شهید علی اصغر زندیه

شهید علی اصغر زندیه

نام پدر: محمود

تاریخ ولادت: ۱۳۳۵

محل ولادت: ری  /  تهران – یافت آباد

سن: ۳۱

شغل: کارمند وزارت دفاع

سمت: نیروی پدافند هوایی لشکر ۱۰ سیدالشهدا علیه السلام

تاریخ شهادت: ۱۳۶۶/۱/۱۹

محل شهادت: شلمچه

عملیات: کربلای۸

مزار: تهران – آرامستان یافت آباد – قطعه ۱ ردیف ۱۲ شماره ۲

 

زندگی‌نامه شهید علی اصغر زندیه

شهید علی اصغر زندیه سال ۱۳۳۵ در محله یافت آباد تهران به دنیا آمد.

دوران دبستان و راهنمایی را در محل سکونتش سپری کرد و پس از آن وارد عرصه کار و تلاش شد.

با شروع نهضت اسلامی بر ضد رژیم طاغوت او نیز همچون دیگر مبارزان انقلابی در تظاهرات شرکت می کرد و ندای مرگ بر شاه سر می داد.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی وی به همراه چند تن از دوستانش که سلاحهایی را از پادگانها بدست آورده بودند، کمیته ای را تشکیل داده و به نگهبانی از محل پرداخت.

پس از آغاز جنگ تحمیلی مهارتهای نظامی را آموزش دید و در سال ۱۳۶۰ به جبهه اعزام شد و در عملیات والفجر مقدماتی و والفجر۱ شرکت کرد. یک بار نیز در جریان عملیات مسلم بن عقیل از ناحیه پا مجروح شد اما به خانواده خود چیزی نگفت. او در عملیاتهای متعدد از جمله خیبر، کربلای ۱،۴ و۵ شرکت داشت.

علی اصغر زندیه در قسمت پدافند هوایی لشکر۱۰ حضرت سیدالشهدا علیه السلام خدمت می کرد و در جریان عملیات کربلای۸ او مسئول توپ بود و در خط مقدم جبهه به مقابله با تجاوزات دشمن بعثی می پرداخت. بعلت آتش سنگین دشمن دستور عقب نشینی داده شد. او به همرزمانش گفت: هرطور شده من باید توپ را از بالای خاکریز به پایین بیاورم. در حالی که توپ را به پایین می آورد از ناحیه صورت و پا زخمی شد. همرزمانش زمانی مطلع شدند که او پشت خاکریز افتاده بود. او را بلافاصله به اورژانس رساندند اما در بیمارستان به فیض والای شهادت نائل گردید.

خاطراتی از شهید علی اصغر زندیه

در دوران مبارزات مردم برای پیروزی انقلاب اسلامی، روزی علی اصغر در سرویس نقلیه محل کارش گفت: برای سلامتی امام خمینی صلوات بفرستید که در نتیجه، او را بازداشت کرده و تحت بازجویی قرار دادند.

زمانی که اعتصابات سراسری به فرمان حضرت امام(ره) آغاز شد او دیگر به اداره و محل کارش بازنگشت تا اینکه در ۲۲بهمن ماه سال ۵۷ حضرت امام به میهن آمد و او شب را تا صبح در میدان آزادی منتظر ماند و پس از آن امام را تا بهشت زهرا(س) همراهی کرد.

***

بسیار اهل سخاوت بود. مغازه کفش فروشی داشت و هرکس که بعنوان مشتری می آمد و می گفت پول ندارم یا کم دارم با او کنار می آمد.

***

در عملیات کربلای۵ پس از انهدام ادوات نظامی دشمن و به اسارت گرفتن نیروهای متجاوز بعثی، به او بلیط سوریه و مشهد اعطا نمودند. اما او بلیط مشهد را به مادرش اهدا کرد و گفت: فعلا جبهه واجب تر است.

***

همیشه توصیه می کرد:

اگر من شهید شدم برای من حجله نزنید و گریه نکنید و فرمان حضرت امام را اجرا نمایید.

سایر شهدا

درباره شهید

اشک شوق

درباره شهید مجید آخوندزاده ۷ ساله که بود، پدرش را از دست داد. مادرش بافندگی می کرد و روزگار می گذراندند. مجید برای یاد گرفتن

درباره شهید

هنر رسول

هنر رسول درباره شهید رسول کشاورز نورمحمدی به روایت برادر شهید برادرم دو سال بیشتر نداشت که پدرمان از دنیا رفت و ما را تنها

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search