شهید اسماعیل ابوترابی

نام : اسماعیل

نام خانوادگی : ابوترابی

نام مادر : مریم

نام پدر : رحمان

تاریخ تولد : ۱۳۴۵

محل تولد : شهرستان هشترود

وضعیت تاهل : مجرد

میزان تحصیلات : پنجم ابتدایی

شغل: روحانی

تاریخ شهادت : ۱۳۶۳/۱۲/۲۶

محل شهادت : شرق دجله

عملیات :

گردان: نامشخص

سن : ۱۸ سال

یگان خدمتی : لشکر ۱۰ سیدالشهدا علیه السلام

مزار : تهران، اسلامشهر، امامزاده عقیل

  • تحصیلاتش را از مکتب و آموختن قرآن آغاز کرد.
  • تا زمان شهادت، مشغول تحصیل معارف قرآن در حوزه علمیه بود.
  • بخشی از وصیت نامه‌اش به شکل شعر است.
زندگینامه

شهید اسماعیل ابوترابی سال ۱۳۴۵ در روستای هشترود دیده به جهان گشود.

وی برای تحصیل به مکتب فرستاده شد تا به آموختن درس قرآن بپردازد.

بعد از پنجم ابتدایی، به مدرسه علوم دینی حاج صفرعلی پاطالبیه تبریز رفت و سپس به مدرسه امام صادق(ع) پا نهاد. وی تا زمان شهادت مشغول تحصیل بود.

در ایام فراغت از درس، در دارالتبلیغ رباط کریم مشغول به فعالیت بود و در ستاد بسیج ناحیه اکبرآباد به تبلیغ و ارشاد بسیجیان می‌پرداخت.

سرانجام در سال ۲۶/۱۲/۱۳۶۳ در شرق دجله حین عملیات بدر در اثر بمب شیمیایی، تمام بدنش سوخت و به فیض شهادت رسید.

وصیتنامه

بسمه تعالی

ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیا عند ربهم یرزقون

 

به نام نامی خلاق داور

پس از حمد حق و وصف پیمبر

وصیت می‌کنم در قالب شعر

که ماند یادگار از من به دفتر

کنون کز هستی خود دست شستد

به سوی حق روان گردیده با سر

 

روانم سوی جبهه تا بجنگم

علیه دشمنان سنگر به سنگر

اگر فیض شهادت شد نصیبم

حلالم کن حلال ای جان مادر

نمی گویم مکن گریه برایم

که لیلا [گریه] کرد از داغ اکبر

 

به یادم گریه کن هر قدر که خواهی

کنار تربت گلهای پرپر

ولی گر استقامت پیشه سازی

بود نزد خدا از گریه بهتر

بلی گر من شدم قربانی دین

اگر از خون شد رنگین سنگر

                             

سلاحم را به دوستانم سپارید

که راه من شود آغاز از سر

گر داغم پدر پشت تو بشکست

خدا پشت و پناهت تا به محشر

بجایم در بسیج و پاسداران

تو راهم را به سر پویی ای برادر

 

خدایی تربیت کن خواهرانم

چنین است انتظارم از تو مادر

اگر من چون حسین از جان گذشتم

تو زینب گونه باش ای جان خواهر

کنار تربت دیگر شهیدان

ز من بر خاک بسپارید پیکر

 

به روی سنگ قبرم حک نمائید

شهیدان زنده اند الله اکبر

 

ز من بر خاک بسپارید پیکر (بهشت زهرا دفنم کنید)

پدر و مادر عزیزم

اگر از گفته های شما سرپیچی کردم یا از من خطایی سر زده، مرا حلال کنید، اما افتخار کنید که چنین فرزندی را تربیت و تقدیم به اسلام کردید.

من به این امید آمدم به جبهه که راه بسته شده کربلا را با دیگر رزمندگان اسلام باز کنیم. شما که آرزوی کربلا را دارید با خاطر آسوده با دیگر خانواده های شهدای معظم بیایید به زیارت سرور و سالار شهیدان اباعبدالله الحسین (علیه السلام) و دیگر قبور ائمه اطهار (علیهم السلام)، ضریح مبارکشان را بگیرید و درد دلتان و مظلومیت جهان تشیع بالخصوص شیعیان ایران را به آنها از نزدیک بگوئید. امیدوارم اجازه پدر و مادر عزیزم باشد آمدم به جبهه اما به این آمدن افتخار می‌کنم و از خدای متعال تشکر می‌کنم که این فیض عظمی نسبت این حقیر گردید. اگر من شهید شدم کتابهایی که دارم در خانه پسر عمه‌ام باقر کتابی و مقداری در مشهد مقدس و وسایلهای دیگری که دارم را بفروشید و پولش را بدهید یک ماه برای من روزه بگیرید و بقیه‌اش را برای من نماز بدهید و اگر جنازه‌ام را آوردند مرا در بهشت زهرا (سلام الله علیها) دفنم کنید.  

مادر جان هر وقت مرا یاد کردی که آمدی سر قبرم گریه زیاد مکن، صبر و تحمل پیشه خود ساز و حضرت زینب (سلام الله علیها) و لیلا را به یاد بیاور که روز عاشورا جوانانشان را از دست دادند به خاطر اسلام و قرآن بخاطر کربلا اما در مقابل افتخار می‌کنند که فرزندانشان را در این راه از دست دادند. اگر این جوانان و رزمندگان اسلام عزیز در این راه جان عزیزشان را از دست نمی دادند دیگر از اسلام و قرآن خبری نبود. قدر این رهبر و این خونهای شهدا را بدانید. شما هم از خدا بخواهید و بگوئید خدایا این فرزند ناقابل که در راه تو و اسلام از دست داده‌ایم از ما قبول نما و این را با شهدای صدر اسلام محشور فرما.

در آخر از شما می‌خواهم که واجباتتان ترک نشود. خواهران و برادرانم را وادار کنید به امر اطاعت پروردگار نماز بخوانند روزه بگیرند.

به امید پیروزی اسلام و باز شدن راه کربلا با دست پر توان رزمندگان اسلام

اسماعیل ابوترابی

۱۷/۱۲/۱۳۶۲

نمایه محتوا : گنجینه ل ۱۰

گالری تصاویر

سایر شهدا

درباره شهید

اشک شوق

درباره شهید مجید آخوندزاده ۷ ساله که بود، پدرش را از دست داد. مادرش بافندگی می کرد و روزگار می گذراندند. مجید برای یاد گرفتن

درباره شهید

هنر رسول

هنر رسول درباره شهید رسول کشاورز نورمحمدی به روایت برادر شهید برادرم دو سال بیشتر نداشت که پدرمان از دنیا رفت و ما را تنها

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

۲ Comments

  1. ۳۱ خرداد ۱۴۰۱ at ۲:۰۳ ب٫ظ

    ناشناس

    پاسخ

    چه وصیتنامه قشنگی روحش شاد ایکاش عکسش هم میذاشتین

  2. ۱۳ خرداد ۱۴۰۱ at ۳:۵۰ ق٫ظ

    محدثه ابوترابی

    پاسخ

    حیف شدی عموی عزیزم روحت شاد باشد عزیزم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search