شهید علی اکبر طحانی

شهید علی اکبر طحانی

محل ولادت: شهریار

شغل: معلم – خبرنگار افتخاری روزنامه کیهان

مسئولیت: تخریبچی

تاریخ شهادت: ۱۳۶۷/۱/۱۱

محل شهادت: شاخ شمیران

گردان: نا مشخص

 

خبرنگار تخریبچی (خاطره‌ای از شهید اکبر طحانی)

راوی: جعفر طهماسبی

شهید علی اکبر طحانی در دو جبهه می جنگید؛ جبهه جنگ سخت و جبهه جنگ نرم. او خبرنگار افتخاری روزنانه کیهان بود. همیشه یک ساک کوچک دنبالش بود با یک دفترچه ۴۰ برگ کاهی و یک دوربین ۱۳۵ میلمتری قرار که رویش برچسب مؤسسه کیهان خورده بود.

هرکجا می‌رفتیم آخر روز می‌نشست خاطراتش را ثبت می‌کرد. آنقدر تند و خرچنگ قورباغه می‌نوشت که حتی خودش هم به سختی می‌توانست خطش را بخواند.

سال ۶۷ داشت تحویل می‌شد…

داشتیم ازمنطقه «نودشه» وارد شهر بیاره عراق می‌شدیم که کنار آبشاری، ساکش را باز کرد، دفترچه کاهی‌اش را درآورد و تند تند شروع کرد به نوشتن:

«الان وارد بیاره عراق شدیم و کنار آبشاری توقف کردیم تا هم ناهار بخوریم و هم دعای سال تحویل رو بخونیم».

گفتم: «برادر بگذار غروب می‌نویسی.»

گفت: «معلوم نیست تا غروب باشیم.»

راست می گفت. مسیر پرخطری را می رفتیم. در راه، یک چوپان با گوسفندانش رفته بودند روی مین و تکه های بدنشان در اطراف جاده پراکنده بود.

***

چند روز مانده به عملیات «بیت المقدس۴» دیدم اَخم های علی اکبر در هم است!

گفتم: «برادر چی شده؟ مگه کشتی‌هات غرق شده؟»

با عصبانیت گفت:« دوربینم توی ساک نیست.»

گفتم: «شاید اشتباهی جابجا شده.»

گفت: «برای بیت المال بود از این عصبانی‌ام که در نگهداری‌اش سهل‌انگاری کردم.»

گفتم: «انشاءالله پیدا میشه. مواظب دفترچه‌ات باش.»

***

روز ۱۱ فروردین ۶۷ تعدادی از رزمندگان تخریب‌چی برای مین گذاری مقابل دشمن وارد منطقه «شاخ شمیران» شدند. علی اکبر هم با آنها بود. آنجا هم دنبال خبر و گزارش می‌گشت. خیلی از چیزهایی که برای ما عادی بود و از کنارش بی‌توجه رد می‌شدیم او به دقت بررسی می‌کرد.

دشمن از صبح‌ علی‌الطلوع آتش سنگینی می ریخت.

فرماند‌هان به بچه‌های تخریب گفتند عقب بیایند و در یک فرصت دیگر مأموریتشان را انجام بدهند.

بچه‌های‌ تخریب تازه به مقر آمده بودند که سر و کله هواپیماهای دشمن پیدا شد. آمده بودند برای بمباران عقبه واحدها و گردان‌ها که یک راکت شیمیایی هم نصیب چادرهای بچه‌های‌ تخریب لشکر۱۰ سیدالشهداء(ع) شد و معلم و خبرنگار علی‌اکبر طحانی شهید دوم خانواده طحانی پرکشید.

بعد از شهادت علی‌اکبر، نه دوربین پیدا شد و نه دفترچه‌های ۴۰ برگ که گزارش‌ها و خاطراتش را نوشته بود.

سایر شهدا

درباره شهید

اشک شوق

درباره شهید مجید آخوندزاده ۷ ساله که بود، پدرش را از دست داد. مادرش بافندگی می کرد و روزگار می گذراندند. مجید برای یاد گرفتن

درباره شهید

هنر رسول

هنر رسول درباره شهید رسول کشاورز نورمحمدی به روایت برادر شهید برادرم دو سال بیشتر نداشت که پدرمان از دنیا رفت و ما را تنها

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search