شهید اکبر صابری

نام: اکبر   |   نام خانوادگی: صابری   |   نام پدر: علی

تاریخ ولادت: ۱۳۴۱/۳/۳   |   محل ولادت: ورامین   |   سن: ۲۳

تاریخ شهادت: ۱۳۶۴/۵/۲۵   |   شهادت: شمال فکه – عملیات عاشورای ۳

مزار: تهران، بهشت زهرا (س)، قطعه ۲۴، ردیف ۷۶، شماره ۲۹

 

زندگینامه شهید اکبر صابری

علی اکبر صابری خرداد سال ۱۳۴۱ در ورامین دیده به جهان گشود.

او سه خواهر و سه برادر داشت که یکی از برادرانش به درجه رفیع شهادت نائل گشت.

اکبر دوران کودکی در آغوش گرم مادر و بدون حضور پدر گذراند.

او تا دوم دبیرستان بیشتر درس نخواند و مانند برادرش، جذب فعالیتهای انقلابی و بسیج شد.

در سال های اول جنگ به همراه برادر به جبهه های جنگ اعزام شدند.

پس از شهادت برادر هم در جبهه ماند و جنگید تا آن که در نیمه ی تابستان ۱۳۶۴ در منطقه فکه جام شهادت را نوشید و به دیدار برادرش شتافت.

 

وصیتنامه شهید اکبر صابری

الذین اذا اصابتهم مصیبه قالوا انا لله و انا الیه راجعون .

با سلام و درود بر یگانه منجی عالم بشریت آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه و شریف

و با سلام و درود بر امام امت نایب بر حق آقا صاحب الزمان (عج)

قبل از هر چیز از امام عزیزمان این اسوه تقوی و رهبریت سپاسگزارم چون تمامی مردم خصوصا جوانان را به امور دنیوی مخصوصا عالیترین امور اخروی رهبری کرده و می‌نماید هرچند زبان من عاصی در توصیف آن بزرگوار بسیار بسیار قاصر است اما به شما بگویم ای مردم جهان بدانید که خمینی کبیر حسن زمان ماست .

نام و شهرت اکبر صابری تاریخ تولد ۱۳۴۱ ماه خرداد ـ روز سوم ، شماره شناسنامه ۱۳۹۰۵ .

فرزند مرحوم علی چنین وصیت مینمایم :

ما برای آرمان حسین علیه السلام دست به انقلاب زدیم و همان راه را ادامه میدهیم .

خداوندا من از تو سپاسگزارم که پس از شانزده سال دوران جهل و نادانی و پس از گذراندن ایام فطور بودن در امیال دنیائی و شهوانی مرا بسوی نور و بسوی سعادت یعنی انقلاب اسلامی و اکنون بسوی جبهه های نور علیه ظلمت رهنمون شدی .

پروردگارا اگر چه در این ایام زندگیم معاصی می‌نمایم یا غیاث المستغیثین و یا ستار العیوب و یا غفار الذنوب اغفر ذنوبی کلها بحرمه محمد و آل محمد (ص) .

اما شما مادر عزیز

از شما طلب مینمایم که در شهادتم صابر و استوار باشید و با صبر خود آنچنان درسی به صدام و یارانش بدهید که دو فرزند قابل گفتن نیست بلکه اگر دهها فرزند هم در راه خداوند تبارک و تعالی فدا کنیم کم است

و دوست دارم با خبر شهادتم سر به سجده گذاشته و خداوند بزرگ را شکر کنید زیرا که هدیه شما را پذیرفته است و به این شهادت افتخار کنید. نه برای اینکه خانواده شهید هستید بلکه برای آنکه پیروی خود را نسبت به امام حسین علیه السلام به اثبات رساندید.

مادر جان امیدوارم که مرا ببخشید. چون شما بسیار زیاد برای من زحمت کشیدید و متأسفانه نتوانستم در دوران حیاتم دسترنج شما را جبران و برای شما کاری انجام دهم.

امیدوارم که در روز قیامت با بانوی بزرگوار اسلام حضرت فاطمه دختر گرامی پیغمبر (ص) همنشین باشید.

مادر جان اگر فقط خبر شهادتم به شما رسید و جنازه‌ام پیدا نشد ناراحت نباش زیرا که ما فرزندان مکتب الزهرا سلام الله علیه هستیم هزار و چهارصد سال از شهادت این بانوی بزرگوار اسلام میگذرد که هنوز قبرش برای شیعیان مخفی است.

مادر جان اگر جنازه ام را آوردند ولی سر در بدن نداشتم (که این آرزوی دیرینه ای است) ناراحت نباش زیرا که ما راهی را میرویم که امام حسین علیه السلام رفت پس چه عالی است که در نوع شهادتمان نیز به آقای خود اقتداء کنیم.

مادر جان اگر جنازه ام را آوردند ولی بدنم قطعه قطعه بود ناراحت نباش زیرا ما درس شهادت و شجاعت را از علی اکبر امام حسین علیه السلام آموخته ایم و عالی است که مثل او شهید شویم.

خانواده عزیزم مخصوصا مادر گرامیم یک وقت فکر نکنید که اگر فرزندم در اینجا میماند زنده می‌بود، که این شرک است. زیرا که مرگ و حیات دست خداوند است و هر جا که خداوند بخواهد جان‌ها را میگیرد. اما این سعادت میخواهد که این جان ناقابل را در جبهه ها و در راه خود از انسان بگیرد.

از شما خواهرانم میخواهم گه چون زینب سلام الله علیها باشید صابر و استوار و پیام رسان خون شهیدان. از او درس بگیرید. با وجود آنکه در کربلا فرزند خودش شهید شده بود ولی همه جا سخن از امام حسین علیه السلام و رهبر خود میگفت یعنی شما هر کجا که سخن میگوئید سخن از اسلام و از شهیدان باشد که با خون خود این جمهوری اسلامی را نگهداری کرده اند.

سخنی با امت شهید پرور :

ای خواهران و ای برادران آن عهد و پیمانی را که با امام امت (با شعارهای الله اکبر خمینی رهبر و تا خون در رگ ماست خمینی رهبر ماست) بایستید و وفادار باشید که امام صادق علیه السلام می‌فرماید: «لا دین لمن لا عهد له»: دین ندارد کسی که به عهدش وفا نکند،

خدا نکند روزی بیاید و فریاد هل من ناصر ینصرنی امام حسین علیه السلام از گلوی مبارک امام عزیزمان برآید و کسی لبیک گوی آن نباشد که آن روز ذلت و بدبختی ماست. آن عهد و پیمانی که با ولایت فقیه بستید که همیشه پیرو ولایت فقیه باشید آن عهد و پیمان خود نشکنید که در روز قیامت جوابی در پیشگاه خداوند تعالی و شهدا و معلولین و جانبازان نخواهید داشت. پیرو خط امام باشید که جدائی از روحانیت جدائی از اسلام است و جدائی از روحانیت یعنی پشت کردن به رسول اله صلی الله علیه و اله و سلم و پشت کردن به ائمه معصومین سلام الله علیهم است .

رَبَّنَا إِنَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ

«پروردگارا! ما ایمان آورده‌ایم؛ پس گناهان ما را بیامرز، و ما را از عذابِ آتش، نگاهدار!»

 

نامه شهید اکبر صابری

با سلام و درود بر یگانه منجی عالم بشریت حضرت بقیه الله (عج) و نایب بزرگوارش حضرت امام (مدظله العالی)

و با سلام و درود بر امت شهید پرور کشور اسلامی عزیزمان و با درود سلام بر رزمندگان دلاور اسلام که همانا بر خصم زبون می‌تازند و ندای هل من ناصر ینصرنی که آن زمان حسین ابن علی(ع) فرمود: هم اکنون لبیک گویان به پیش می‌تازند و هم چون مولایش حسین(ع) لرزه بر اندام آن نابخردان می اندازد.

انشالله می رود که هم اکنون زباله دان تاریخ، صدام جنایتکار را در خود جای دهد که مثل سودان این نمیری جنایتکار که با فرستادن نیروهای غول خود به کمک صدام که برای محو نمودن سربازان اسلام تلاش می کرد. سرنگون شد.

انشاالله به زودی زود اسلام بر همه این جنایتکاران پیروز می شود.

خدمت مادر عزیزم بنت ابراهیم رحمه الله علیه تعالی سلام عرض می کنم.

پس از عرض سلام سلامتی وجود گرامیتان را از خداوند متعال مسئلت می نمایم.

باری اگر از احوال اینجانب خواسته باشید الحمدالله از سلامتی کامل برخوردارم.

مادر جان امیدوارم که همه شما در پناه ایزدمنان محفوظ باشید و همه به وظایفتان انشاالله عمل نمائید که خداوند انشالله از همه ما راضی باشند.

مادر جان شنیده ام که مردم از ترس موشک و بمباران به کوهها و خیابانهای پائین شهر آمده اند.

به گفته حضرت علی(ع) که می فرماید اگر در انبوه ابرها و یا در اعماق آبها (در دریا) قرار گیرید، آخر روزی دنیا را بدرود خواهید گفت، یعنی میمیرید پس اگر خدا بخواهد انسان هیچ مسئله ای برایش پیش نمی آید خوب دیگر مردم همه باید بفهمند جنگ یعنی چه؟ و رزم و جنگیدن در جبهه یعنی چه؟ و چه کمک هایشان را برای جبهه زیاد کنند.

خوب مادر این نامه من همه اش این حرفها شد ببخشید مرا

مادر جان امیدوارم که صبر را پیشه کنید و برای همه رزمندگان دعا کنید که همه ما احتیاج به دعا داریم

و به همه فامیل اگر توانستید یا آنها که سراغ من را می گیرند سلام برسانید و امیدوارم که جنگ به نفع اسلام هر چه سریعتر باتمام برسد.

به برادران و خواهران و شوهر خواهران و بچه های کوچک و بزرگ سلام برسانید.

ضمناً یک روز رفتم پیش غلام و پیش او بودیم آن هم پیش ما آمد. البته چند روز پیش بود، چون شاید می خواست به مرخصی بیاید. نمی دانم آمده یا نه

و همه بچه ها حالشان خوب است موید باشید.

صبح روز سه شنبه/ بیستم فروردین ۶۴

 

گالری تصاویر


سایر شهدا

درباره شهید

اشک شوق

درباره شهید مجید آخوندزاده ۷ ساله که بود، پدرش را از دست داد. مادرش بافندگی می کرد و روزگار می گذراندند. مجید برای یاد گرفتن

درباره شهید

هنر رسول

هنر رسول درباره شهید رسول کشاورز نورمحمدی به روایت برادر شهید برادرم دو سال بیشتر نداشت که پدرمان از دنیا رفت و ما را تنها

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search