شهید عباس نایب کبیر
ولادت: ۱۳۴۱
شهادت: ۱۷/فروردین/۱۳۶۷
محل شهادت: دربندیخان
مزار: بهشت زهرا(س) ۵۳-۱۷۵-۱۴
درباره شهید عباس نایب کبیر
خاطره از سید جعفر نوابی:
با شهید عباس نایب کبیر در بهداری لشکر۱۰ سیدالشهدا علیهالسلام آشنا شدم. من انترن بودم و از مشهد اعزام شده بودم. ایشان هم سرپرست بهداری بود.
در عملیات بیت المقدس در دربندیخان عراق، بیاره و شاخ شمیران با هم بودیم. شهید همیشه جزوهای در دست داشت و برای کنکور درس میخواند. انسان بسیار خوبی بود.
یادم میآید روز شهادتش من و شهید در اورژانسی به نام “امام حسین” علیه السلام در کنار دربندیخان کشیک داده بودیم. چون سد را باز کرده بودند و آب کم شده بود، عملاً اورژانس لشکر خود ما از کار افتاده بود؛ چون قایقها به آنجا نمیرسیدند.
ساعت حدود شش صبح بود که من و شهید و دانشجوی پرستاری قرار بود برای خوردن صبحانه به اورژانس خودمان برگردیم. در همین لحظه یک قایق رسید و خبر داد که مقر بهداری خودمان در آنطرف دربندیخان شیمیایی زدهاند.
عباس سریع کاپشن ضد شیمیایی را پوشید.
گفتم: «کجا میری؟» گفت: «میرم کمک» گفتم: «الان منطقه آلوده است، کاری نمیشه انجام داد!» گفت: «تو در اورژانس بمون اگر مجروح آوردن کمک کن».
نمی دانست که اولین مجروح بد حال خودش خواهد بود. ایشان و قایقران و یک دانشجوی پزشکی اگر اشتباه نکنم به نام اسلامی و یک دانشجوی آمار سوار برقایق شدند و در سر پیچ سد از دید ما خارج شدند. در همین حین هواپیماهای دشمن ظاهر شدند و موشک زدند.
چند دقیقه بعد قایقی به طرف ما آمد. عباس پور که اهل تویسرکان بود را دیدم که کسی را ماساژ قلبی میدهد. مجروح را به اورژانس آوردند. شوکه شده بودم! نشناختمش! ترکش کوچکی از زیر گلوی عباس وارد شده بود. عباسپور گفت دکتر نایب است کمکش کن! رگ گرفتیم و ماساژ قلب دادیم. برایش لوله تراشه گذاشتم. حدود یک ساعت اشک میریختیم و ماساژ و تنفس … ولی متاسفانه عباس شهید شده بود.
تا مدتها خون این شهید بر لباس من بود و آن لباس را نشستم و نگه داشته بودم.
خداوند روحش را شاد کند. بهترین کسی بود که در طول جنگ با او آشنا شدم.
تولید – ارسالی کاربران
۳ Comments
۱۲ شهریور ۱۴۰۲ at ۷:۳۳ ب٫ظ
سعید تیموری
آشنایی من با شهید قبل از عملیات بیت دو در یک مدرسه در سقز مستقر بودیم ایشون درس عربی آمادگی برای کنکور بمن درس دادند. چند تا عکس هم داریم. انسان متواضعی بودند. در عملیات نصر ۴ پایین تپه دو قلو بر اثر اصابت ترکش خمپاره شصت شهید مجید داوودی معاون حاج خادم تیپ حضرت زهرا بشهادت آقای فرضی مسعول تعاون لشگر و حقیر مجروح شدیم. وقتی من خواستم مستقیم اورژانس لشگر بریم از پست امداد صرف نظر شد اولین نفر شهید نایب کبیر بالای سرم حاضر شد پیرو آشنایی و دوستی قبلی حسابی مسکن بخاطر ترکش ها به کتف ساق پا و شکم رسیدگی کرد موقع اعزامم وضعیت پام رو پرسیدم گفت نگران نباش شکستگی هست. تا پای آمبولانس اومد آخرین دیدار و بوسه و خداحافطی ما بود ولی تا پای هلی کوپتر موقعیت صف اصلا درد نداشتم. تمام عمرم یادش با من بوده و هست و خواهد بود.
۱۱ فروردین ۱۴۰۲ at ۱۰:۲۵ ب٫ظ
بخشی
سلام من بخشی هستم
در بهداری لشگر ۱۰ سیداشهدا با ایشان اشنا شدم و مدته زیادی باهم بودیم ودر یک روز خاص با هم عقد اخوت خواندیم در واقع برادر هم هستیم
یک روز قرار شد که برم خط بعباس گفتم چند مرغ و خروس دارم بدست تو میدم هواشونو داشته باش
وقتی که از خط برگشتم عباس بهم گفت بخشی مرغت رفت زیر ماشین
یکی از دوستان گفت نه بابا عباس خودش مرغت را برد زیر ماشین و بعد سرش رابریده
۲۱ اسفند ۱۳۹۹ at ۶:۴۲ ب٫ظ
سید جعفر نوابی
شهید عباس دوست من بود و در دربندی خان شهید شد من ایشون را CPRکردم ولی متاسفانه موفق نبود