نام: سید مجید
نام خانوادگی: صادقی
نام مادر: فتانه
نام پدر: سید صادق
تاریخ تولد: ۱۳۴۵
محل تولد: تهران/خمین
وضعیت تاهل: مجرد
میزان تحصیلات:دوم راهنمایی
سن: ۱۷ سال
تاریخ شهادت: ۱۳۶۲/۱۲/۱۶
محل شهادت: جزیره مجنون
عملیات: خیبر
گردان : گردان حضرت قاسم(ع)
مسئولیت: آر پی جی زن
یگان خدمتی: لشکر ۱۰ سیدالشهدا علیهالسلام
مزار: تهران، بهشت زهرا(س)، قطعه ۲۷، ردیف ۱۳ شماره ۵
نمایه محتوا: ارسالی مخاطبان سایت و جمع آوری اینترنتی
زندگینامه
شهید سید مجید صادقی فرزند سید صادق سال ۱۳۴۵ چشم به جهان گشود.
وی سال ۱۳۵۰ وارد مدرسه ابتدایی ارجمندی واقع در چهارراه فرزانه خیابان ارجمندی شد و با آنکه در آن دوره مدارس شاهنشاهی زیادی بود، ولی او وارد مدرسه اسلامی شد.
سپس در سال ۱۳۵۵ وارد مدرسه راهنمایی تابش واقع در ابتدای خیابان نیروی هوایی شد و تا دوم راهنمایی درس خواند. بعد از آن، در همان سن و سال به کار نجاری مشغول شد.
پس از پیروزی انقلاب شخصیت او دچار تغییر و تحول شد و دیگر بیشتر اوقات فراغت خود را به فعالیت در بسیج مسجد محل میگذراند.
با شروع جنگ، چندین بار از طریق پایگاه مالک اشتر واقع در خیابان خاوران – اتابک عازم جبهه شد و در عملیاتهای بیتالمقدس، والفجر و فتح خرمشهر شرکت کرد. او یک بار سال ۱۳۶۲ از ناحیه پشت گردن و سر مورد اصابت ترکش قرار گرفته و یک بار هم دچار موج گرفتگی شد اما بعد از به دست آوردن سلامتی عازم جبهه شد.
سرانجام بعد از حدود ۸ ماه حضور در جبهه در سن ۱۷ سالگی در تاریخ ۱۶/۱۲/۱۳۶۲ در جزیره مجنون حین عملیات خیبر با مسئولیت آرپیجیزن توسط بمبارانهای شیمیایی دشمن به فیض شهادت رسید و در قطعه ۲۷ بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد.
وصیتنامه
بسم الله الرحمن الرحیم
و لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم
به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان
به نام الله که رحمت و کمال او بی نهایت است.
به نام خدایی که همهی قدرتها در ید قدرت اوست.
و با سلام و درود بیکران بر اولیا و اوصیاء خداوند که آنها راهنمای بشر از گمراهی به طرف راه راست بودند و درود بیکران بر آخرین پیغمبر خدا محمد (صلی الله و علیه و آله) و با درود بر جانشینان وی از علی (علیه السلام) تا حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) که الان در غیبت هستند و با سلام و درود بیکران بر نایب بر حقش خمینی بت شکن و بازآورنده اسلام راستین و با درود بر شهدای انقلاب اسلامی که خونشان را برای نهالی که امام عزیزمان در این مرز و بوم کاشت نثار کردند و آن را آبیاری کردند که آن درخت بارور گردد و ثمرهاش به همه جای دنیا برسد و با درود بر رزمندگان دلیر اسلام.
و سخنی از این حقیر به شما امت امام
از شما خواهانم که دست از دامن رهبر عزیزمان کوتاه نکنید و پیوسته یار و یاور ایشان باشید که راه حقیقت را به ما و شما نشان داد و ما را از منجلاب فساد بیرون کشید و از شما میخواهم که از نفاقگر دوری کنید بلکه او را بکوبید، چونکه نفاق انقلاب را واژگون خواهد کرد و ثمره همهی خون شهیدان بر باد خواهد رفت و این را میدانید که خداوند از حق خودش خواهد گذشت اما از خون شهیدان خیر.
… و از شما برادران عزیز بسیج تقاضا دارم که هرگز سنگر اصلی را که مسجد است رها نکنید و همیشه در نمازهای جماعت شرکت نمائید و هرگز واجبات را ترک نکنید.
و از برادرانی که محصل هستند و کم سن و سال هستند و در بسیج خدمت میکنند این را میخواهم که اگر میبینند که بسیج آمدن آنها ضرری به درس آنها وارد میکند از بسیج آمدن خودداری کنند چونکه در آینده به شما درسخوانها و دانشآموزان برای صدور انقلاب احتیاج است، پس مدرسه هم نوعی سنگر است و آن را هم باید حفظ کرد.
و از برادران بسیجی و غیره که در امر خودسازی به من کمک کردند کمال تشکر را دارم و از شما میخواهم که اگر از من بدی دیدید و اگر دربارهی شما غیبت کردم مرا ببخشید و حلالم کنید. باشد که خداوند تعالی از سر تقصیرات من حقیر درگذرد.
و اما ای پدر و مادر عزیزم، میدانم که برای من زحمتها و مشقتها و نارحتیها کشیدید و مرا بزرگ کردید اما خودتان میدانید که من امانتی بیش برای شما از طرف خداوند نبودم و خداوند باز دوباره امانت خود را گرفت و اگر خواستید برای من گریه کنید این کار شما درست، بلکه باید برای امام حسین (علیه السلام) و ۷۲ یار باوفایش گریه کرد. باید برای زینب گریه کرد. امام حسین چون شهید گشت زینب بییار و غمخوار گردید. کسی نبود که زیر بغل ایشان را بگیرد اما برای شما کسانی هستند که شما را دلداری دهند.
و اما برادران عزیز آقا عظیم و آقا سجاد، از شما عاجزانه میخواهم که درستان را بخوانید و اگر از طرف من به شما ناراحتی رسیده است از شما میخواهم که مرا ببخشید و حلالم کنید.
و اما خواهر عزیزم، از تو میخواهم که برای خود دختری با پوشش اسلامی و با وقار باشی و هیچوقت به پدر و مادر روی تند نشان مده و به آنها کمک کن.
و از شما همگی میخواهم که مرا ببخشید مخصوصا تو مادر عزیز میدانم که خیلی رنجت دادهام خواهش میکنم که مرا ببخشی.
بنده حدود ۱۰ ماه نماز قضا دارم و حدودا شاید ۲ ماه روزهی قضا دارم لطفا اینها را برایم برطرف نمائید.
هم اکنون که این وصیت را مینویسم گردانها و گروهانها در گوشه کناری جلسه گرفتهاند و در مورد عملیات صحبت میکنند و برنامهی عملیاتی را برای رزمندگان توجیه میکنند و گردان ما هم که نام مبارک حضرت قاسم نام دارد تا چند مدتی پیش جلسه داشت و اول فرمانده گردان برای برادران رزمنده صحبت کرد و بعد از آن حاج آقا صحبت کرد و بعد از آن هم مصیبت و نوحهخوانی شروع شد. خلاصه نمی دانید که هماکنون چه شور و نشاطی بر تمام این بچهها حکمفرماست، هرکسی گوشهای نشسته و با خدای خود راز و نیاز میکند، در گوشهای دیگر دو نفر از برادران دست بر گردن هم انداخته و از همدیگر طلب حلالیت و شفاعت میکنند. هماکنون خورشید در تنگنای غروب قرار گرفته و میخواهد خداحافظی کند و حسرت میخورد که چرا نمیتواند بالای سر بچهها بماند و از شور آنها ذوق کند. هماکنون صدای قرآن از بلندگوی مسجد تیپ بلند شد. بچهها برای نماز جماعت محیا میشوند و امشب هم دعای کمیل است.
ای حسین جان اگر با ریخته شدن خون من، دین تو زنده میماند، پس من خون خود را نثارت خواهم کرد. حسین جان تا حال، بسیاری از برادران و رفقایم و دیگر کسان به پیش تو آمدهاند، همهی عاشقان تو از معلول شدن و شهید شدن باکی ندارند و حاضرند که هزاران بار بمیرند و زنده شوند تا دین تو زنده بماند. مشاهده کردهام در اینجا برادران مخلص مخفیانه گودالی برای خود دور پادگان میکَنند و گاهی شبها توی آن میخوابند و گریه میکنند، برادرانی بودند که نماز شبشان ترک نمیشد و وقتی که در سر نماز قرار میگرفتند سر تا پای آنان میلرزید از خوف خدا.
بلی امشب شب الوداع است. شب خداحافظی عاشقان خدا از همدیگر است، شبی که فردایش معلوم نیست چه کسانی میروند و چه کسانی میمانند. هم اکنون عدهای از برادران به مسجدی که سرپوش و سقفی ندارد و فقط چند تا پرچم در آن نصب کردند و محرابی برای امام جماعت کندهاند، منتظر وقت نماز میشوند.
خب دیگر عرضی ندارم، ان شاءالله که به کربلا خواهیم رسید. مادر جان اگر راه کربلا باز شد عکس مرا هم به آنجا ببر و بگو که سید مجید هم عاشق تو بود. بگو سید چند بار به عشق تو جبهه آمد اما شما او را نپذیرفتی. مادر جان دعا کن که خداوند این قربانی را از شما قبول کند.
خب دیگر عرضی ندارم فقط لازم به تذکر است که دست از یاری امام بر ندارید و پیوسته با او باشید و همیشه در صحنه حاضر باشید دوباره از همگی شما طلب مغفرت میکنم و از شما خویشان این را خواهانم که اگر از طرف بنده بدی دیدهاید به بزرگی خویش مرا ببخشید و حلالم کنید.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته و من الله التوفیق»
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار
از عمر ما بکاه و بر عمر رهبر افزا
رزمندگان اسلام نصرت عطا بفرما
زیارت کربلا نصیب ما بفرما
معلولین و جانبازان شفا عنایت فرما
اسیران حزب الله آزادشان بگردان
استکبار جهانی نابودشان بگردان
آمین یا رب العالمین
سید مجید صادقی
شب جمعه ۲۷/۱۱/۱۳۶۲