شهید حسن احمدی شهرابی

نام: حسن

نام خانوادگی: احمدی شهرابی

نام مادر: رقیه

نام پدر: رضا

تاریخ تولد: ۱۳۴۵/۱۲/۱۴

محل تولد: تهران

وضعیت تاهل: مجرد

میزان تحصیلات: دیپلم (عمران)

سن: ۲۰ سال

تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۴/۱۹

محل شهادت: مهران

عملیات: کربلای۱

گردان: زهیر

یگان خدمتی: لشکر ۱۰ سیدالشهدا علیه‌السلام

مزار: تهران، بهشت زهرا قطعه۵۳، ردیف۱۱۹، شماره۱۸

زندگینامه

شهید حسن احمدی شهرابی، چهاردهم اسفند ۱۳۴۵ ، در تهران چشم به جهان گشود. پدرش رضا، راننده بود و مادرش رقیه نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته عمران درس خواند و دیپلم گرفت.

وی در سال پنجم ابتدایی، در دبستان نقش موثری در بر پاکردن مراسم راهپیمایی و تظاهرات بر علیه رژیم طاغوت داشت؛ بطوریکه رئیس دبستان او را در دفتر خود احضار کرد و به اخراج از مدرسه تهدید نمود؛ ولی او با وجود داشتن سن کم، با روحی بزرگ و سرشار از عشق به اسلام همچنان استوار در جهت سرنگونی رژیم ستم شاهی به فعالیت های خود در مدرسه و بیرون از مدرسه ادامه داد.

۱۷ سال را که تمام کرد، در تابستان ۱۳۶۲ برای اولین بار در جبهه های حق علیه باطل حضور یافت و در آخر تابستان با اتمام ماموریتش جهت ادامه تحصیل به تهران بازگشت. در هنرستان فنی شهید دوران، متوسطه خود را آغاز نمود. در همین سال بود که طرح لبیک یا خمینی از طرف سپاه پاسداران به اجرا درآمد و حسن با حضور فعال خود در این طرح، بار دیگر در اواخر سال ۱۳۶۲ در جبهه های نور علیه ظلمت حضور یافت و در کنار دیگر همرزمان خود در عملیات خیبر با دشمنان اسلام به ستیز برخاست. بعد از اتمام مامویت خود به هنرستان بازگشت و با کوشش هرچه بیشتر در جهت جبران عقب افتادگی، همت نهاد و پس از چند ماه تلاش فراوان توانست سال تحصیلی ۶۳-۶۲ را با موفقیت به اتمام رساند؛ اما او نمی توانست که ایام تعطیلات تابستان را در پشت جبهه و دور از همرزمان به سر برد و برای یاری رزمندگان به سوی جبهه شتافت و پس از سه ماه ایثار و فداکاری جهت ادامه تحصیل به تهران بازگشت و با کوشش هرچه بیشتر در فراگیری دروسش همت گمارد.

وی بار دیگر در اوایل اسفندماه ۱۳۶۳ راهی جبهه های نبرد گردید و در عملیات بدر شرکت کرد. در همین عملیات بود که برادر کوچکتر او بر اثر اصابت ترکش آر پی جی مجروح گردید؛ ولی این مسئله باعث نشد که صحنه نبرد را رها سازد، بلکه به نبرد خود کماکان تا اتمام عملیات ادامه داد و پس از آن جهت آگاهی از وضع برادر خود به تهران مراجعه نمود. بعد از گذشت چند روز مجدداً به جبهه بازگشت و تا اواخر تابستان ۶۴ در جبهه حضور داشت. برای جبران عقب ماندگی درس و شرکت در امتحانات آذرماه رزمندگان، به تهران بازگشت و بعد از امتحانات مجدداً به سوی جبهه شتافت و در عملیات پیرزمند والفجر ۸ (فتح فاو) شرکت نمود. بعد از عملیات تسویه گرفت، به تهران بازگشت؛ ولی بعد از چند روز همراه تعدادی از همکلاسی ها و دبیران خود به جبهه اعزام گریدد و در تیپ سیدالشهداء گردان زهیر، برای آماده سازی هرچه بیشتر برای عملیات آینده به فراگیری فنون نظامی مشغول شد و سپس در عملیات فکه در سیزدهم اردیبهشت ۱۳۶۵ شرکت نمود.

با آغاز عملیات کربلای ۱ مجدداً به سوی جبهه شتافت. پس از حماسه آفرینی های بسیار در این عملیات به گفته همرزمان او بعد از به هلاکت رساندن بیش از ۲۰۰ نفر از مزدوران کافر بعثی صبحگاه هفدهم تیر ۱۳۶۵ در قلاویزان مهران به درجه رفیع شهادت نائل گردید.

 

وصیتنامه

بسم الله الرحمن الرحیم

ان الله اشتری من المومنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه

خدا جان و مال اهل ایمان را به همان بهشت خریداری نمود.

وصیت بنده حقیر و محتاج درگاه حق تعالی به خانواده و دوستان و بستگان که با توجه به این وصیت نامه های شهداء راه آقایمان حسین(ع) را پیموده و ادامه دهند تا به کاروان آن بزرگوار برسند.

من گواهی میدهم که خدا یکی است و شریکی ندارد و خالق همه چیز و هر کسی هست و حضرت محمد(ص) فرستاده او و رسول اوست و برای هدایت مردم آمده است و علی (ع) و یازده فرزند دیگرش جانشین او و رهبر و پیشوای مردم هستند و خمینی بت شکن، این مرد خدا، این اسوه استقامت نائب به حق امام زمان(عج)است و بر همه واجب است که تا پای جان پیرو و تسلیم آن زعیم القدر باشد.

من گواهی می دهم که روز قیامت وجود دارد و حق است و هر کس به اندازه ای خوبی کرده باشد پاداش، و هر کس به اندازه ذره ای بدی کرده باشد کیفر و عذاب خواهد دید.

ای مردمان جهان به شما می گویم که در زندگی بنده یکی باشید که آن هم خداست و سعی کنید واقعا بندگی کنید چرا که بنده گی کردن این نیست که در زبانم بگویم خدایا تو را می پرستم بلکه در آیه ای از قرآن خدا می فرماید: احسب الناس ان یترکوان یقولو آمنا و هم لایفتنون

آیا مردم چنین پنداشته اند بصرف اینکه ما به خدا ایمان آوردیم رهایشان کنند و بر این دعوی امتحانشان نکنند؟ بدانید که باید بنده گی کردن را به مرحله عمل برسانیم و دست از خودپرستی و شهوات و دنیا دوستی برداریم و دل به این دنیا خوش کردن و به مقام رسیدن و یا خود بزرگ دانستن و دل به زن و فرزند و خانه و زندگی را کنار بگذاریم. اینها را باید بیرون بریزیم و بنده یکی باشیم و او را عبادت و به سوی او برویم که غیر از او کسی نیست و قلب و دلمان را از بت هائی که خودمان ساختیم پاک کنیم و خود را از اسارت نفس آزاد کنیم. و آن موقع است که آزادی را حس می کنیم و آنگاه از داشتنش لذت می بریم و برای یک لحظه هم که شده فکر کنیم و بیاندیشیم که چقدر بت در بتکده دل می پرستیم که خود را رها کنیم، خود را آزاده کنیم و این را بدانید که هر وقت بتهای داخلی را نتوانستید بشکنید می توانید بتهای خارجی را هم بشکنید و هواهای نفسانی را خفه کنید تا برابر غیر خدا نلغزید پس برخیزید و بلند شوید و با ذکر و یاد خدا و پرستش او و با سلاح لا الله الا الله و محمد رسول الله پیش روید که نیست خدائی جز الله، نیست قدرتمندی جز الله، چون تمامی قدرتها، قدرت اوست و قدرت او بی نهایت است. آمریکا و شوروی هر چه قدرت داشته باشند همه قدرت خداست پس خدا یا تمام قدرتها برای ماست چون که ما برای رضای تو میجنگیم به فرمان تو  می جنگیم (یدالله فوق ایدیهم) پس به پیش بروید چون آموزنده ترا از الله کسی نیست مهربان تر از خدا کسی نیست. پس اگر تا الان در خواب غفلت بودید و غرق در گناهان بودید توبه کنید و به سوی او باز گردید که او توبه را قبول می کند.

سخنی دارم با تمام برادرانی که در کنارشان بودم هیچگاه دست از امام عزیز بر ندارید و یار و پشتیبان او باشید. از برادران عزیز می خواهم که به یکدیگر احترام بگذارند و مهربان باشند و احکام و اخلاق اسلامی را بخوبی فرا بگیرید. از شما میخواهم همراه روحانیون مبارز با دشمنان داخلی و خارجی به ستیز برخیزید و نبرد کنید و یک لحظه هم از مبارزه دست بر ندارید و از جنگ خسته نشوید.

از شما ملت حزب الله میخواهم که امر به معروف و نهی از منکر را در جامعه بر قرار نگهدارید و همدیگر را نصیحت کنید.

۱۱/۲/۶۵

حسن احمدی شهرابی

نمایه محتوا : بازتولید (جمع‌آوری اینترنتی و فضای مجازی)

گالری تصاویر

سایر شهدا

درباره شهید

اشک شوق

درباره شهید مجید آخوندزاده ۷ ساله که بود، پدرش را از دست داد. مادرش بافندگی می کرد و روزگار می گذراندند. مجید برای یاد گرفتن

درباره شهید

هنر رسول

هنر رسول درباره شهید رسول کشاورز نورمحمدی به روایت برادر شهید برادرم دو سال بیشتر نداشت که پدرمان از دنیا رفت و ما را تنها

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

۲ Comments

  1. ۱۰ آذر ۱۴۰۰ at ۱:۲۱ ب٫ظ

    ناشناس

    پاسخ

    من درباره ی این شهید تحقیق کردم

    1. ۱۱ آذر ۱۴۰۰ at ۹:۲۸ ب٫ظ

      admin2

      پاسخ

      با سلام
      ضمن تشکر از شما، اگر تمایل دارید نتایج تحقیقاتتان را با ما به اشتراک بگذارید تا صفحه شهید، غنی تر گردد
      ان شالله عنایت شهید شامل حالتان شود
      یا علی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search