شهید حسین صیدی

نام: حسین

نام خانوادگی: صیدی

نام مادر: ملیحه

نام پدر: آقامعلی

تاریخ تولد: ۱۳۳۷/۲/۱۲

محل تولد: شمیران

وضعیت تاهل: متاهل

میزان تحصیلات: دیپلم فنی الکترونیک – دانشجوی رشته زبان آلمانی دانشگاه علامه طباطبایی

سن: ۲۴ سال

تاریخ شهادت: ۱۳۶۱/۱۱/۱۸

محل شهادت: چذابه

عملیات: والفجر مقدماتی

گردان: حنظله

یگان خدمتی: لشکر ۱۰ سیدالشهدا علیه‌السلام

مزار: جاویدالاثر – بدون مزار

وصیت‌نامه

بسم الله الرحمن الرحیم

اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله و اشهد ان امیرالمومنین علی ولی الله

شب هنگام است. ساعت ۱۰:۲۲ در منزل خواهرم هستم و تصمیم گرفته ام وصیتنامه بنویسم اما نمی‌دانم از کجا آغاز کنم.

از وقتی خود را شناختم تا به حال لحظه ای از شر نفس اماره در امان نبوده‌ام و از لغزش در ریا پیوسته هراسناک بوده ام.

خدایا! تو را سپاس که از ابتدای زندگی‌ام مرا توفیق عنایت کردی تا با نام تو آشنا شوم. نور ایمان در قلبم تابش بگیرد و از ابتدا با کلام حیاتبخش قرآن آشنا شوم و متأسفم که آنچنان که باید با آن مأنوس نشدم و بهره لازم را نگرفتم.

خدایا! شرم تمام وجودم را به لرزه کشانده است که حق بندگی تو را ای معشوق، ای خالق، نتوانستم ادا کنم و در عوض، نفس را میدان تاخت و تاز هواها و وسوسه‌های شیطان قرار دادم.

خدایا! جرمم بس سنگین است و عظیم. هرگاه بر سنگینی گناهم می‌نگرم، از همه چیز ناامید می‌شود و هرگاه بر بیکران غفران و رحمت تو می‌نگرم، امید تمام وجودم را در بر می‌گیرد.

خدایا! تو را به اسم اعظمت، تو را به حق عزیزترین بندگانت، خاندان عصمت و طهارت، تو را به خون حسین(ع) که در اوج ایثار و وارستگی از هر چه غیر تو را به نمایش تاریخ گذاشت، مرا با رحمتت مواخذه فرما نه با عدلت

یا الله، یا من اقرب الینا من حبل الورید، ای خالق، ای اجود الاجودین، ای ارحم الراحمین، تا دم مرگ مرا لحظه‌ای به خود وا مگذار و تا نیامرزیده ای مرا از این دنیا مبر.

خدایا توفیق بر من عطا کن تا در پیشگاه تو شرمسار از عدم رضای تو نباشم و رضای تو را بر هر چیز مقدم بدارم.

خدایا تو شاهد باش که از مردن هراسی ندارم. اگر تشویشی هست، به خاطر سرافکندگی و شرمی است که در مقابل عدم انجام تکلیف دارم و از اینکه پس از بینهایت لطف و کرم و نعمتت که بر من ارزانی داشتی، رضای تو را به دست نیاورده و حق بندگی ات را ادا نکرده از این دار امتحان بروم. تو خود شاهد باش که از تصورش چه حالی به من دست می‌دهد.

معذرت می‌خواهم انشایم خوب نیست. به هر حال آنچه متعلق به من است پول موتوری است که به دایی‌ام داده ام و نگرفته ام که ۸۰۰۰ تومان است و ۳۰۰ تومان در صندوق قرض‌الحسنه مسجد رسول اکرم(ص) اسلام‌شهر که حداقل مخارج کفن و دفن را کسر کنید و مابقی را به بنیاد شهید بدهید، همان بنیادی که خانواده شهدا و معلولین را اداره می‌کند که این انقلاب را به لطف خدا و به رهبری امام به اینجا رسانده اند و از عزیزترین چیزشان یعنی جانشان نیز در راه وصال به معشوق دریغ نکردند و به لقاء او نائل شدند. لباسها و وسایل مربوط به سپاه را هم تحویل سپاه بدهید تا جوانی دیگر و برادری دیگر از تبار هابیلیان تاریخ آماده شود و تفنگ افتاده بر زمین برادری شهید را بردارد و به مصاف خصمی رود که راه خدا را بر مومنین سد کرده اند و نور خدا را به دهان پلید و پست خویش می‌خواهند خاموش کنند. کتابهایم را نگه دارید برای برادرم مجید. یک ماه روزه برایم بگیرید و ۳ ماه نماز بخوانید. نماز وحشت را مبادا فراموش کنید. مرا در زیر پای شهیدان عزیز انقلاب در بهشت زهرا دفن کنید.

پدر و مادر عزیزم که شرمنده از ادای وظیفه فرزندی نسبت به شما بودم و خواهرانم و برادرم، امیدوارم مرگم باعث تحولی در شما بشود که پیش از گذشته و در همه حال رضای خدا را بر همه چیز ترجیح دهید و اساس زندگی و روابط خود را بخصوص با فامیل مکتب و دستورات آن قرار دهید.

من راضی نیستم کسانی که از انسانیت فرسنگها دورند و به مقدسات اسلام و انقلاب نه تنها معتقد نیستند، بلکه توهین می‌کنند، در مجلس ترحیم من شرکت کنند.

پیام شهید

شما را قسم می‌دهم به جان مهدی (ارواحنافداه) که شاید بعضی سعادت زیارتش را در شب حمله پیدا کرده باشید، ما را از دعای خیر خود محروم نکنید.

نمایه محتوا: ارسالی کاربران

گالری تصاویر

سایر شهدا

درباره شهید

اشک شوق

درباره شهید مجید آخوندزاده ۷ ساله که بود، پدرش را از دست داد. مادرش بافندگی می کرد و روزگار می گذراندند. مجید برای یاد گرفتن

درباره شهید

هنر رسول

هنر رسول درباره شهید رسول کشاورز نورمحمدی به روایت برادر شهید برادرم دو سال بیشتر نداشت که پدرمان از دنیا رفت و ما را تنها

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

۴ Comments

  1. ۷ فروردین ۱۴۰۲ at ۱۰:۲۵ ق٫ظ

    غلامپورمقدم

    پاسخ

    سلام عرض تبریک به خانواده معظم صیدی ،آفرین به عزم تان،خیلی عالی جمع آوری شده این آثار با تقدیر از عوامل مخلص این رسانه ی ارزشمند ،راهشان مستدام و خیراتشان نصیب تان

  2. ۱۳ بهمن ۱۴۰۱ at ۱:۴۹ ق٫ظ

    ناشناس

    پاسخ

    گلی گم کرده ام می جویم او را به هرگل میرسم میبوسم او را روحت شاد حاج خانم صیدی

  3. ۱۰ آذر ۱۴۰۱ at ۲:۳۴ ب٫ظ

    گمنام

    پاسخ

    ارادتمند حسین آقای صیدی و والدین گرانقدرش
    به امید اینکه روزی دست مارا بگیرند و شفاعتمون کنن.

  4. ۵ آذر ۱۴۰۱ at ۱:۲۲ ق٫ظ

    مهری سحری

    پاسخ

    خوش،ب سعادتشش..دست مریزاد ب مادرت…روحش شاد.همسایه ی حاجیه خانم صیدی ام….اخر سر ب ارزوت پسرت رسیدی…شفیع ما باش اقاحسین….روحتشاد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search