شهید حسین سوری
نام پدر: ابراهیم
نام مادر: صغری
تاریخ ولادت: ۱۳۴۳/۶/۱۰
محل ولادت: تهران
تاریخ شهادت: ۱۳۶۶/۱/۱۸
محل شهادت: شلمچه
عملیات: کربلای ۸
گردان: ؟
مزار: تهران – بهشت زهرا(س) – قطعه ۲۸ ردیف ۹۹ شماره ۱ مکرر
زندگینامه شهید حسین سوری
شهید حسین سوری دهم شهریور ۱۳۴۳، در تهران چشم به جهان گشود. پدرش ابراهیم، لحاف دوز بود و مادرش صغری نام داشت.
حسین تا پایان دوره متوسطه در رشته علوم تجربی درس خواند و دیپلم گرفت.
وی کارمند وزارت اطلاعات بود که با آغاز جنگ به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت.
حسین سوری مدتی هم در مقر شمسطار لبنان به کارهای فرهنگی مشغول بود.
او سرانجام در هفدهمین روز سال ۱۳۶۶، در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به سر و صورت شهید شد.
مزار او در قطعه ۲۸ بهشت زهرای تهران واقع است.
وصیتنامه شهید حسین سوری
بیدار شویم و عمر باقیمانده را که نمی دانیم چه مدت است و شاید چند لحظه و چند صباحی بیش نباشد را در راه کسب رضا خدا تلاش کنیم . آنان که رفتند به سرمنزل مقصود و لقای معبود رسیدند و خوشا به حالشان و ما بکوشیم که از ادامه دهندگان راه خونینشان باشیم که رسولان صالحی برای رساندن ندای حقشان باشیم و بکوشیم تا خودمان را به این قافله که قافله سالارش حضرت سید الشهدا حسین بن علی(ع) است برسانیم.
قسم به خون شهیدان، به خون به ناحق ریخته شهداء، قسم به آه و ناله مادران داغ دیده و قسم به اشک کودکان پدر از دست داده و قسم به داغ جگر های پدران پسر از دست داده و قسم به انقلابمان و قسم به رسالتمان و قسم به ایمان و اراده مان که ما رزمندگان اسلام دست در دست یکدیگر منسجم و قدرتمند و با عزمی آهنین و تکبیرگویان به گرد شمع وجودت (ولایت) حلقه می زنیم و در این مسلخ عشق و این کربلای ثانی پروانه وار با سوختنمان راه و رسم عشق بازی و جانبازی را به راهیان فردا و فرداهای این راه خواهیم آموخت.
ای مردم شهیدپرور، آماده باشید راه درازی در پیش است، ولی صبح پیروزی و نصرت خدا نزدیک است. به اماممان و پیشوایمان، به مراد و راهبرمان اقتدا کنید، حاضر شوید وضوی خون بگیرید. از کثرت سختیها و شدت مصائب نهراسید. از قدرت پوشالی و شیطانی غاصبان و ظالمان، ترسی به دل راه ندهید. پشت سر اماممان حرکت کنید که کربلا و قدس در دل راه قوی دارید خدا با ماست و خدا بس است برای کسانی که به او توکل کنند.
از خدا می خواهم که مرا با وضعی ببرد که آن دنیا در مقابل بدن کبود حضرت زهرا«س» و فرق شکافته امیرالمومنین(ع) و جگر پاره پاره امام حسن(ع) و سر بریده امام حسین(ع) و بدن چاک چاک علی اکبر(ع) و گلوی شکافته علی اصغر(ع) شرمنده و روسیاه نباشم، و این آخرین تمنای من از معبودم است.
نامه های شهید حسین سوری
نامه ۱
بسم رب الشهدا و الصدیقین
به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان.
با سلام بر یگانه منجی عالم بشریت حضرت مهدی (عج) و با درود بر نائب خلفش امام روح الله
و با سلام و درودی خالصانه بر تمامی شهدا، مجروحین و مفقودین و اسرای جنگ تحمیلی.
دوست دارم تشنه لب باشم و به هنگام شهادت
جرعهای نوشم ز دست ساقی کوثر بمیرم
امیدوارم آن لحظهای که با قلبی مالامال از عشق به حسین (ع) قدم در بارگاه و حرم مطهرش میگذارید و عاشقانه و پروانهوار بر گرد شمع حرمش به طواف میروید، به یاد شهدا و دیگر کسانی که آرزویشان رسیدن به کربلا بود، باشید.
به یاد کسانی باشید که قلب و روحشان به یاد حسین (ع) زنده بود و در راه رسیدن به نینوای او عاشقانه در خون خود آرمیدند.
برادر عزیزم احمد
امیدوارم آن روز به یاد این برادر حقیرت باشی و بدان که اگر خدا این فوز عظیم را نصیب این عاصی گرداند و مرا لایق و سزاوار این مقام رفیع ببیند و اگر قدرت و توان شفاعت را به من بدهد تو و تمام عزیزانی را که برای اسلام و انقلاب و امام از جان خود نیز میگذرند را فراموش نخواهم کرد. امیدوارم که مرا در دعاهایت فراموش نکنی و از خدا برایم طلب مغفرت نمایی
به امید زیارت کربلا و آزادی قدس عزیز
والسلام
۲۷ اردیبهشت ۱۳۶۵
مسجد جامع نارمک
برادر کوچکت حسین سوری
نامه ۲
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و درود بر حضرت بقیه الله الاعظم ارواحنا له الفداء
و با سلام بر امام عزیزمان رهبر محرومان و مستضعفان جهان و با درود به روان پاک شهدای گلگون کفن انقلاب اسلامی ایران.
خدمت پدر و مادر عزیزم سلام عرض میکنم. انشاءالله که حالتان خوب است و همگی در پناه آقا امام زمان صحیح و سالم و خوش و خرم باشید.
پدرجان! چشمهایتان چطور است؟ انشاءالله که خوب است و ناراحتی از این بابت نداشته باشید. ضمنا اسماعیل هم دیروز ۱۲/۱۱ اینجا پیش من آمد و فعلا با هم هستیم. خدمت همگی شما سلام میرساند. مادر جان حالت چطور است؟ با آمدن اسماعیل به جبهه به من ثابت شد تو آن مادری هستی که بهشت زیر پای اوست و همان مادری هستی که حضرت فاطمه به او افتخار میکند، مادر جان صبور باش. انشاءالله که خدا صبر و طاقت حضرت زینب (س) را به شما عطا کند. با خواست خدا طولی نکشید که میآییم و با یکدیگر به کربلا میرویم. دلت را به خدا بسپار و نگران نباش و توکل بر خدا کن.
خدمت برادر عزیزم حسن سلام عرض میکنم. انشاءالله که حالتان خوب باشد. برادر جان خوب است که در حال دعا و نماز، یادی هم از ما بکنی و برای امام و تمام سنگرنشینان از خدا صبر و استقامت و نصرت بخواهی.
حسن جان! با آمدن اسماعیل مسئولیت تو سنگینتر شده است و باید استقامت و کوشش بیشتری از خود نشاندهی. انشاءالله که در کارهایت موفق باشی. ضمنا جواب نامه را هرچه زودتر بفرستی بهتر است، چونکه ما در هر لحظه ممکن است منتقل شویم. میدانی که حمله بزرگی در پیش داریم تا انشاءالله در این دهه فجر و سالگرد انقلاب، پیروزیمان هدیهای باشد برای امام و امت عزیز و خانوادههای شهدا، انشاءالله.
خدمت خواهران عزیز و گرامیم یکایک سلام عرض میکنم. انشاءالله که همگی خوب و سرحال هستید و به درسهایتان میرسید و با جدیت تمام به یکدیگر در درس و کارهای خانه کمک میکنید. خدمت برادر گرامی داش محسن عزیز سلام عرض میکنم و از راه دور یک ماچ آبدار از لپهای ورقلمبیدهاش میکنم. دیگر بیشتر از این مزاحمتان نمیشوم. جواب نامه را هر چه زودتر بدهید که منتظر هستم. سلام مرا به دوستان و آشنایان و هر که جویای حال این حقیر است برسانید. مخصوصا بی بی.
به امید پیروزی هر چه زودتر اسلام بر کفر و حق برباطل و به امید دیدار در کربلا وعدگاه حزب الله.
خدانگهدارتان.
والسلام
حسین ۱۳ بهمن ۱۳۶۱
دوکوهه اندیمشک