شهید سید مهدی اعتصامی

نام: سید مهدی

نام خانوادگی: اعتصامی

نام مادر: فاطمه حاج حسینی

نام پدر: سید علی محمد

تاریخ تولد: ۱۳۴۸/۸/۱۶

محل تولد: کرج

وضعیت تاهل: مجرد

شغل: طلبه

سن: ۱۷ سال

تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۲/۱۳

محل شهادت: فکه

عملیات: مرحله دوم کربلای۱

گردان: تخریب / حضرت علی اکبر(ع)

یگان خدمتی: لشکر ۱۰ سیدالشهدا علیه‌السلام

مسئولیت: تخریبچی / تک تیرانداز دسته ۱ گروهان فتح

مزار: کرج، امام‌زاده محمد

  • خاندان اعتصامی شهدای زیادی را تقدیم کشور کرده اند. پدر، عمو و پسرعموی او نیز به فیض شهادت رسیده اند.
  • پدر سید مهدی، درست ۴۰ روز پس از شهادت پسر، به شهادت رسید و به دیدار پسر شتافت.
  • در کودکی بسیار پر جنب و جوش بود.
  • تا پایان راهنمایی معدلش ۲۰ بود، اما بر اساس علاقه ای که داشت، راهی حوزه علمیه قم شد و درس طلبگی خواند.

نمایه محتوا: گنجینه ل ۱۰

زندگینامه

شهید سید مهدی اعتصامی نخستین فرزند خانواده بود. او در یک ظهر جمعه سال ۱۳۴۸ درست ۵ روز بعد از تولد امام زمان(عج) در شهر کرج دیده به جهان گشود. نامش را برای همین مهدی نهادند. در ۵ سالگی به مکتب رفت و خواندن قرآن را آموخت.

پسر پر جنب و جوشی بود. همبازی هایش، پسرعموهایش بودند که آنها هم به فیض شهادت رسیدند.

علاقه زیادی به درس خواندن داشت. دبستان را در مدرسه قلم و راهنمایی را در مدرسه شهید مالکی خواند. دوران راهنمایی را با معدل ۲۰ پشت سر گذاشت. یکسال دبیرستان را در رشته تجربی دبیرستان شهدای انقلاب درس خواند و سپس برای فراگرفتن علوم دینی به حوزه علمیه قم رفت.

وی در جبهه تخریبچی بود. در عملیات فکه، معبری باز کرده بود برای عبور نیروها. یکی از نیروها پایش به مین منور خورد و دشمن که متوجه شد، با دوشکا، سر مبارک سید مهدی را هدف گرفت و او را به فیض شهادت رساند.

پیکر پاکش ۱۰ روز در فکه ماند و بعد به آغوش خانواده بازگشت.

دقیقا ۴۰ روز پس از شهادتش، پدرش نیز به فیض شهادت رسید و به دیدار پسر در بهشت شتافت.

وصیتنامه

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا اباعبدالله

اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و اشهد ان محمدا عبده و رسوله اللهم صل علی محمد و آل محمد اشهد ان امیرالمومنین و اولاده المعصومین حجج الله

با درود و سلام بیکران به پیشگاه مقدس و باعظمت یگانه منجی عالم بشریت و انتقام گیرنده از قاتلان جدش حسین علیه السلام و برپا کننده عدل و داد بر روی گیتی، حضرت بقیه الله الاعظم ارواحنا لتراب مقدمه الفداء و نایب بر حقش حضرت امام خمینی مدظله العالی و همچنین با درود بی حد به روان پاک شهیدان گلگون کفن مکتب خونین تشیع و نیز به خانواده‌های معظم شان که با قوت در فراق عزیزان شان صبر و استقامت کردند و هر لحظه با یاد شهادت فرزندانشان سجده شکر به جا آوردند.

ابتدا پس از حمد و ثنای خدای رحمان چند سخنی با پدر و مادر مهربانم که به گردن من روسیاه در درگاه خداوند حق بسزایی دارند: پدر و مادر عزیزم به یاد آورید که برای تربیت من چه رنجهایی را به جان خریدید و تحمل کردید، ولی باز من به خودم که نظر می کنم میبینم هنوز که هنوز است آنطور که باید بنده خدا می‌بودم نبودم و آنطور که باید خدا را عبادت می کردم نکردم. بسیار شرمنده‌ام از درگاه خداوند. مبادا از من نگذرید و مرا حلال نکنید. پدر و مادر جان تنها کاری که می توانم در اینجا و در این موقع بکنم این است که دست های آلوده به گناهم را به درگاه خداوند کریم و رئوف بلند کنم که شما را عاقبت بخیر بگرداند و با محمد و فاطمه و علی و حسن و حسین و ائمه معصومین محشورتان بگرداند. چون دیگر خجالت میکشم حرف دیگری در رابطه با طلب بخشش بگویم انشاالله که مرا حلال می کنید.

مادر جان و شما نیز پدر بزرگوارم خواهش دیگر که از شما دارم این است که در دعاهایتان بعد از دعا به حال امام و رزمندگان اسلام برای من زیاد دعا کنید و اگر من شهید شدم به خداوند قهار سوگند می‌خورم که شهادت من به خاطر لیاقت من برای شهید شدن نبوده. اصلا خدا میداند من هم می‌دانم که بنده خوبی برای او نبودم و اصلاً به نظر خودم تا به حال بنده او نبودم و هنوز هم نتوانستم بنده او باشم. چون یک بنده عوامل و دستورات مولا و سرورش را موبه‌مو اجرا می کند و همیشه در پی این است که سرورش را از خودش راضی کند ولی من عاصی اکثر مواقع متوجه شده ام که خدا را به خشم آورده ام و تنها اگر مقام والای شهادت نصیب من شد بخاطر این است که خدا خودش را دارای فضل و کرم خطاب کرده و از روی فضل و رحمتش مرا انتخاب کرده است که امیدوارم در آخرت هم با رحمتش با من رفتار کند نه با عدالتش وگرنه وای به حال من.

مادرم گریه کن اما نه به خاطر من، به خاطر مظلومیت امام حسین(ع)

پدرم گریه کن اما به خاطر مسائل و غم های فراوانی که بر سر حضرت سیدالشهدا(ع) آوردند

و شما نیز خواهرم سعی کن متوجه این موضوع باشی که مرگ حق است و هیچکس نمی داند در کدام مکان و چه زمانی می میرد. همیشه آماده باشید و توشه برگیرید تا مانند من با دست تهی نباشید. منزل آخرت خطرناک است و گردنه های پر فراز و نشیب و پرتگاه‌های بس ترسناک و پر خطر در پیش است.

سعی کنید برادرانم را مانند رجایی ها و بهشتی ها تربیت کنید. به مصطفی بگویید که درسش را بخواند و بعد او را به حوزه علمیه بفرستید که راه بسیار خوبی است و راهی است برای توشه بیشتر گرفتن که آخرش سعادت و خوشبختی دو دنیا است.

مادرم و پدرم و شما امت و ملت ایران، اگر سعادت دو دنیا را میخواهید و اگر رضای خدا را می خواهید و همچنین اگر میخواهید زیر سایه اسلام بمانید و زیر یوغ استعمار و زیر بار ستمکاران شرق و غرب نروید، باید پیرو ولایت فقیه و رهبر انقلاب باشید.

این پیرمرد هشتاد و چند ساله ولی با عظمت به یاری خداوند رژیمی را دگرگون کرد و این خود نعمتی بس بزرگ است که هر چه شکر کنیم و از خدا تشکر کنیم باز نمی توانیم جای نعمت هایش شکرگزار باشیم. اگر نعمت های خدا را شکرگزار باشیم خداوند زیاد می کند و الا خداوند آن نعمت را از ما می گیرد.

ای مردم قدر این برادران بسیجی و سپاهی را بدانید که یک وقت چشم باز می کنید و می بینید که از میان رفته اند. آن‌ها را از خودتان نرنجانید که بعدها پشیمان می‌شوید.

و چند سخنی هم با برادران محصلی که در سنگر مدرسه کوشش می کنند: تنها سخن و وصیتی که به شما عزیزان دارم البته سر سخن با کسانی است که احساس مسئولیت می‌کنند و الا با کسانی که صم‌بکم هستند کاری ندارم. برادران مواظب اعمال منافی با احکام اسلام و کسانی که به قصد ضربه زدن به اسلام فعالیت ضد انقلابی می کنند باشید و مواظب اعمال و حرکات دانش‌آموزان باشید و همدیگر را سفارش به اخلاق اسلامی کنید. از تمام شما همشاگردی هایم و معلمان گرامی‌ام می خواهم که اگر عمل خطایی از من دیده اید و یا تندی از من سر زده است و احیانا در هنگام درس معلمی از من ناراحت شده است مرا به بزرگواری خود حلال کنید و مرا ببخشید که شاید خداوند هم از سر تقصیرات من بگذرد.

پدر جان اگر جنازه من به دستتان رسید دعای کمیل بر جنازه هم بخوانید و هر کجا که دفن کردید اشکالی ندارد.

پدر و مادر جان تا چند لحظه دیگر ما را به خط می برند. از شما می خواهم از یک یک دوستان و آشنایان و فامیل ها بخواهید که مرا به بزرگواری خود ببخشند. برایم قرآن زیاد بخوانید.

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار

برای سلامتی امام بسیار دعا کنید

بنده شرمنده خدا: مهدی

 

جان به قربان شهیدی که پس از کشته شدن

غسلش از خون بود و گرد غریبی کفنش

خاطره
  • نسبت به انجام فرایض دینی اش بسیار مقید بود. اگر روزی نماز صبحش قضا می شد، از شدت ناراحتی، بدون صبحانه به مدرسه می رفت.

    جالب آنکه در یکی از دستنوشته های وصیت گونه اش قید کرده که یک روز نماز قضا دارد.

    از ۴ سالگی قرائت قرآن را یاد گرفت و با صوت زیبایی کلام خدا را می خواند.

    بعدها هم وقتی بزرگتر شد، رفت سراغ طلبگی و خواندن درس دین.

    تا می توانست، از اختلاف و دعوا در هر موضوعی دوری می کرد. جایی هم اگر اختلافی می دید، سعی در حل و فصل آن داشت.

     

    • برادر واقعی

    با یکی از همرزمانش عقد اخوت بسته بود. آن همرزمش وقتی ازدواج کرد، جایی برای زندگی نداشت. سید مهدی دستش را گرفت آورد و یکی از اتاق های منزل پدری را به او داد. درست مثل یک برادر واقعی.

    آنها هر دو بعدها به شهادت رسیدند.

     

    • رسالت سنگین

    همسر دوست شهیدش، او را در خواب دیده بود.

    سید مهدی به ایشان گفته بود: جای شما در بهشت، بسیار باشکوه است، اما شرط ورودتان به آنجا این است که دختر شهید را درست تربیت کنید.

     

    • زهرا سادات اعتصامی (خواهر شهید)

    از کودکی بسیار باهوش و کنجکاو بود. دائما درباره جهان و ستارگان و سیارات سوال می پرسید.

    در کودکی اگر کار اشتباهی می کرد و مواخذه می شد، هیچوقت سعی در توجیه خطایش نداشت. هرگز جواب بزرگتر را نمی داد. سرش را می انداخت پایین و با متانت، فقط گوش می کرد.

    بسیار خوشرو و خونگرم بود.

    هوای مرا که تنها خواهرش بودم، خیلی داشت. هرجا می رفت، حتما هدیه ای برایم می خرید.

     

    • سید عابد اعتصامی (عموی شهید)

    دوستان و پسرعمویش شهید شده بودند، اما سید مهدی را به دلیل پایین بودن سن، نمی بردند جبهه. او هم بسیار ناراحت بود و حتی دستانش را هم حنا گذاشته بود. او پیش از آنکه به جبهه رود، آمادۀ شهادت بود.

    آخرین بار، آمده بود مرخصی که متوجه شد دشمن حمله کرده و جبهه نیاز به نیرو دارد. سریع عزم رفتن کرد و راه افتاد. در همان عملیات هم به شهادت رسید.

     

    • فاطمه حاج حسینی (مادر شهید)

    رفیق خوبی بود. محال بود با کسی دوست شود و دوستی شان به هم بخورد.

     

    • همرزم شهید

    در اطراف چادر، برای خودش چاله ای شبیه قبر کنده بود و شبها در آن به راز و نیاز با معبود می پرداخت.

     

     

گالری تصاویر

سایر شهدا

درباره شهید

اشک شوق

درباره شهید مجید آخوندزاده ۷ ساله که بود، پدرش را از دست داد. مادرش بافندگی می کرد و روزگار می گذراندند. مجید برای یاد گرفتن

درباره شهید

هنر رسول

هنر رسول درباره شهید رسول کشاورز نورمحمدی به روایت برادر شهید برادرم دو سال بیشتر نداشت که پدرمان از دنیا رفت و ما را تنها

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

۴ Comments

  1. ۱ مرداد ۱۴۰۱ at ۴:۱۳ ب٫ظ

    ناشناس

    پاسخ

    عکس شهید

  2. ۱ مرداد ۱۴۰۱ at ۴:۰۹ ب٫ظ

    ناشناس

    پاسخ

    شهید سیدمهدی اعتصامی و شهید سید احمد اعتصامی

  3. ۱ مرداد ۱۴۰۱ at ۴:۰۸ ب٫ظ

    ناشناس

    پاسخ

    عکس شهید

  4. ۱ مرداد ۱۴۰۱ at ۴:۰۷ ب٫ظ

    ناشناس

    پاسخ

    روح قشنگ و آسمونی شون شاد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search