شهید داوود آذری

شهید داوود آذری

نام خانوادگی: رضازاده آذری

معروف به: داود آذری

نام پدر: بابا

ولادت: ۱ اسفند ۱۳۳۴

محل تولد: تبریز

شهادت: ۱۸ فروردین ۱۳۶۶

محل شهادت: شلمچه

عملیات: کربلای ۸

گردان: حضرت علی اکبر(ع)

رجعت: ۲۸ خرداد ۱۳۸۶

آرشیو سایت گردان علی اکبر(ع)

 

زندگینامه شهید داوود آذری

داوود آذری در سال ۱۳۳۴ در شهرستان تبریز به دنیا آمد.

تحصیلات خود را از سن هفت سالگی آغاز کرد و تا کلاس سوم ابتدایی در مدرسه روزانه درس خواند و پس ازآن به صورت شبانه ادامه تحصیل داد و روزها را به کارگری پرداخت. او تا کلاس اول راهنمایی موفق به تحصیل شد.

وی پس از مدتی در سال ۱۳۵۷ به استخدام شرکتی به نام شرکت نوظهور درآمد و در آنجا مشغول به کار شد. در این زمان ازدواج کرد که حاصل آن یک پسر و یک دختر بوده است.

او عضو فعال بسیج بود و در مسجد محل بسیار فعالیت می کرد. حضور گسترده ای درصحنه های سیاسی و اجتماعی داشت و از تفکر انقلاب اسلامی دفاع می کرد.

وی در سال ۶۶ از طریق بسیج و داوطلبانه به جبهه های نبرد حق علیه باطل شتافت و به عنوان آرپی جی زن اهداف نظامی دشمن را مورد هدف قرارداد.

داود بزرگوار بسیار باوقار و در کارها با اخلاص بود. ازخودگذشتگی از ویژگی های بارز شخصیتی او بود. چرا که بارها از جانب مادرش برای حضور در جبهه منع شد اما او در پاسخ به مادر گفت: «مادر جان! همان طور که نماز واجب است، دفاع از میهن اسلامی نیز واجب است.»

سرانجام داود آذری  در هجدهم فروردین سال ۱۳۶۶ در منطقه شلمچه براثر اصابت ترکش خمپاره به درجه رفیع شهادت نائل شد. پیکر مطهر او ۲۰ سال بعد برگشت.

آرشیو سایت گردان علی اکبر(ع)

 

دلنوشته فرزند شهید داود آذری برای پدرش

شد سی و سه سال تمام!

در تمام این سه و سه سال و تمام روزهایی که با آرمان غنیِ تو قد کشیدم، نبوده سالی که میان اینها نجورمت! حضرت پدر

ولله جای این دست خطها و این اسناد زنده آرمان خمینی(ره) گوشه کمد نیست! و تو آرمانهای خونرنگ این مردم را بهتر از هر کسی میشناسی.

خوب میدانی که مردمانی مشتاقند هر پنجشنبه، ساعتها به کاغذ کاهیِ “حکم بازرس ویژه” با دست خط شهید رجایی؛ کارت شناسایی سازمان فدائیان اسلام با آن عبارت چشم نواز «اَلاسلامُ یعلوا وَ لایُعلی علیه» توی جعبه آینه خیره بمانند.

و چقدر خالی است جای پرچم منقش به نام کبیر الله که تو و هم مرامانت برای اهتزازش بر قلل رفیق کرامت و انسانیت مطاع جان ارزانی داشتید…

شرمنده ام … تا پیکرت برگردد عوالمی داشتم برای حجله

مزار نداشته ات

درست سال هشتاد و شش در پایان فراق بیست ساله همزمان با رجعت عاشقانه ات بود که عده ای خائنانه نه تنها حجله ها که نه حتی به سنگ نوشته هاو پرچم های مزار همرزمانت رحم نکردند…

بگذریم حضرت عشق

تمام آنچه از تو باقی مانده است اینها همه نیست…

پی نوشت: روحمان با یاد تمامی دلیر مردان هجده فروردین شصت وشش ، عملیات کربلای هشت شاد.

نامردی است یادی نکنم از شهید ذبیح الله نظری که می گویند میان آتش شدید و خاک و خل شلمچه در چنین ساعاتی فریاد زده: بچه هااااا ! داود آذری رو زدن.

آرشیو سایت گردان علی اکبر(ع)

سایر شهدا

درباره شهید

اشک شوق

درباره شهید مجید آخوندزاده ۷ ساله که بود، پدرش را از دست داد. مادرش بافندگی می کرد و روزگار می گذراندند. مجید برای یاد گرفتن

درباره شهید

هنر رسول

هنر رسول درباره شهید رسول کشاورز نورمحمدی به روایت برادر شهید برادرم دو سال بیشتر نداشت که پدرمان از دنیا رفت و ما را تنها

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search