شهید ابراهیم پورحسین لطیفی

نام : ابراهیم

نام خانوادگی : پورحسین لطیفی

نام مادر : لیلا

نام پدر : حمزه

تاریخ تولد : ۱۳۴۸/۱/۱

محل تولد :

وضعیت تاهل : مجرد

میزان تحصیلات : اول متوسطه رشته برق

سن : ۱۷ سال

تاریخ شهادت : ۱۳۶۵/۱۱/۸

محل شهادت : شلمچه

عملیات : کربلای۵

گردان: نامشخص

یگان خدمتی : لشکر ۱۰ سیدالشهدا علیه السلام

مزار : تهران، بهشت زهرا (س)،قطعه۵۰ ردیف ۶۷ شماره ۴

  • از کودکی بسیار علاقه مند به نقاشی با گواش بود و همیشه در حال نقاشی کشیدن بود.
  • در نوجوانی گاهی مسائلی به او الهام می شد، اما در این باره حرفی نمی‌زد.
  • به حضرت محمد (صلی الله و علیه و آله) بسیار علاقمند بود و همیشه روز مبعث را روزه می‌گرفت.
  • تعصب بسیار زیادی نسبت به امام داشت و هرکه بر خلاف او عمل می‌کرد، با زبان خوش و برخورد عالی او را راهنمایی و ارشاد می‌کرد.
  •  
زندگینامه

شهید ابراهیم پورحسینی لطیفی سال ۱۳۴۸ دیده به جهان گشود.

از کودکی به هنر نقاشی علاقه بسیاری داشت.

ابراهیم دوران ابتدائی را در مدرسه شهید چمران گذراند. دوره راهنمایی را در مدرسه شهید مدبر گذراند و توانست در امتحانات سوم راهنمایی سال ۱۳۶۵ موفق گردد و پا به دبیرستان بگذارد. رشته برق را انتخاب کرد و وارد هنرستان فنی شهید مطهری گشت، اما با ورود به دبیرستان، دچار افت تحصیلی شد.

با رفتن برادرش به جبهه، او هم وارد بسیج شد و مدتی بعد بالاخره با اصرار فراوان توانست رضایت خانواده را جلب و عازم جبهه شود.

وی سرانجام در عملیات کربلای ۵ به آرزوی خود رسید و بعد از جراحت شدید، به فیض شهادت نائل گشت.

 

خاطره

ابراهیم در کودکی همیشه در حال نقاشی کردن بود. نقاشی‌هایش را با گواش رنگ آمیزی می‌کرد.

تکالیف درسی‌اش را خودش انجام می‌داد و مسائل دینی‌اش را با روحانی مسجد حاج آقا مقدسی مطرح می‌کرد.

در عین حال که شخصیت آرامی داشت، اما بسیار فعال بود.

با ورود به دبیرستان، دچار افت تحصیلی شد. حال و هوای جبهه در سرش افتاده بود. مدام از طریق تلویزیون اخبار جبهه و جنگ را دنبال می‌کرد و با علاقه به حرف های رزمندگان گوش می‌داد.

برادرش که از جبهه می‌آمد، از او می‌خواست برایش از آنجا تعریف کند.

وقتی داشت می‌رفت، به خانواده گفت: فکر برگشتنم نباشید. در آخرین نامه‌اش هم نوشت: ۲ سال است که آرزوی رفتن به جبهه را داشتم و بالاخره به آن رسیدم. هر خوبی و بدی که از من دیدید، ببخشید و اگر خداوند متعال این سعادت بزرگ (شهادت) را نصیبم کرد؛ از تمام فامیل و دوستان محل و همسایه‌ها از طرف من حلالیت بخواهید.

نمایه محتوا : گنجینه ل ۱۰

گالری تصاویر

سایر شهدا

درباره شهید

اشک شوق

درباره شهید مجید آخوندزاده ۷ ساله که بود، پدرش را از دست داد. مادرش بافندگی می کرد و روزگار می گذراندند. مجید برای یاد گرفتن

درباره شهید

هنر رسول

هنر رسول درباره شهید رسول کشاورز نورمحمدی به روایت برادر شهید برادرم دو سال بیشتر نداشت که پدرمان از دنیا رفت و ما را تنها

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search