شهید داریوش (داود) جولانی

نام: داریوش (داود)

نام خانوادگی: جولانی

نام مادر: شمسی

نام پدر: ابوالقاسم

تاریخ تولد: ۱۳۴۵/۶/۲۰

محل تولد: تهران

وضعیت تاهل: مجرد

میزان تحصیلات: دانشجوی مهندسی برق (دانشگاه صنعتی شریف)

سن: ۲۰ سال

تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۲/۲۲

محل شهادت: پیچ انگیزه

عملیات: تک شرهانی

گردان: حضرت المهدی(عج)

یگان خدمتی: لشکر ۱۰ سیدالشهدا علیه‌السلام

مسئولیت: فرمانده دسته

مزار: تهران، بهشت زهرا (س)، قطعه۵۳، ردیف۱۴۳، شماره۶

زندگی‌نامه

شهید داریوش جولانی بیستم شهریور ۱۳۴۵، در تهران چشم به جهان گشود. پدرش ابوالقاسم، نجار بود. او را داوود نیز می نامیدند.

دوران تحصیلات ابتدایی را در دبستان پیمان گذراند و برای راهنمایی وارد مدرسه دکتر علی صورتگر شد. تابستان ها نیز در مسجد احمدیه به تعلیم و یادگیری قرآن مشغول می شد. پس از پایان راهنمایی وارد هنرستان فنی شد.

قبل از شروع انقلاب فعالیت های خود را در مسجد جامع نارمک آغاز کرد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز در همان مسجد به خدمت بسیج درآمد و به فراگیری فنون نظامی مشغول شد. پس از چندی وارد سپاه شد. سپس راهی جبهه های نبرد شد. بار اول در جبهه در پدافند هوایی مشغول انجام وظیفه شد. بعد از سه ماه خدمت به تهران بازگشت. اما خیلی زود دوباره راهی جبهه شد و این بار در پادگان دوکوهه اندیمشک مشغول خدمت گردید.

به تهران بازگشت و یک سالی را به درس و دین گذراند. سال ۱۳۶۳ در کنکور شرکت کرد و در رشته برق دانشگاه شریف پذیرفته شد.

برای بار سوم بدون خبر راهی جبهه شد و این بار به خط مقدم رفت و در عملیات والفجر ۸ شرکت کرد. در این عملیات مجروح شد و در بیمارستان بستری گشت، اما هنوز کامل خوب نشده بود که دوباره عزم رفتن کرد. این بار به عنوان فرمانده دسته خدمت کرد و سرانجام مصادف با ماه رمضان، در فکه به فیض شهادت رسید.

خاطره

در عملیات فاو، سنگرشان توسط خمپاره توسط دشمن به آتش کشیده شد.

چند تن از دوستان و همرزمانش به شهادت رسیدند. او نیز از ناحیه کمر مورد اصابت ترکش قرار گرفت و زخمی شد. تنها و غریب در بیمارستان بستری شده بود و حتی نگذاشته بود کسی به خانواده اش خبر دهد چون نمی خواست مزاحم آنها شود یا ناراحتشان کند.

هنوز کاملا خوب نشده بود که از مسئولان تقاضای رفتن به جبهه را می کند.

بسیار متواضع بود. هرگز از خودش تعریف نمی کرد. نه در جبهه از خودش حرف می زد، نه در خانه.

بعد از شهادتش بود که خانواده تازه از ماجرای مجروحیتش خبردار شدند.

نمایه محتوا: بازتولید (جمع‌آوری اینترنتی و فضای مجازی)

مطالب مرتبط

گالری تصاویر

سایر شهدا

درباره شهید

اشک شوق

درباره شهید مجید آخوندزاده ۷ ساله که بود، پدرش را از دست داد. مادرش بافندگی می کرد و روزگار می گذراندند. مجید برای یاد گرفتن

درباره شهید

هنر رسول

هنر رسول درباره شهید رسول کشاورز نورمحمدی به روایت برادر شهید برادرم دو سال بیشتر نداشت که پدرمان از دنیا رفت و ما را تنها

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search