نام : بهمن
نام خانوادگی : نجفی
نام مادر : –
نام پدر : التفاط
تاریخ تولد : ۱۳۳۹/۶/۲
محل تولد : تهران
وضعیت تاهل : مجرد
میزان تحصیلات : –
سن اعزام : –
سن : ۲۶ سال
تاریخ شهادت : ۱۳۶۵/۴/۱۰
محل شهادت : مهران
عملیات : کربلای ۱
گردان : ستاد فرماندهی
یگان خدمتی : لشکر ۱۰ سیدالشهدا علیه السلام
مسئولیت شهید : فرمانده محور
مزار: تهران ، بهشت زهرا (س) قطعه ۲۷، ردیف ۷، شماره ۱۰
- با آن که سن و سال زیادی نداشت، اما مسئولیت های بسیاری پذیرفته بود.
- بسیار مراقب پدر و مادر خود بود.
- وصیت کرده بود پس از شهادت، خانه اش را بفروشند و خرج چشمهای نابینای پدرش کنند.
- پیش از عملیات کربلای یک، فهرستی از شهدای این عملیات نوشته بود که نام خودش نیز در میانشان قرار داشت. همینطور هم شد و در آن عملیات به فیض شهادت رسید.
زندگینامه
بهمن نجفی در دومین روز شهریورماه ۱۳۳۹ در محله جوادیه در جنوب شهر تهران دیده به جهان گشود. پدرش با نفت فروشی، نان حلال در سفره خانواده می گذاشت.
وی در سال ۵۸ عضو سپاه تهران شد و از ابتدای جنگ به جبهه های حق علیه باطل شتافت و با توجه به تجربیات و توانمندی هایی که داشت، به عنوان فرمانده گردان و سپس فرمانده محور، مشغول خدمت شد.
او ازدواج ناموفقی داشت که منجر به جدایی شد.
این سردار نام آشنای لشکر ۱۰ سیدالشهدا را به تواضع و ساده زیستی اش می شناسند. او با وجود آنکه فرمانده بود، بسیار افتاده و خاکی رفتار می کرد. تمایلی به پست و مقام نداشت و با همه رزمندگان، همدم و رفیق بود.
از دیگر خصوصیات برجسته ایشان؛ شجاعت بود. وی با توجه به آنکه فرمانده محور بود، به خوبی مسئولیت خود را ایفا می کرد و با تدبیر و شجاعتی که داشت، در گیرودار عملیات، در خط مقدم قرار می گرفت و نیروهایی که بینشان فاصله افتاده بود را با هم الحاق می کرد.
سرانجام وی درحالی که تنها ۲۶ سال داشت، دهم تیرماه ۱۳۶۵در عملیات کربلای یک (فتح مهران) به فیض شهادت رسید.
درباره شهید
۲۱ ساله ای با ۲۱ مسئولیت مهم
سن و سالش را که حساب کنی، به رقم عجیب و غریبی نمی رسی، اما وقتی فهرست مسئولیت هایش را می بینی، متعجب می شوی.
- فرمانده گردان ۶ سپاه تهران
- فرمانده گردان مقداد
- فرمانده گردان بلال
- حضور در لبنان
- معاون فرماندهی تیپ یکم عمار
- مسئول محور تیپ ۱۰ سیدالشهدا علیه السلام
- معاون تیپ عمار
- مسئول طرح و عملیات تیپ ۱۰ سیدالشهدا علیه السلام
- و…
و جالب این که فردی با این درجات و مقامات عالیه، در نهایت حتی از سپاه هم استعفا داد و به عنوان نیروی آزاد در عملیات کربلای یک حضور یافت و سرانجام با عنوان بسیجی به شهادت رسید.
خاطرات
محمدعلی فلکی (همرزم شهید)
از تجمل گرایی و رفاه طلبی بیزار بود. متنفر بود از بی دردی.
او به خاطر جو محل زندگی اش، روحیه و خصلت جنوب شهری داشت و تواضع در رفتارش موج می زد. او در همه چیز از تجملات پرهیز می کرد؛ در غذا خوردن، در لباس پوشیدن، حتی در استراحت!
توجه ویژه ای به حضور در نمازجمعه داشت و همیشه مرخصی خود را طوری تنظیم می کرد که بتواند در نمازجمعه تهران حضور یابد.
از طرفی، حضور در جبهه و مقابله با دشمنان را بزرگترین عبادت و خدمت به اسلام می دانست.
محبوب رزمندگان بود و همه از هم کلام شدن و هم گردان بودن با او احساس غرور می کردند و لذت می بردند.
به یاد نمی آورم کسی از او گله یا شکایتی کرده باشد. همواره حقوق دیگران را بر حق خود مقدم می دانست.
در عملیات کربلای یک (آزادسازی مهران) در همان اولین شب عملیات به شهادت رسید. حالات و وضعیت ایشان پیش از عملیات کربلای یک، متفاوت از همیشه بود و روحانی تر از عملیات های دیگر. رفتار و گفتارش با همیشه فرق داشت. آن عملیات حتی لباس رزمش هم متفاوت از همیشه بود.
شهید بهمن نجفی درباره بسیج می گفت: بسیج پشتوانه سپاه نیست؛ بلکه پشتوانه تمام انقلاب است.
ایشان همچنین درباره سپاه می فرمود: هیچکس بهتر از امام، سپاه را نشناخته و ارزش و اهمیت سپاه را نمی داند.
ولی ورزغی (دوست و هم محل)
من و بهمن در محله جوادیه تهران با یکدیگر هم محل و هم بازی و همکلاس بودیم.
او که با حاصل دسترنج پدرش بزرگ شده بود، خود نیز بسیار زحمتکش و ساده و بی آلایش بود.
بسیار شکیبا بود و در مقابل مشکلات، صبر پیشه می کرد.
نسبت به همه احترام قائل بود به همین دلیل هم محبوب همه بود.
نادر معصومی (دوست و هم محل شهید)
یادم می آید که بهمن همیشه در تظاهرات علیه رژیم شاهنشاهی شرکت می کرد. یک بار هم افسر گارد شاه او را زده بود.
با شروع جنگ، از همان ابتدا رفت برای دفاع از کشور.
گاهی در منطقه او را می دیدم. یکبار آمد به محلی که ما مستقر بودیم. موتور یا ماشینش را پارک می کرد. شبانه می رفت برای شناسایی. دمادم صبح که می شد، می آمد. یک صبحانه جبهه ای می خورد و بازمی گشت.
***
بعد از شهادت بهمن، در مراسم ختم، زنی بود که خیلی بی تابی می کرد و با آه و فغان، بر سر و صورت خود می زد. وقتی از او دلیل گریه هایش و شناختش از شهید را پرسیدند، گفت: بچه هایم یتیم شدند.
موضوع از این قرار بود که بهمن حقوق اندک خود را به بچه های یتیم آن زن می بخشید و این انفاق او، پس از شهادتش آشکار شد.
***
از دیگر کارهای بزرگی که کرد، این بود که وقتی می خواستند به او خانه بدهند، قبول نکرده بود. گفته بود من خودم خانۀ کوچکی دارم. این خانه را بدهید به کسی که چهار پنج فرزند دارد.
سید علی لقمانی (همرزم شهید)
شهید بهمن نجفی به عنوان نیروی آزاد در عملیات کربلای یک حضور یافته بود.
او در تحلیل خود می گفت: عراق، مهران را رها می کند و تمرکزش را می گذارد بر ارتفاعات.
وی با گلوله مستقیم توپ به شهادت رسید و پیش بینی اش هم درست از آب درآمد. عراق از مهران عقب کشید، شهر آزاد شد و درگیری به ارتفاعات قلاویزان کشیده شد.
حسین بیجاری (همرزم شهید)
برای عملیات کربلای یک در مهران، ما در گردان حضرت علی اصغر علیه السلام بودیم.
شهید بهمن نجفی از گردان ۶ را پیش از عملیات می شناختم.
او قبل از عملیات، در یک دفترچه، اسامی شهدای عملیات را نوشته بود! در یکی از ردیف های لیست نام خودش را هم ثبت کرده بود!
بعد از عملیات، وقتی که فهمیدیم ایشان به شهادت رسیده، بسیار تحت تأثیر قرار گرفتیم.
کلام شهید
کلام شهید بهمن نجفی
«اگر این بدن های ما ساخته شده است که آخر کار بمیرد، پس چرا در راه خدا با شمشیر قطعه قطعه نشود.»
نمایه محتوا : گنجینه ل۱۰ / تولید
One Comment
۲ اردیبهشت ۱۳۹۹ at ۹:۲۱ ب٫ظ
علی
سلام و درود بر شما که یاد شهیدان را زنده نگه میدارید
لطفا اطلاعات درج شده در خصوص شهید بهمن نجفی را بر اساس اطلاعات ارسالی اصلاح فرمایید.