شهید حسن باقری

نام: حسن   |   نام خانوادگی: باقری مورچه خورتی   |   نام مادر: حشمت روحانی   |   نام پدر: ابراهیم   |   تاریخ تولد: ۱۳۳۹   |   محل تولد: تهران   |   وضعیت تاهل: مجرد   |   سن: ۲۷ سال   |   تاریخ شهادت: ۱۳۶۶/۱/۱۸   |   محل شهادت: شلمچه   |   عملیات: کربلای ۸   |   گردان: حضرت زینب سلام الله علیها   |   یگان خدمتی و مسئولیت شهید: ل۱۰   |   مزار: تهران – بهشت زهرا(س) – قـطعـه ۲۷ ردیف ۵۳ شماره ۱

  • در سازمان انرژی اتمی استخدام شده بود. همان موقع، یکبار دشمنان، او را هدف قرار دادند اما موفق نشدند.
  • حقوقش را به فقرا کمک می کرد و این مطلب را به هیچکس نمی گفت.
  • زمانی که برای مداوای زخمش به بیمارستان مراجعه کرده بود، با دیدن شلوغی آنجا، به خانه برگشت تا دیگران مداوا شوند.

زندگینامه

شهید حسن باقری سال ۱۳۳۹ در تهران متولد شد. پدرش ابراهیم و مادرش حشمت روحانی نام داشت.
حسن تحصیلات ابتدائی را در مدرسه هنربخش شروع کرد و تا کلاس هفتم به درس خواندن ادامه داد.
وی پس از گذراندن دوران سربازی، حراست سازمان انرژی اتمی را بر عهده گرفت و هم‌زمان در پایگاه بسیج نیز فعال بود. در زمانی که استخدام سازمان انرژی اتمی بود، منافقان او راه هدف گرفتند اما موفق نشدند.
تقریبا از ابتدای جنگ در جبهه بود و با سمت آرپی‌جی زن خدمت می کرد و سرانجام در تاریخ ۱۸ فروردین ۱۳۶۶ حین عملیات کربلای ۸ با اصابت تیر مستقیم به گلو به فیض شهادت رسید. پیکر پاکش در قطعه ۲۷ بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد.

خاطرات

شهید حسن باقری هر چه حقوق می گرفت را به فقرا کمک می کرد. این موضوع را پس از شهادتش همه فهمیدند، وقتی که چند نفر غریبه آمدند، سراغ او را گرفتند و گفتند: او در زمان حیاتش به ما کمک مالی می کرد.

 

برادر شهید

برادرم همه را به نماز اول وقت و عدم ترک نماز جمعه دعوت می کرد. می گفت: اگر می خواهید در زندگیتان خیر و برکت باشد نماز را ترک نکنید.

*   *   *

وقتی که از عملیات برمی گشت، گاها نصف شب به منزل می رسید.

یک روز کنجکاو شدم که چرا این موقع می آید؟!… زمانی که خواستم از او بپرسم، در اتاق را باز کردم و دیدم پایش به شدت زخمی شده است.

به او گفتم: این زخم باید پانسمان شود.
فهمیدم که خودش به بیمارستان نجمیه مراجعه کرده بود، اما وقتی که دیده بود آنجا تعداد زخمی‌ها بسیار زیاد است، به خانه بازگشته بود.

درد را برای خود خرید و گفت: از من واجب تر خیلی هست.

او از شدت درد، مرتبا زیر دوش آب سرد می رفت. بعدها هم با همان پا دوباره در عملیات شرکت کرد.

منبع: گنجینه ل۱۰

سایر شهدا

درباره شهید

اشک شوق

درباره شهید مجید آخوندزاده ۷ ساله که بود، پدرش را از دست داد. مادرش بافندگی می کرد و روزگار می گذراندند. مجید برای یاد گرفتن

درباره شهید

هنر رسول

هنر رسول درباره شهید رسول کشاورز نورمحمدی به روایت برادر شهید برادرم دو سال بیشتر نداشت که پدرمان از دنیا رفت و ما را تنها

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search