نام : ابوالفتح
نام خانوادگی : آزادفلاح
نام مادر : زبیده
نام پدر : علیرضا
تاریخ تولد : ۱۳۴۴/۱۲/۱
محل تولد : تهران، نظرآباد، روستای شیخ حسن
وضعیت تاهل : مجرد
میزان تحصیلات : سوم راهنمایی
سن : ۱۸ سال
تاریخ شهادت : ۱۳۶۲/۱۰/۲۷
محل شهادت : جزیره مجنون
عملیات : –
گردان: نامشخص
یگان خدمتی : لشکر ۱۰ سیدالشهدا علیه السلام
مزار : تهران، نظرآباد، بهشت رضا
- پیش از شهادت، به مادرش گفته بود که مفقودالاثر می شود.
- پیکرش ۱۵ سال بعد از شهادت به آغوش مادر بازگشت.
- چندی پیش از بازگشت پیکرش، به خواب مادر آمد و خبر داد که دارد برمیگردد.
زندگینامه
شهید ابوالفتح آزادفلاح در نهم اسفند ۱۳۴۴ مصادف با ماه مبارک رمضان در روستای شیخ حسن از توابع شهر نظرآباد استان تهران دیده به جهان گشود.
پدرش کشاورز بود و زندگی سادهای داشتند.
ابوالفتح سال ۱۳۵۱ در روستای محل تولدش تحصیلات ابتدایی را آغاز نمود و دورهی راهنمایی را نیز در مدرسهی مولوی همان روستا گذراند. سال ۱۳۶۱ وارد دبیرستانی به نام امام خمینی شد. او به ندای امام خمینی هم لبیک گفت و راهی جبهه گردید.
در آذرماه سال ۱۳۶۲ در منطقه عملیاتی پنجوین عراق بر اثر اصابت تیر، پای راستش مجروح شد، اما بعد از بهبودی، دوباره عزم جبهه کرد. تا اینکه در بیست و هفتمین روز زمستان ۱۳۶۲ در عملیات خیبر در جزیره مجنون به لقاءالله رسید و پیکرش سالها همانجا ماند.
پس از ۱۵ سال در تفحص های انجام شده پیکر پاکش به آغوش خانواده بازگشت و در بهشت رضا به خاک سپرده شد.
وصیتنامه
آنقدر به جبهه میروم تا زمانی که به شهادت برسم.
ای جوانان نکند در رختخواب ذلت بمیرید که حسین (علیه السلام) در میدان نبرد شهید شد.ای عزیزان حضورتان را در جبهههای حق بر علیه باطل ثابت نگه دارید.
نکند که جبههها را خالی نگه دارید. همیشه در ذهنتان باشد که دشمن هر لحظه میخواهد بر ما غلبه کند و باید خیلی سعی کنیم. همیشه هر کاری را میخواهیم انجام بدهیم همیشه به یاد خدا باشیم.
برادران بسیجی، شاید با شما ساعت ها صحبت کردهام و این مطلب را با شما در میان گذاشتهام. برادران من بعد از حادثه برادران گمنام که یکی از همتختهای خودمان بود مشاهده کردم که این شهادت روی شما تا چه حدی تاثیر گذاشت و این تاثیر به حدی بود که حتی خود من در حادثه این شهدای گمنام یک مقاله خواندم که امکان داشت در ختم و هفت و هرگونه مراسمی که برای من گرفتید این نوار را بگذارید.
آری من چگونه میتوانستم تحمل کنم که کسی خودسازی نکند و بچههای محل و مسجد مبارزه با نفس نکنند کارهای فرهنگی و فکری نکنند. اخلاق خود را اسلامی نکنند و تنها و تنها اسلحه بدست بگیرند و به عضویت خود در بسیج افتخار کنند. اگر من انتقادی کردهام فقط و فقط این بوده که بچهها را در همه زمینهها چه فکری چه سیاسی و چه نظامی بسازید و اگر چنین نکنید و فقط آنها را با اسلحه سرگرم کنید به اسلام خیانت کردهاید.
به بچهها احترام بگذارید. به فکر و عقیده آنها احترام بگذارید. سعی کنید سطح معلومات آنها را بالا ببرید. من رنج میبردم وقتی میدیدم که در شهادت بچههای محل که به راه شهید فکر میشد و پیام شهید در نوشتن یک پلاکارد و یا گذاشتن حجله و پوشیدن پیراهن مشکی و رفتن به ختم شهید خلاصه میشد.
من از شما راضی نخواهم بودای دوستان وای برادران بسیجی اگر کار فرهنگی نکنید. اگر خود را نسازید. اگر جهاد اکبر نکنید یعنی مبارزه با نفس نکنید و وقت خود را بیهوده تلف نمائید.
مرا ببخشید. همه خوبان رفتند و شهید شدند و به لقاءالله پیوستند و من لیاقت شهادت را ندارم ولی وای بر شما اگر با کم کاری و بیتفاوت بودن خود خون شهیدان را به هدر دهید.
خداحافظای برادران بسیجی و خداحافظای بزرگان مسجد و خداحافظای حاج آقا روحانی محل ما. مرا ببخشید و از دعای خیر فراموش نکنید و سلام مرا به برادران سپاه برسانید.
و اما به خانواده ی عزیزم:
ای مادرم امیدوارم از اینکه زحمت مرا کشیدهای و شب و روز از خواب خود زدهای و بیخوابی کشیدهای مرا حلال کنی.
و ای پدرم:
از تو میخواهم که مرا ببخشی تو برای من خیلی زحت کشیدهای و شب و روز کار کردی و مرا به مدرسه گذاشتی و زحمتها برای من کشیدی امیدوارم که مرا حلال کنی.
و ای خواهرانم:
تا آنجایی که در توان دارید در راه اسلام بکوشید و هر جمعه به نماز جمعه بروید و هر شب جمعه دعای کمیل بخوانید و مرا هم دعا کنید.
و تو ای برادرم:
امیدوارم که بتوانی تحصیل خود را ادامه دهی و اگر بزرگ شدی به سپاه و بسیج برو و راه من را ادامه بده.
و شما ای فامیلها، ای دایی ها و خالهها وای پدر و مادر عزیز وای برادران و خواهران، من در اینجا به خدا عشق میورزم و به امام زمان، و دوست دارم روحم از این قفس بدن رها شود و به خداوند بپیوندم.
و باز در آخر تو ای مادر:
ای همه چیز من، مرا حلال کن که اگر حلال نکنی کارم سخت میشود. اگر از من بدی دیدهای بخاطر خدا حلالم کن. از همه فامیل ها میخواهم مرا حلال کنند.
و در آخر باز پدرم:
مرا حلال کن و شبها که به نماز میایستی مرا دعا کن. از زحماتی که برای من کشیدهای تشکر میکنم. من دیگر نیستم که آنها را جبران کنم. امیدوارم خدا به شما صبر بدهد. سعی کنید یک خانواده نمونه بعد از من باشید که هستید. برای از دست دادن من نگرانی نکنید. درست است که من شاید لیاقت شهادت و یا شهید شدن را نداشته باشم ولی شما بکوشید پیام شهیدان را به دیگران برسانید.
آری ما امانتی بودیم بر روی زمین که سر انجام به لقاءالله پیوستیم.
و در آخر از کلیه برادران بسیج میخواهم که در نمازهای خودشان از خدا، هرچه زودتر ظهور امام زمان را بخواهند و امام را دعا کنند و پشتیبان ولایت فقیه باشند و خدا نکند سرپیچی کنند و با برادران با اخلاق اسلامی رفتار کنید.
تقدیم به کلیه برادران و خواهران حزب الله:
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد بدین دیر خراب آبادم
مرغ باغ ملکوتم نیَم از عالم خاک
چند روزی نفسی ساخته اند از بدنم
***
مرگ اگر مرد است گو نزد من آی
تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ
یاران همه سوی مرگ رفتند
بشتاب که تا ز ره نمانیم
ای خون حماسه در رگ دین
برخیز نماز خون بخوانیم
لازم به تذکر است که این وصیتنامه را در تاریخ ۴/۹/۱۳۶۲ شروع به نوشتن کردهام و امروز نزدیک غروب است تاریخ ۵/۹/۱۳۶۲ است.
در آخر خداحافظ همه شما سروران عزیزم
پدر و مادر عزیزم، مرا دعا کنید و امام را دعا کنید و از خدا بخواهید که گناهان مرا ببخشد.
وصیتتنامه برادر حقیر خودتان ابوالفتح آزاد فلاح. این وصیتنامه را در جبهه ساعت ۹ شب نوشته ام. خداحافظ.
(بخش دوم وصیتنامه خطاب به بسیجیان)
بسمه تعالی
به کلیه برادران بسیج خصوصا به تبلیغات بسیج
امیدوارم که راه من را ادامه دهید و نمازهای قضای مرا بخوانید و از خدا بخواهید که گناهان من را ببخشد. در ضمن برادران تبلیغات، هرچه میتوانید تبلیغات خودتان را زیاد کنید. از شما عزیزان میخواهم که مرا حلال کنید. برادران امیدوارم که در هر شب جمعه اگر توانستید بر سر مزار من دعای کمیل بخوانید و مرا دعا کنید.
برادران من در حدود یک و نیم ماه است که زیارت عاشورا میخواندم و امیدوارم که شما هم اگر میتوانید بخوانید و نماز و زیارت عاشورا را حتما بخوانید. برای اینکه امام حسین (علیه السلام) همه شما را شفاعت میکند.
به خانواده ام بگوئید در شهادت من شیون نکنند. هرچه در توان دارید جذب نیرو کنید و سعی کنید با مردم خوش رفتار باشید و اخلاق اسلامی را رعایت فرمایید.
در ضمن سی و هشت روز قضای ماه رمضان را دارم اگر میتوانید به خانوادهام بگوئید برایم بگیرند.
برادارن به خانواده من بگوئید که لباسهای من را به جبههها بدهند و پولم را به برادران بسیج بدهند تا لااقل کمی کمک کرده باشم.
از خدا برایم طلب آمرزش کنید.
در ضمن عزیزان در ساک من چند جلد کتاب و یک جلد رساله است. امیدوارم این کتابها و کتابهایی که در خانه دارم به مدرسه بدهید و به برادران و خواهران حزب الله هدیه کنند.
گوشهای از وصیتنامه برادر حقیر شما ابوالفتح آزاد فلاح تقدیم به برادران بسیج.
والسلام. من الله توفیق
۴/۹/۱۳۶۲
روز جمعه
نمایه محتوا : گنجینه ل ۱۰