نام : حمیدرضا
نام خانوادگی : شادلو
نام مادر : فاطمه افتخاری پارسا
نام پدر : غلامرضا
تاریخ تولد : ۱۳۴۷
محل تولد : کرج
وضعیت تاهل : مجرد
میزان تحصیلات : دیپلم
سن : ۱۸ سال
تاریخ شهادت : ۱۳۶۵/۱۰/۲۳
محل شهادت : شلمچه
عملیات : مرحله دوم کربلای۵
رجعت و خاکسپاری: ۲۸ اسفند ۱۳۶۵
یگان خدمتی : لشکر ۱۰ سیدالشهدا علیه السلام
گردان: حضرت علی اکبر(ع)
مزار: چهارصد دستگاه
زندگینامه
با ادب فراوان به آقا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ونایب برحقش امام خمینی و با درود بیکران بر تمامی خانواده هاى شهدا، اسرا، مفقودین و جانبازان.
خدایا تو را سپاس می گویم از اینکه مرا در زمانی قرار دادى که بتوانم حسین گونه باشم و در جمع یاران وفادار تو قرار گیرم.
حسین(علیه السلام) جان! نظر لطفی کن که بتوانم لایق شهادت شوم.
سلام بر پدرومادر بزرگوارم، امیدوارم همانطور که تا به حال صبورانه در راه اسلام قدم گذارده اید همانطور ثابت قدم بوده باشید. شهادت مرا و همرزمان مرا در کوچه هاى شهرمان فریاد بزنید تا کسانی که هنوز درخواب غفلتند از این خواب گران برخیزند.
خدایا! تو می دانی که شهادت کمال انسان است و افتخار من. امّا ای کاش صد جان داشتم و در راه اسلام و رهبرم جانفشانی می کردم
وصیتنامه
به نام خداوند قادر و متعال
سلام علیکم، ضمن سلام و آرزوی ظهور خدمت حضرت مهدی(عج) و سلام خدمت نائب بر حقش امام خمینی و سلام به محضر مبارک خانواده شهدا، معلولین، و جانبازان و آنهاییکه در آرزو و انتظار شهادت و جانبازی برای اسلام و میهن اسلامی هستند. سلام بر آنهایی که مدت ۷ سال جنگ را ادامه دادند و بعد از این نیز تا پیروزی کامل آن را ادامه داده و به پیش می روند. سلام بر مستضعفان و بالاخره سلام بر مسلمین.
بارالها به چه چیز وصیت کنم. با چه رویی و با چه قلبی با تو صحبت کنم. تو خودت می دانی بار گناهانم سنگین است و این سنگینی بر من فشار می آورد و کمرم را خم کرده است. بارالها اگر چه از گناه چهره ام زرد است، تو با شهادت و ریختن خون من زردی چهره ام را بپوشان و چهره ام را سرخ گردان تا در مقابل دیگر هم رزمان شهیدم خجالت نکشم و بالاخره بار گناهان مرا ببخش و به کسانی که گناه کرده ام نفسی عنایت فرما که من را حلال کنند و سخنی نیز با کسانی که بعد از من این وصیت نامه را می خوانند. آقایان برادران تا کی می خواهید برای بهتر خوردن و پوشیدن فعالیت کنید؟ بس کنید. به آغوش بی کران حق بپیوندید. مگر این بچه بسیجی ها و این پاسدار ها دل ندارند و خانه و کاشانه ندارند و نمی خواهند؟ ولی شما منصف باشید ببینید که آیا اینها هراس دارند و کارهای ناشایست می کنند؟ هرگز. این عزیزان در جبهه می خروشند. همیشه در صحنه هستند و به داده های خداوند قانع و شکرگزار هستند. تا دیر نشده مسیر خود را عوض کنید و به دریای خروشان رحمت ایزدی بپیوندید که اگر این کار را نکنید مطمئن باشید که پشیمان می شوید. و برادران امام را دعا کنید و هیچوقت اطراف او را خالی نکنید و از تاریخ عبرت بگیرید و مثل ملت کوفه نباشید و همیشه لبیک گو باشید. به سخنان پدرانه و پیامبرانه او گوش دهید. ای هیئت های عزاداری در ماه محرم و رمضان و صفر، و ای کسانی که به روز عاشورا می نگرید و افسوس می خورید . به خود آیید و یاران امام گردید و در صحنه باشید و با مستکبران شرق و غرب و منافقین به ستیز برخیزید.
سخنی نیز با خانواده ام: سلام ای پدر زحمت کش و مادر زحمت کش من. امیدوارم که من را ببخشید و من از روی شما شرمنده ام. چون نتوانسته ام به خوبی شما را راضی کنم و در زندگی همیشه برای شما مسئله سازی کرده ام. امیدوارم مرا حلال کنید و مرا ببخشید. پدر و مادر خوبم از راه دور و از سرزمین لاله ها روی شما را می بوسم و گرمی محبت شما را احساس می کنم و امیدوارم که بعد از شهادت من ناراحت نباشید. چون من با ایمان و علاقه راه خود را انتخاب کردم و امیدوارم شما این را حس کنید و گریه نکنید. چون من اصلاً راضی نیستم. در ضمن به برادران عزیزم نیز سلام عرض کرده و تک تک روی شما را می بوسم. روی منصور عزیز، ناصر عزیز و حمید عزیز و خواهر مهربان خود مهری عزیز را بوسه می زنم. برادران شما نیز من را حلال نمایید. امیدوارم فرخند ننه و تمامی فامیل ها نیز من را ببخشند و حلال کنند. برادران عزیز و پدر و مادر گرامی اگر جنازه ام را آوردند در فشند دفن کنید و اگر نیاوردند نیز گریه نکنید و ناراحت نباشید که ما در پیش یاران امام حسین (ع) هستیم. در پایان ضمن دعا برای شما عزیزان و ضمن آرزوی طول عمر برای امام عزیز روی شما عزیزان را می بوسم.
مورخه آذرماه – علی سلطانپور
نمایه محتوا : آرشیو سایت گردان حضرت علی اکبر(ع)