شهید افشین (امیر) فناخسرو

شهید افشین (امیر) فناخسرو

 

نام پدر: علی اکبر

نام مادر: مریم

تاریخ تولد: ۱۳۴۴/دی/۲۹

محل تولد: تهران

شغل: دانشجوی سال دوم رشته عمران – مهندسی ساختمان

تاریخ شهادت: ۴/فروردین/۱۳۶۷

محل شهادت: حلبچه / ام الرصاص

عملیات: بیت المقدس ۴

گردان:نامشخص

سمت: نیروی واحد اطلاعات و عملیات

مزار: تهران – چیذر – امامزاده علی اکبر

 

زندگینامه شهید افشین (امیر) فناخسرو

شهید افشین فناخسرو در ۲۹ دیماه ۱۳۴۴ در تهران دیده به جهان گشود. پدرش علی اکبر ارتشی بود.

افشین که او را امیر نیز صدا می زدند، با آغاز جنگ به جبهه شتافت و همراه برادرش به نبرد با دشمن بعثی پرداختند.

او از رزمندگان اطلاعات و عملیات لشکر محمد رسول الله (ص) بود و بعد از آن به لشکر ۱۰ سیدالشهدا علیه السلام رفت.

افشین (امیر) که از فراق و دوری برادر و دوستان شهیدش می سوخت، دو ماه بعد از شهادت برادرش شهید نادر فناخسرو و قبل از آغاز ماه محرم سال ۱۳۶۷ در آستانه ماه مبارک رمضان به مقام شهادت رسید. پیکر او را کنار برادرش در گلزار شهدای امامزاده علی اکبر (ع) چیذر به خاک سپردند.

حاج علی اکبر فناخسرو پدر شهیدان فناخسرو نیز از فرماندهان و جانبازان ارتش بود که در اردیبهشت سال ۱۳۸۷ در حین روایتگری برای کاروان های راهیان نور در دوکوهه از دنیا رفت و در کنار مزار پسرانش به خاک سپرده شد.

 

بخشی از وصیتنامه‌ شهید افشین (امیر) فناخسرو

مرا به سوی خودت بخوان ای معبود من

دیگر تحمل ندارم که تک تک همه دوستانم از دستم بروند و باز هم در این شهر پُر از فساد و معصیت بمانم

حالا دیگر تنها شدم

به هر مؤمن و پاکدامن و پاکدلی دل بستم، مدتی نگذشت که از دستم رفتند

آنها از صِنف خوبانند، باید هم بروند، ولی ما چه کنیم؟ و این همه درد …

حسین(ع) جان، هر سال که محرم می شود، وقتی می خواهیم برایت سینه بزنیم، یکسری از بچه ها از میانمان می روند، یعنی سهمیه هر سال را گلچین می کنند

می خواهم بگم: حسین(ع) جان، هی محرم می آید، باز ما می مانیم با این همه گناه و معصیت

پس کی نوبت به ما می رسد؟

حسین(ع) جان سال ۶۴

محرم با حسین نوروزی، دایی فخرا (شهید علیرضا فخر) و دیگر بچه ها بودیم. آنها شهید شدند، جای ما پیش آنها خالیه

سال ۶۵ محرم شد، جلال توکلی و بابایی و دیگر عزیزان

سال ۶۶ محرم شد محمد فوقانی و یکسری دیگر از بچه ها

برادر و دوست عزیزم نادر (فناخسرو) به شهادت رسید

 

خدا یک خواهشی دارم

محرم سال ۶۷ در راه است، هنوز ماه رمضانت نرسیده

یعنی می شه ما را هم جز این قافله ات قبول کنی؟؟؟ 

سایر شهدا

درباره شهید

اشک شوق

درباره شهید مجید آخوندزاده ۷ ساله که بود، پدرش را از دست داد. مادرش بافندگی می کرد و روزگار می گذراندند. مجید برای یاد گرفتن

درباره شهید

هنر رسول

هنر رسول درباره شهید رسول کشاورز نورمحمدی به روایت برادر شهید برادرم دو سال بیشتر نداشت که پدرمان از دنیا رفت و ما را تنها

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

۵ Comments

  1. ۱۶ شهریور ۱۴۰۳ at ۱:۰۳ ب٫ظ

    سیدحسین

    پاسخ

    شهیدان همرزمم درود خدا ومقربان درگاهش نثارتان باد

  2. ۱۶ شهریور ۱۴۰۳ at ۱:۰۰ ب٫ظ

    سیدحسین

    پاسخ

    شهیدان همرزمم درود خدا نثارتان

  3. ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۱ at ۱۰:۴۰ ب٫ظ

    نرگس

    پاسخ

    همه ی ما عوض شده ایم چه دوران قشنگی بود دوره ی جنگ همه باهم مهربون بودند همه وظیفه خودشون می دونستند از مملکت خود دفاع کنند راستی اون همه پاکی ها کجا رفت واقعا خدا عاشق بهترین ها شد واون ها روگلچین کرد وماها موندیم روزمرگی هامون چه دوره ی طلایی داشتیم وچه انسان های پاکی در کنار ما بودند کاش بیشتر می شناختیمشون ازیک لحاظ خدا روشکر می کنم قسمتی از عمرم روباچنین انسان هایی گذروندم از طرفی این همه تغییر در مردم ومسعولین اذیتم می کنه

  4. ۲۷ فروردین ۱۴۰۰ at ۱۱:۲۶ ق٫ظ

    منوچهر

    پاسخ

    اکثر بسیجیان پدرانشان ارتشی بودند

  5. ۲۴ فروردین ۱۴۰۰ at ۲:۳۳ ق٫ظ

    ناهید

    پاسخ

    خوب، حالا کسانی که با پاهای کثیفشان خون شهدا را پایمال کردند روز قیامت جواب این مادر شهید را چه خواهند داد؟ میراث شهدا که برای ملت بود زهر مار تان باد ای دزدهای کثیف.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search