرش بافندگی می کرد و روزگار می گذراندند. مجید برای یاد گرفتن

درباره شهید

هنر رسول

هنر رسول درباره شهید رسول کشاورز نورمحمدی به روایت برادر شهید برادرم دو سال بیشتر نداشت که پدرمان از دنیا رفت و ما را تنها

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search