شهید اسماعیل واشقانی فراهانی

نام: اسماعیل

نام خانوادگی: واشقانی فراهانی

نام مادر: طاهره

نام پدر: عزیزالله

تاریخ تولد: ۱۳۴۸/۱۲/۴

محل تولد: تهران

وضعیت تاهل: مجرد

میزان تحصیلات: سوم متوسطه

سن: ۱۸ سال

تاریخ شهادت: ۱۳۶۶/۱۱/۱

محل شهادت: ماووت

عملیات: بیت‌المقدس ۲

گردان: حضرت المهدی(عج)

یگان خدمتی: لشکر ۱۰ سیدالشهدا علیه‌السلام

مزار: تهران، بهشت زهرا (س)، قطعه۴۰، ردیف۴۶، شماره۱۳

زندگی‌نامه

شهید اسماعیل واشقانی فراهانی چهارم اسفند ۱۳۴۸، در تهران دیده به جهان گشود. او فرزند دوم خانواده بود. پدرش عزیزالله، در شرکت کار می‌کرد و مادرش طاهره نام داشت.

از کودکی در رشته ژیمیناستیک فعالیت می کرد و قهرمان این رشته بود. علاقه زیادی به کشاورزی داشت و تابستان پابه‌پای پدربزرگش در روستا روی زمین کار می کرد.

از ده سالگی به نماز و روزه مقید بود.

اسماعیل دانش‌آموز سوم متوسطه بود که به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. اسفندماه ۶۵ به کردستان رفت و سه ماه در آنجا بود. پس از بازگشت به تهران چند ماه به درس خود ادامه داد و باز تصمیم به رفتن گرفت. برای بار دوم، دهم آذرماه ۶۶ به جبهه رفت و ۲ ماه بعد در حالی که ۱۷ سال سن داشت، در اولین روز از دومین ماه زمستان ۱۳۶۶، با سمت تک‌تیرانداز در منطقه ماووت به فیض شهادت رسید.

خاطره

به روایت مادر شهید:

در مدرسه دانش آموز خوبی بود اما از وقتی که جنگ شروع شد دیگر هوش و حواسش به درس نبود. ۱۳-۱۴ ساله بود که فکر رفتن به جبهه به سرش افتاد. یک روز کاغذی به دستم داد و گفت : مامان این رضایتنامه را امضا کن می خواهم بروم جبهه.

گفتم : برای تو خیلی زود است، پدرت هم راضی نیست.

یک سال گذشت و در آن فاصله یکی از دوستانش شهید شد. اسماعیل دیگر طاقت ماندن نداشت. بار سفر بست و راهی دیار عاشقان شد.

اخلاق عجیبی داشت. خیلی راحت از شهادت حرف می زد، گویی برایش عیان شده بود به‌زودی شهید می شود.

یک روز که برای تشییع پیکر شهیدی رفته بودیم، وقتی به خانه برمی گشتیم به من گفت: مادر، یک وقت بعد از شهادت من، جیغ و داد و شیون نکنید ها!

یک بار هم به خواهرم گفته بود: خاله! من خواب شهادت خودم را دیده ام.

 

به روایت همرزم شهید:

بلافاصله بعد از پایان عملیات بیت المقدس۲، ۴۵ نفر که اسماعیل هم جزو آنان بود، داوطلب شدند و دوباره به سمت نیروهای دشمن رفتند.

نیروهای دشمن که متوجه حضور آنها شده بودند آن منطقه را بمباران کردند و بجز دو نفر همه آنها را به شهادت رساندند و پیکر هر ۴۳ نفر در خاک دشمن ماند و هشت روز بعد، به عقب بازگردانده شد.

نمایه محتوا: بازتولید (جمع‌آوری اینترنتی و فضای مجازی)

گالری تصاویر

سایر شهدا

درباره شهید

اشک شوق

درباره شهید مجید آخوندزاده ۷ ساله که بود، پدرش را از دست داد. مادرش بافندگی می کرد و روزگار می گذراندند. مجید برای یاد گرفتن

درباره شهید

هنر رسول

هنر رسول درباره شهید رسول کشاورز نورمحمدی به روایت برادر شهید برادرم دو سال بیشتر نداشت که پدرمان از دنیا رفت و ما را تنها

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search